یادداشت دریا

دریا

1403/6/27

آنا کارنینا
        نمی‌دانم چه چیزی در وجود آنا کارنینا هست که او را به یک قهرمان تبدیل می‌کند تا حدی که نام او بر کتاب گذاشته می‌شود. شاید فارغ از خیانتش، میل به زندگی، احساساتش، طغیان و سرکشی‌اش، شجاعتش در انتخاب، رنج‌هایی که کشید و نقطه‌ی پایانش، چنین مقام و منزلتی برای او به وجود می‌آورد.

به عقیده‌ی من کتاب آنا کارنینا کتابی درباره‌ی خیانت یا تعهد نیست، درباره‌ی مسائل مختلفی است از جمله تساوی حقوق زن و مرد، مسئله‌ی خدا و ادیان، حماقت جمعی، عرف، جنگ و صلح و...
مثلا در قسمتی از کتاب می‌خوانیم که سر میز ناهار مردان روسی مشغول صحبت درباره‌ی تساوی حقوق زن و مرد هستند و عموما با تمسخر به این موضوع نگاه می‌کنند و چه چیزی تمسخرآمیزتر از اینکه خالقشان زنان‌اند اما حتی در ساده‌ترین گفت‌وگوها درمورد مسائل زنان، حق صحبت کردن ندارند. راستی که تولستوی چه خوب طرز رفتار جامعه‌ی نه فقط روسیه را در مقابل زنان توصیف کرده است. خیلی ساده، مردی که خیانت می‌کند بخشیده می‌شود و همچنان به کار زشتش ادامه می‌دهد؛ ولی زنی که همان کار را می‌کند محکوم است به سقوط. و این واقعیت جامعه‌ای است که تولستوی توصیف می‌کند و هیچ ربطی به انتخاب‌های شخصی ندارد.
 
آنا‌ کارنینا در نظرم نزدیکی زیادی با خانواده‌ی تیبو دارد. با تفاوت‌هایی اندک از مسائلی مشترک صحبت می‌کنند. تولستوی در آن دوره به دیدگاه روشنی رسیده بوده و همین رشد را در کتابش در شخصیت لوین نشان می‌دهد و به صراحت مخصوصا اواخر کتاب دیدگاه‌های شخصی‌اش را از زبان لوین بیان می‌کند که به نظر من در پنجاه صفحه‌ی آخر کتاب فوق‌العاده است اما روژه مارتن دوگار دوگانگی‌هایی را در بحث بین بعضی شخصیت‌ها در جای‌جای کتاب نشان می‌دهد که به نتیجه نمی‌رساند. هر کدام از این دو روش لطف خاص خود را دارد. 

جالب بود که می‌توانستم احساسات تمام شخصیت‌ها را درک کنم. انگار آنا، داریا، کیتی، وارنکا، الکسی الکساندرویچ، ورونسکی، استیوا و کنستانتین لوین همه در من وجود دارند. حتی کم‌اهمیت‌ترین شخصیت‌های داستان همذات‌پنداری عمیق مرا برمی‌انگیزند که نشان‌دهنده‌ی چیره‌دستی تولستوی در نویسندگی است. 

همزمان و با فاصله‌ای کم چند کتاب از تولستوی می‌خوانم. اوائل فکر می‌کردم به اینکه نظرم درمورد تولستوی چیست و به قطعیت نمی‌رسیدم ولی الان با اطمینان می‌گویم، تولستوی هم یکی از نویسنده‌های موردعلاقه‌ی من است و پیشنهاد می‌کنم حتما آنا کارنینا را بخوانید. با جزئیات و دقت. بدون از دست دادن حتی یک کلمه‌اش. حتی شاید لازم باشد درباره‌ی هر پاراگراف ساعت‌ها به تفکر بپردازید و با دیگران مشورت کنید. 

روحش شاد به‌خاطر به یادگار گذاشتن چنین اثر ارزشمندی در این دنیا، قلم معجزآسای سروش حبیبی نازنین در ترجمه مستدام باشد که کسی هنوز نیست که به گرد پای ایشان هم برسد.


      
671

36

(0/1000)

نظرات

به نظر من هم 50 صفحه ی آخر کتاب، بهترین بخش کتاب بود. واقعا اثبات کرد که وجود خدا نیاز به اثبات فلسفی و استدلالی نداره.
1

1

دریا

1403/6/29

دقیقااا. خیلی جالب بود برام که تولستوی توی اون زمان این مسئله رو اینقدر قشنگ توضیح داده. 

0

آناکارنینا شاهکاره ...شاهکار ....به قول امیرخانی همه میدونیم .که کار آنا اشتباه بودم اما باهاش همدردی می کنیم و این شاهکار تولستویه
3

1

دریا

1403/6/29

نه والا همه هم نمی‌دونن. یه عده اتفاقا می‌گن تولستوی می‌خواسته بگه اصلا چه لزومی داره تعهد؟😑 

0

من دیگه حرفی ندارمممم.....😑
@a_bibili_babili_bou 

1

جلسه استاد قائم خانی بابت تولستوی رو هم ببینید جالبه
@a_bibili_babili_bou 

0

جمله اول آنا کارنینا از مشهورترین سطرهای کتاب است: همه خانواده های خوشبخت به یکدیگر شباهت دارند، هر خانواده ناراضی در نوع خود ناراضی است.تولستوی فقید یک نویسنده زبر دست بود.حتی در مرگ ایوان ایلیچ به زیبایی کلمات بکار می برد.که مجذوب کتاب شوید.با وجود موفقیت آنا کارنینا به دنبال تکمیل رمان، تولستوی دچار یک بحران معنوی شد و دچار افسردگی شد و در تلاش برای کشف معنای زندگی، تولستوی ابتدا به کلیسای ارتدکس روسیه رفت اما پاسخی را که در آنجا می یافت پیدا نکرد. او به این باور رسید که کلیساهای مسیحی فاسد هستند و به جای دین سازمان یافته، اعتقادات خود را توسعه می دهند.

0