Davoud sarvi

Davoud sarvi

@davoudsarvi

9 دنبال شده

9 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/9/11

        برای هر کس در آرزویش مردن زیر درختی ،دامنه کوهی ،لب رودخانه ای ،گوشه باغچه ای ،از هر جای دیگری خوشایندتر است .👌

بعضی ها فاصله بین مردن وحس مرگ برایشان کوتاه تر از آن است که فرصت فکر کردن به جا ومکانش را هم داشته باشند .

کاش می‌شد حس کرد زمانش را …شاید هم حسش کنیم …

بعضی ها تا آخرین لحظات مرگ خود را باور نمی کنند .

برای من جالب است که انسان به مکان مردنش هم بیندیشد ،حق انتخاب آن جا را داشته باشد .👌


کاش ما هم حق انتخاب داشتیم …
کاربرد زیبایی برای انسان رو دوست داشتم در موردش صحبت کنیم 
به دنبال صحیح و غلط گفتن نبودم 

نمیدونم زیبایی نسبی محسوب میشه یا مطلق 

زیبایی همین عکس شما با لبخندی کنار درخت انار هست که احتمالا وقتی رو برای رسیدن به اون نقطه– که ممکنه با سختی‌هایی همراه بوده– صرف کردی و دلت خواسته ثبت و اثری از اون لحظه بجا بمونه برای اینکه حضورت و لبخندت رو به نوع بودنت اضافه کنی 

زیبایی وقتیه که فروغ در یک شعر از پدری که حاجی بازاریه و مادری که بفکر سجاده و نمازه و برادری که بفکر حزب و سیاسته میگه که او با باغچه و پنجره تنها مونده و ما در برابر اون حرکت های پدر و مادر و برادر به زیبایی باغچه که شعر شده پی می‌بریم و اونجا از بودن لذت می‌بریم 

زیبایی و زیباشناختی تقریبا تنها راه بشر برای فائق اومدن به دنیای سنگین و سخت و بقول شما حقیقت‌هاست، حقیقت‌هایی تلخ.،
حقیقت و خیال
آن شب ندیم شاهزاده که با داد و فغان خود ، در شبی که حقیقت تا بی نهایت خیال را کشته بود ، از آنها خواهش می کند کمکش کنند زیر درخت انار نزدیک قله کوه برسد، درخت اناری که باید زیر آن بخوابد تا چشمانش شفا پیدا کنند.
اگر آن دو تن روحشان لبریز از خیال نبود ، اگر دو کودک نبودند که به راز سرک کشیدن به دورن چیزهای بزرگ تر عادت نداشتند ، در شبی اینگونه که واقعیت دندانهای زشتش را بر جسد انسان فرو کرده بود به دنبال یافتن افسانه درختی نبودند که سریاس صبحدم بعدها به آن می گوید : آخرین انار دنیا
این آخرین انار دنیاست ، اناری که روی خط حائل دو اقلیم روییده بود. اقلیم واقعیت و اقلیم خیال ، زمینی واقعی و آسمانی افسانه ای. سه بچه بودند که از حقیقت تلخ شکست آن روز گریختند و به سرزمینی افسانه ای رو کردند. سه بچه که صعودشان به آن قله آنها را به جایی خارج از حقایق زندگی کشانده بود.
این فصل نیز یکی از فوق العلاده ترین فصل های کتاب است. به نظرم نام فصل خیال و حقیقت است. جایی که نویسنده حقیقت را زشت می پندارد و خیال را زیبا ، او معتقد است که زیبایی خیال انسان را فراغ بال می کند و به انسانیتش نزدیک می کند.
اما آیا می توان حقیقت را کنار گذاشت و همیشه در خیال بود ؟؟؟ آیا راهی برای فرار از حقایق زندگی هست ؟؟؟ احتمالا خیر ولی آیا میتوان حداقل برای مدتی کوتاه از حقیقت فرار کرد و به خیال پناه برد ؟؟؟ شاید بله ،  به نظرم می شود گاهی حقیقت را کنار بگذاریم و در خیال فرو رویم در انسانیت خود ، به فلسفه وجودی خود ، به دیگران و ... از نظر نویسنده راه آن رفتن در جذابیت طبیعت است جنگل یا بیابان یا کوه یا دریا و یا ... زیرا که زیبایی آن شما را مسحور می کند و از حقیقت دور و به خیال می رساند.،
در مجموع زندگی بختیار علی تا حدود 35 سالگی تقریبا سراسر در جنگ های مختلف سپری شده است و احتمالا بر نوع نوشتار و تفکر او این وضعیت تاثیر زیادی داشته است ، بویژه جنگ های داخلی کردستان عراق که از نظر او جنگ های بیهوده و برادر کشی بوده است و قیام های که برای هیچ بوده است. او رمان آخرین انار دنیا را در سال 2002 نوشته است و به نظر میرسد این جنگ های بلند مدت و بویژه جنگ های داخلی احزاب کرد تاثیر زیادی در نوع قلم او داشته است. به نظر می رسد او کشته شدن یا اسارت کشیدن در جنگ ها ، بویژه جنگ های داخلی را افتخار نمی داند و این مرگ رو نوعی مرگ پوچ به حساب می آورد، جنگ هایی که برای به قدرت رسیدن برخی دیکتاتورها هستند ( یعقوب ها ) و طی آن هزاران انسان کشته می شوند و یا به اسارت کشیده می شوند ( مظفرها ) یا اثرات آن زندگی بسیار را تحت تاثیر قرار می دهد و باعث آوارگی بسیار می شود ( سریاس ها ) و یا باعث بی معنی شدن زندگی بسیار پس از جنگ شود ( اکرام ها ) ، شاید نوع زندگی خیال گونه خواهران سپید و محمد شیشه دل برای بختیار علی جذاب تر باشد ، اما او در مورد خواهران سپید می گوید که مردم عادی آنها را نفرین شده می دانند و در مورد محمد شیشه دل معتقد است که پاکی بیش از حد نیز شکستنی است و دنیا کنونی ما با این هم جنگ نه پذیرایی خواهران سپید است و نه محمدهای شیشه دل .
البته من هم اگر بجای بختیار علی بودم و زندگی را در خیال دوست داشتم ، مهاجرت میکردم و از سایه کثیف ترین حقیقت آن دوره یعنی جنگ به خیال پناه میبردم.  همانطور که دیدیم او  حدود ۳۵ سال  از عمر خود را در منطقه ای بود که سایه جنگ و حقیقت های پس از آن ( اسارت ، مرگ ، آوارگی ، نابودی هویت و … ) بر آن حاکم بوده است ، او‌مهاجرت کرد زیرا که میخواست فرصتی برای زندگی کردن در خیال داشته باشد و از حقیقت جنگ بگریزد.،
      

