بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جین ایر

جین ایر

جین ایر

شارلوت برونته و 1 نفر دیگر
4.1
233 نفر |
77 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

25

خوانده‌ام

568

خواهم خواند

164

ای خواننده ی عزیز، خدا نکند هیچ وقت به آن احساسی دچار شوید که من آن لحظه دچارش شده بودم! خدا نکند چشمهای تان هیچ وقت آن اشک های طوفانی و سوزان و دلخراشی را ببارد که آن لحظه از چشم های من می بارید. خدا نکند هیچ وقت آن طور درمانده و دردمند به درگاه خدا استغاثه کنید که من در آن لحظه می کردم. خدا نکند که شما هم مانند من بترسید که مبادا باعث بدبختی کسی شده باشید که از جان و دل دوستش دارید.شارلوت برونته در 21 آوریل 1816 در تورنتن (برادفرد)، یورکشر، شمال انگستان، به دنیا آمد. در سال 1820 افراد خانواده به هاوِرت، در همان یورکشر، کوچ کردند و پدر خانواده کشیش مقیم آن ناحیه شد و تا زمان مرگ این مقام را حفظ کرد. شارلوت برونته خواهر بزرگ تر امیلی برونته و ان برونته بود که آن ها نیز امروزه از بزرگ ترین نویسندگان کلاسیک جهان به حساب می آیند. شارلوت مانند خواهرش امیلی، در کاوِن بریج به مدرسه ی مخصوص دختران کشیش ها رفت. از 1835 تا 1838 معلم مدرسه بود و بعد هم مدتی در خانه ها درس می داد. در سال 1842 برای یادگیری زبان فرانسه و آلمانی به بروکسل رفت و در سال 1843 همان جا بار دیگر به تدریس پرداخت. شارلوت در سال 1844 به هاورت برگشت و با دو خواهرش مدرسه ای به راه انداخت اما شاگردی در مدرسه ی آن ها ثبت نام نکرد. اولین رمان شارلوت به نام پروفسور در سال 1857 پس از مرگش منتشر شد. شارلوت از اوت 1846 تا اوت ۱۸۴۷ روی رمان جین ایر کار کرد که در اکتبر 1847 با امضای مستعار کِرِر بِل چاپ شد. رمان شرلی در اکتبر 1849 و رمان ویلت در ژانویه ی 1853 منتشر شد. شارلوت که به خواستگارهایش جواب منفی می داد، سرانجام در ژوئن 1854 ازدواج کرد، اما یک سال بعد، در 31 مارس 1855 از دنیا رفت.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به جین ایر