0

Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/8/14

        رومن گاری با نام اصلی رومن کاتسِف (Roman Kacew) در ۸ مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. پدرش آری-لیب کاسو کمی بعد در ۱۹۲۵ میلادی خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد. از این هنگام او با مادرش، نینا اوزینسکی (کاسو)، زندگی می‌کرد، ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان.

در سال ۱۹۲۸ میلادی، رومن چهارده ساله به همراه مادرش به شهر نیس در کشور فرانسه رفتند.،
او در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت.،و سپس در پاریس در پایگاه هوایی آوورد در نزدیکی بورگس، خلبانی در نیروی هوایی فرانسه را آموخت. پس از اشغال فرانسه توسط نازی‌ها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید.،همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ جوایز متعددی از ارتش شد.،نگارش نخستین رمانش، تربیت اروپایی (۱۹۴۵) را مادامی‌که در ارتش بود شروع کرد. در سال ۱۹۴۵، در فرانسه جایزه منتقدین را دریافت کرد.،پس از جنگ، رومن با مدرک حقوق، که از دانشگاه پاریس گرفته بود، و نیز با دیپلم زبان‌های اسلاو که از دانشگاه ورسای دریافت کرده بود، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد. همچنین به عنوان سخنگوی هیئت نمایندگان فرانسوی سازمان ملل ابتدا در نیویورک و سپس در لندن به فعالیت پرداخت.،


لیدی ال

 داستان زنی از طبقه پائین جامعه. 
 که برای رسیدن خواسته ها و هدف های یک حزب ««آنارشیت»» به عنوان پولدار (اشراف زاده)معرفی می شود.،
 و تا پایان عمر زندگی اشراف زادگی را می گذارند.این داستان نه می توان عاشقانه گفت نه سیاسی نه فرهنگی نه چیزهای دیگر.آمیزه ای است از همه چیز در کنار هم در فضای شهری که در آخر به نوعی جنون نزدیک می شود.،
رومن گاری در کتاب لیدی آل از دو جوان اواخر قرن پر آشوب قرن 19 برگزیده است که این دو دل داده میان جمعیت عظیم جوانان آن قرن انتخاب می کند.،که یکی آرمان مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری بدنبال عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن وزندگی می خواهد.،
پیداست که در رسم داستان هاعشق و مبارزه چه می شود.، چه بسا یکی فدای دیگری می شود.،
در این داستان که در حوزه قدرت اتفاق افتاده است دو قطب دارد : 1- حوزه ارزش و عشق  2- حوزه پول و تجمل قرار دارد. در یک سو گفتگوی جدی و در سوی دیگر سخنان عاشقانه و روزمره اتفاق می افتد. دو قطب عشق و نفرت در کنار یکدیگر در یک لحظه پدیدار می شوند که حاکی از حیات ذهنی کلان شهر می باشد. در این زمان مقاومت، حوزه نیروهای آنارشیت است که در مقابل قدرت نیروهای پلیس کنار هم قرار می گیرند در این بازی که در حوزه قدرت انجام می گیرد، خود قدرت همان هدفی است که باید به آن رسید.نوسانات در این داستان نشان بارز بی وزنی است و آدمی بدون وزنه شخصیت و جدیت قادر نیست کوچکترین مقاومتی در برابر نیروهای حوزه نشان داد در آن جا که آنت (لیدی ال) دائماً در شک و تردید برای تصمیم جدی (ازدواج) سپری می کرد نشان از نوعی بی ثباتی است که از ویژگی های کلان شهر است.همگنی کاملی میان اشیاء و انواع عشق با اشکال و انواع هنر وجود دارد. در این جاست که لیدی ال از عشق ناب خود در برابر اشیاء سخن می کند و می گوید بعضی از اشیاء بار احساسی دارند.عشق ناب از نوع عشق هنر برای هنر است.عشق افلاطونی در این جا مابقی اهداف دنیوی و برترین این اهداف یعنی پول و قدرت را در هم می کوبد.میدان عمل در این جا بسیار گسترده بود زیر از یک سو آنت (لیدی ال) نقش خود را در لباس اشرافزاده به خوبی بازی کرد به طوری که حتی وقتی از واقعیت وجود خود صحبت می کرد هیچ کس باورش نمی شود. در یک لحظه خودش هم نمی دانست آنت است یا لیدی ال آن چنان در نقش جدید خود فرو رفته بود که فرق واقعیت و بازنمائی را تشخیص نمی داد. این نوسان نشان بارز بی وزنی است و آدمی بدون وزنه شخصیت و جدیت قادر نیست کوچکترین مقاومتی در برابر نیروهای حوزه نشان دهد.،تزلزل ذهنی او حالت تردید و شک را در وجودش افزایش می داد. و او بعد از از دست دادن دنی هیچ انگیزه ای ندارد، به سبب دوگانگی که در جهان وجودش به وجود آمده خود را هم نمی شناسد گاهی تردید دارد که آنت است یا لیدی ال.،
      

17

Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/7/29

        راوی دانای کل و واقف به همه ی عناصر داستانی صورت می گیرد ، اما بطور کلی روایت از درون احوالات خانواده ی بوئندیا و هر آنچه که مربوط به زندگی ، احساسات و فعالیت های آنان است ، صورت می گیرد.،
درطول این داستان به ظهور و سقوط شهر افسانه‌ای ماکوندو با زبان شگفت‌انگیزی پرداخته می‌شود.،
اگر چه اکثریت آثار گابریل گارسیا مارکز ، با شور و حالی وصف ناپذیر و قلمی پر از احساس و غلیان عواطف روبرو است ، اما او همیشه یک مرز مشخصی میان عناصر داستانی و روحیات شخصی قلم خویش را حفظ می کند. در این داستان نیز این شمای کلی ، در حکایت  شخصیت  ” ماکوندو” و چشم انداز نوین فرهنگی از نگاه او ، عیان می شود.،
کشمکش اصلی داستان ، جدال میان سبک زندگی قدیمی و سبک زندگی جدید است. در واقع می توان گفت که این داستان جدال میان سنت و مدرنیته را نشان می دهد.،
درگیری بین دولت محافظه‌کار و سنتی کلمبیا و شورشیان لیبرال، در این داستان به تصویر کشیده می‌شود.،
در این داستان مارکز با تم هایی چون حقیقت تجربه شده ، تاثیر جدایی ناپذیر گذشته ، حال و آینده بر روی یکدیگر و تاثیر زبان و مطالعه ، ما را آشنا می کند.،
در جای جای داستان مارکز ، به اعدام سرهنگ آئورلیانو و آرکادیو در برابر جوخه ی آتش اشاره می کند. همچنین وی در جای جای داستان به روابط میان اتفاقات و پیشگویی های رسالت گونه از آخرالزمان و سرنوشت قبیله ی بوئندیا نیز اشاره هایی دارد.،
این کتاب محبوب، ترکیبی از تجربیات واقعی گارسیا مارکز در دوره مبارزات آمریکای لاتین با استعمار و تخیل و افسانه است. این داستان علاوه بر مسائل اجتماعی و تاریخی، موضوع عشق و تنهایی را نیز پوشش می‌دهد.،
این کتاب به قدری شگفت‌انگیز به تصویر کشیده شده است که در صفحات پایانی آن، دوست ندارید که داستان تمام شود و روزهای شیرین و تلخ هفت نسل از خانواده بوئندیا، شما را کاملا درگیر خواهد کرد.،
درباره کتاب صد سال تنهایی به روایت شش نسل از خانواده ای می پردازد که در این سالها هیچ ارتباطی با دنیای بیرون از دهکده ی خودشان نداشته اند و تنها ارتباط آنان با این دهکده کولی هایی هستند که هر از چند گاهی برای آنان کالا می آورند و آنان را با تکنولوژی های روز آشنا می کنند.،
نخستین صحنه ای که موجب درک مفهوم کتاب صد سال تنهایی وجود دارد این است که  با اعدام سرهنگ آغاز می شود. سرهنگ آئرلیانو بوئندیا ، از قدیمی ترین اشخاصی است که پا به این دهکده گذاشته است.
او در لحظه ی اعدام ناگهان به یاد روزگار کودکی اش می افتد و این آغازگر روایت داستانی است که گابریل گارسیا مارکز ، در کتاب صد سال تنهایی برای ما رقم زده است.،
در لحظه ی اعدام روزگار گذشته ی خویش را به یاد می آورد. او نخستین تصویری که از دهکده در ذهن دارد مربوط به زمانی می شود که دهکده چند خانه ی خشتی بیشتر نداشته است و اگر تعداد آن ها را می شمردیم به حدود 20 خانه ی خشتی می رسیده است.
سرهنگ سینه ستبر می کند تا به پیش جوخه ی اعدام برود ، اما به خاطر می آورد روزی را که دهکده ای به نام موکاندو پدید آمد. روایت از این قرار بوده است که :
” خوره آرکادیو بوئندیا ، بزرگ خاندان قبیله ی بوئندیا با زنی به نام اورسلا ازدواج می کند. این دو هنگامی که قصد به بچه دار شدن می کنند ، بر اساس یک افسانه ی قدیمی و باوری رایج میان مردم ، گمان بر این می برند که حاصل ازدواج فامیلی این دو با یکدیگر ، فرزندی خواهد بود که با یک دم تمساح به دنیا می آید.
این قضیه در میان اهالی ده می پیچد و همه او را مسخره می کنند. آکاردیو ، مدتها رنج مسخره کردن مردم را به خود می خرد ، اما در نهایت این رنج را تاب نمی آورد و یکی از دوستانش را به دوئل دعوت می کند. این دوئل برای آن صورت می گیرد که خوزه ار رنج مسخره کردن مردم رهایی یابد و از سویی دیگر صدق کلام خودش در باب عقیم نبودن و رد این مقوله که بچه ای با دم تمساح بدنیا خواهد آورد را اثبات کند.
او برای دوئل یکی از دوستانش را که خروس باز هم بوده است ، را به مبارزه می طلبد. در این مبارزه آکاردیو ، دوستش را به قتل می رساند و این مقوله رنجی دیگر نیز به رنج های او اضافه می کند.،
غم قتل رفیق ، کاری با آکاردیو می کند که او مجبور می شود ، خود را از همه ی افراد دهکده طرد کند. این احساس بد او نسبت به قتل رفیقش موجبات یک سفر را برای او فراهم می کند. او و همسرش اورسلا و تعدادی دیگر از زوج های دهکده که از بچه دار شدن می ترسیدند ، اقدام به یک مهاجرت می کنند.،
آن ها به یک مکان دور دست و بی نام و نشانی سفر می کنند. پس از حدود 14 ماه ، آن ها بچه ای به دنیا می آورند که کاملا شکل انسان بوده و دم تمساحی هم به همراه خود نداشته است.،
این عمل باعث می شود که همه ی آنان که از ترس بچه دار شدن ، بچه دار نمی شدند ، شوقی دوباره برای زندگی پیدا کنند. اما حقیقت امر این بود که آرکادیو و همه ی همراهانش همچنان آواره بودند.،
      

1

Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/7/28

        کتاب خداحافظ گاری کوپر رمانی فلسفی و سیاسی اثر رومن گاری نویسنده فرانسوی است. خداحافظ گاری کوپر دربارۀ جوانی ۲۱ ساله اسکی باز به نام لنی است که به دلیل تنفر از شرکت در جنگ ویتنام، وطن خود را ترک کرده و از زادگاه خود آمریکا به کوه‌های سوییس پناه می‌برد. شعار او آزادی از هر گونه تعلقی است.

رمان خداحافظ گاری کوپر (Adieu Gary Cooper) در واقع روایت چگونگی برخورد لنی با موانع و مشکلات پیش رویش در مسیر رسیدن به رویاهایش است.

نویسنده در این کتاب قهرمانی خلق کرده که با نگاهی درویش مآبانه به زندگی نگاه می‌کند و آن قدر خود را از زندگی و متعلقات معنوی‌اش دور می‌بیند که حتی متوجه عشقی که از راه رسیده نیز نمی‌شود و اهمیت آن را درک نمی‌کند.

او حتی از این واقعیت می‌گریزد و زمانی که به زندگی بی‌قید و رهای خود در کلبه‌ای بر راز کوهستان‌های سوییس باز می‌گردد از طریق دوست دیگری به اهمیت عشق پی می برد. قهرمان گاری “لنی” پس از انتشار این کتاب به یکی از چهره‌های مورد علاقه‌ی جوانان در سراسر جهان بدل شد و جماعت کثیری با او همذات پنداری کردند.،🌹🥰🌹
      

13

        کتاب دختری در قطار خیلی خوب بود، فکر نکنم حالاحالاها از ذهنم بیرون بره. کششی که داستان داشت من رو جذب کرد کتاب رو یکسره بخونم. احساسات ریچل رو حس کردم کاملا. به‌نظرم به‌غیر از جذابیتش آموزنده هم بود.دختری در قطار با روایتی مدرن، سراغ موضوعی کلاسیک می‌رود تا این‌بار، وحشت و خون را از میان درد و ترومای زنانه بیرون بکشد. ریچل که زنی دائم‌الخمر است برای خودش ارزشی قائل نیست؛ از نظر او زنان فقط از دو وجه قابل‌توجه‌اند: وضعیت ظاهری‌ و نقش مادری‌شان. پس با این حساب، او که ظاهری معمولی دارد و نازاست، نمی‌تواند مورد‌توجه مردی واقع شود؛ موهبتی که احتمالاً از نظر او، زن‌های دیگر قصه _آنا و مگان _ از آن بهره‌مندند.ریچل بیش از آن‌که در واقعیت زندگی کند، در خیال و بین آدم‌های خیالی‌ای که فقط خودش آن‌ها را می‌بیند سیر می‌کند؛ آن‌قدر که درگیر حوادث بین‌شان می‌شود؛ حوادثی که هیچ‌وقت رخ نداده‌اند. اما چه اتفاقی می‌افتد که زندگیِ زن‌های این داستان، در هم تنیده می‌شود؟
      

0

        کتاب «زنی در برلین» اثر یک نویسنده ناشناس
روایت صریحِ یک زن ناشناس از زندگی در برلینِ ویران از بمباران و اشغال‌شده به دست روس‌ها در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم.کتاب «زنی در برلین» پر از جزئیات و ریزه‌کاری‌هایی‌ست که گاه عرق سرد بر تنِ خواننده می‌نشانند و مو بر تن‌ِ او سیخ می‌کنند و گاهی هم حضورِ زندگی و زیبایی‌هایی هرچند اندک، مثل زیبایی گل‌ها، در جوار وحشت و مرگ و فاجعه و قحطی و گرسنگی و ویرانی و تجاوز را نمایان می‌کنند.
کتاب «زنی در برلین» گزارشی صریح و بی‌پرده و واقع‌بینانه از یک فاجعۀ بزرگ انسانی‌ست؛ کتابی که بی‌پردگی آن در بیان آنچه در برلینِ روزهای پایانی جنگ می‌گذشت و آنچه مردم، نه به‌دلخواه بلکه به‌اجبار، در آن روزها به آن تن داده بودند، باعث شد تا سال‌ها در خودِ آلمان منتشر نشود. این کتاب، چنانکه هانس ماگنوس انتسنزبرگر در معرفی آن شرح می‌دهد، اولین بار در سال 1954، به‌همت کورت و. مارک، روزنامه‌نگار و منتقدی که نویسنده دست‌نویس روزنوشت‌هایش را به او سپرده بود.
      

0

        
درباره‌ی کتاب بینایی
برعکس کوری که خواننده به خود جلب میکرد.بینایی آن حسی اصلا نداشت.واقعا زیاد خوشم نیامد.
در رمان بینایی، تمام آدمهایی که از بیماری کوری رهایی یافته‌اند به یک شناخت عمیق نسبت به موجودیت خود و نقششان در اجتماع رسیده اند. به خاطر همین هم آنها کوری سفید خود را به برگه های رای می دهند و در انتخابات برگه‌های رای را سفید تحویل می‌دهند.داستان از یک روز بارانی در یک حوزهٔ اخذ رأی شروع می‌شود. بعدازظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رأی به حوزه نیامده‌است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانوادهٔ خود را به حوزه فرامی‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزهٔ رأی‌گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می‌گردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته‌اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده‌اند.
رئیس‌جمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام می‌کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می‌دهند. رئیس‌جمهور در تلویزیون ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است. تعداد رأی‌های باطلهٔ سفید افزایش می‌یابد. دولت کمیتهٔ بررسی تشکیل می‌دهد. گروه‌های تفتیش عقاید به‌کار می‌افتند. در خیابان‌ها، جلو افراد را می‌گیرند و می‌پرسند: به چه کسی رأی داده‌ای؟
مردم مقاومت می‌کنند. دولت، حرکت‌های تفتیشی را افزایش می‌دهد، ولی به نتیجه نمی‌رسد. دولت شهر را رها می‌کند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر می‌گریزند و راه‌های خروج از شهر را می‌بندند و از طریق رادیو سعی در برهم‌زدن امنیت و آرامش شهر می‌کنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل می‌کنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاست‌جمهوری را در سر دارد، شروع به خرابکاری در شهر می‌نماید. در شهر بمب منفجر می‌کنند و تقصیرات را به گردن آشوب‌طلبان می‌اندازند. شهردار شهر در کنار مردم می‌مانَد و به حفظ آرامش شهر کمک می‌کند. افراد دولت به‌مرور از بدنهٔ آن جدا می‌شوند و به صف ناراضیان می‌پیوندند.دروازه‌های شهر کاملاً بسته شده و اهالی در واقع در شهر زندانی‌اند. کمیته‌های اطلاعاتی به بررسی اتفاقات شهر می‌پردازند و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شده‌بود، منشأ ناآرامی‌ها را زنی می‌یابند؛ زن یک چشم‌پزشک که در دورهٔ کوری، ناقل نابینایی در آسایشگاه بوده‌است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

باشگاه‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

Davoud sarvi پسندید.
راهنمای کاربردی مدیتیشن برای مبتدیان
          حقیقتش خیلی از مدیتیشن نمی‌دونستم. شاید خیلی هم دید مثبتی به اون نداشتم. وقتی اسم مدیتیشن میومد، شاید بیشتر تصویر بودایی‌ها و هندوها جلوی چشمم میومد. یه ذره هم به عنوان کسی که با ادبیات علمی سر و کار دارم، بهم حس شبه علم می‌داد و برام مقداری کسر شأن بود که بخوام به مدیتیشن فکر کنم!
اما با این کتاب تونستم تجربه جالب و خوبی از مدیتیشن رو کسب کنم. الان نظرم اینه که با اینکه مدیتیشن اصلا چیز عجیب و غریبی نیست، ولی واقعا می‌تونه کمک‌کننده باشه. برای امثال من که شاید خیلی وقت‌ها ناآرام بودم و هستم، مدیتیشن می‌تونه آرام‌کننده باشه. مدیتیشن کمک می‌کنه تا فشار زیادی که خودمون و افکار و هیجانات‌مون به ما میارن رو کم کنه و این خیلی خیلی ارزشمنده. مدیتیشن کمک می‌کنه که پخته‌تر رفتار و زندگی کنیم.
از همین رو، واقعا توصیه می‌کنم چند باری مدیتیشن رو امتحان کنید و تاثیرش رو روی خودتون ببینید. من که حس می‌کنم خیلی برام کمک‌کننده است. از نظر علمی هم تحقیقات متعددی روی مدیتیشن شده و بر خلاف آنچه فکر می‌کردم شبه علم نیست! اتفاقا دیروز چندتایی از این مقالات رو دیدم.
به نظرم به امتحانش می‌ارزه. این کتاب هم واقعا نقطه شروع خوبیه.
        

12