نمایش همه
جین ایرغرور و تعصبربکا

عاشقانه‌های کلاسیک

16 کتاب

سال‌ها قبل از زمانی که نوجوان بودم به این ژانر ادبی علاقه پیدا کردم. برخی از کتاب‌های معرفی شده را همان سال‌ها خواندم و بعدتر زمینه مطالعاتی‌ام کمی تغییر کرد. چند هفته‌ای است دوباره سراغ عاشقانه‌های کلاسیک آمده‌ام و دوست دارم اینجا هم آن‌ها را معرفی کنم. سعی می‌کنم توضیح کوتاهی هم درباره هریک بنویسم. برای اینکه توضیحاتم دست اول باشد، فقط کتاب‌هایی را در لیست قرار می‌دهم که در بزرگسالی مطالعه کرده‌ام و به خاطرات نوجوانی رجوع نمی‌کنم. به همین دلیل این لیست مدام بروزرسانی خواهد شد و کتاب‌هایی که در دست مطالعه دارم به آن اضافه خواهد شد. ۱- جین ایر: با اختلاف زیاد بهترین رمان عاشقانه‌ای است که خوانده‌ام. در آن سبکسری وجود ندارد. نکات اخلاقی جالبی دارد که بیشتر شبیه آموزه‌های ماست تا غرب. قلم قوی، توصیفات جذاب، تصویرسازی‌های زنده و به زیبایی عشق را به تصویر کشیدن از نکات برجسته این کتاب است. کتابی که از نیمه آن به بعد دیگر نمی‌توانید زمین بگذارید تا وقتی تمامش کنید. از بین فیلم‌های ساخته شده از روی این کتاب، مینی سریال ۴ قسمتی تولید ۱۹۹۷ بسیار به متن کتاب نزدیک است. ۲- ربکا: کتابی جنایی معمایی که در آن ماجرای دو عشق روایت می‌شود. یکی در زمان حال و دیگری در گذشته که در یک نقطه به هم می‌رسند. کتاب تعلیق بالایی دارد و تا لحظه آخر مخاطب را با خودش همراه می‌کند. ۳- غرور و تعصب: ماجرای یک خانواده با پنج دختر که همه به فکر ازدواجند. داستان بار طنز خوبی دارد و هرچند قسمتهای عاشقانه آن بیشتر خام است تا پخته ولی مخاطب را با شخصیت‌ها همراه می‌کند و مثل یک اثر کلاسیک تیپیکال پایان خوشی دارد. داستان بسیار پاک و تمیز است و مناسب نوجوانان هم شمرده می‌شود. از بین نسخه‌های سینمایی این کتاب، مینی سریال ۶ قسمتی تقریبا به همه جزئیات کتاب وفادار بوده است. ۴- جنگ و صلح: در این کتاب برخی ماجراهای عاشقانه بیان می‌شود ولی در مجموع بیشتر یک رمان تاریخی به حساب می‌آید تا عاشقانه. ۵- آنا کارنینا: داستان دو عشق موازی در این کتاب بیان می‌شود، عشقی پاک در مقابل عشقی گناه‌آلود. این کتاب را خودم بار اول در نوجوانی خواندم اما چیز خاصی برای نوجوان ندارد و بزرگسالان بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کنند. ۶- بابا لنگ دراز: داستان درباره دختری است که انتخاب می‌شود تا از یتیم خانه بیرون بیاید و برای تحصیل به دبیرستان برود. کل کتاب به شکل نامه روایت شده و ماجرای عشق پاکی را روایت می‌کند. شیوه ارائه داستان (نامه) آن را کتاب پاک و تمیزی برای نوجوانان ساخته است. ۷- دشمن عزيز: جلد دوم و ادامه داستان بابا لنگ دراز است. این کتاب هم به شکل نامه روایت می‌شود. قهرمان این کتاب سالی، دوست جودی است که حالا قرار است همان یتیم خانه که جودی در آن بزرگ شده بود را بگرداند و درگیر ماجرای عاشقانه‌ای با پزشک یتیم خانه می‌شود. این کتاب هم قطعا مناسب نوجوان ها است. ۸- زنان کوچک: داستان درباره زندگی روزمره خانواده‌ای با ۴ دختر است که درگیر ماجراهای عاشقانه‌ای هم می‌شوند. داستان کشش خوبی دارد و پایان آن خلاف انتظار پیش می‌رود. کتابی مناسب نوجوانان. ۹- همسران خوب: جلد دوم کتاب زنان کوچک است و به ماجراهای عاشقانه خواهران مجرد مانده از جلد قبل می‌پردازد. این دو کتاب ترکیبی از کتاب جین ایر و غرور و تعصب اند یعنی با وجود مهم بودن بحث ازدواج ولی همه ماجراها حول این موضوع نمی‌چرخد و درباره رشد شخصیت‌ها هم پرداخت‌های خوبی دارد. ۱۰- آن شرلی: کتاب اول آن شرلی به دنیای کودکی شخصیت می‌پردازد و در جلدهای بعدی ماجراهای بزرگسالی او روایت می‌شود. جلد اول بسیار مناسب نوجوان است و جلدهای بعدی ماجراهای عاشقانه او روایت می‌شود. در نهایت جلد هشتم به ماجراهای فرزندان او می‌پردازد. ۱۱- قصر آبی: داستان دختری که بخاطر شرایط خاصش تصمیم می‌گیرد با رسومات غلط جامعه مبارزه کند و درگیر ماجرایی عاشقانه می‌شود. داستان تعلیق خوبی دارد اما سکون توصیفات کلاسیک هم در آن زیاد خودنمایی می‌کند. کتاب مناسب نوجوان هم هست. ۱۲- شرلی: اثر شارلوت برونته، درباره دو دختر به نام کارولین و شرلی و داستان زندگی عاشقانه آن‌ها در انگلستان در بستر جنگ‌های دوران ناپلئون در سالهای اولیه قرن نوزدهم. ۱۳- ویلت: آخرین اثر شارلوت برونته. این کتاب شرح زندگی دختری به نام لوسی است و تلاش او برای ایستادن روی پای خودش با وجود تمام ناملایمات روزگار. ۱۴- پروفسور: این کتاب اولین اثر شارلوت برونته است. البته سالها بعد از دیگر آثارش چاپ شده است. داستان درباره مردی است که سعی می کند با شغل معلمی گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، به دور از روال عادی داستانهای انگلیسی که همه ثروتمندند و از ارث و میراث خود بهره می برند. ۱۵- اگنس گری: اولین اثر آن برونته. کتاب زیاد قوی نیست. ۱۶- مستاجر وایلدفل هال: دومین و آخرین اثر آن برونته، کتابی بسیار قوی و جذاب که با سایر عاشقانه‌ها متفاوت است زیرا به زندگی بعد از وصال می‌پردازد.

پست‌های مرتبط به جین ایر

یادداشت‌های مرتبط به جین ایر

 محتشم

1401/02/09

            « زندگی به نظر من خیلی کوتاه است که نمی توانم آن را صرف خصومت یا ثبت اشتباهات کنم …»
کتاب جین ایر ، درباره ی دختری به همین نام است . او پدر و مادرش را از دست داده و نزد زن دایی اش زندگی می کند . دایی مهربانش هم سال ها قبل از دست داده ، کسی که او را به زن دایی بی رحمش ، خانم رید سپرد . جین ایر دختری است که برخلاف بسیاری از دختران آن زمان ، دلش نمی خواهد فقط سرزنش شود و زیر بار هر چیزی برود ، از این رو بود که تصمیم گرفت جسورانه مقابل ستم های خانم رید و فرزندانش بایستد و همین راه او را به لووود ، جایی که قرار بود درست تربیت شود ، باز کرد وجین عمارت گیتسهد را ترک کرد …
کتاب موضوع جالبی داشت . به خصوص که می دانستیم درباره ی زندگی شخصی خود نویسنده است . اما خیلی ایده ی نوینی نداشت . البته این عیب محسوب نمی شود ، بلکه یعنی مثل بسیاری از رمان های کلاسیک قرن 18 و 19 انگلیسی ، دغدغه های دختران آن زمان را به تصویر کشیده بود . دختران قهرمانی که نمی خواستند روند تکراری زندگی را ادامه بدهند و حقوقشان پایمال شود . دوست داشتند عضوی از جامعه باشند و زنانی تاثیر گذار شوند . جین ایر هم تقریبا همان طور بود . 
توصیف های کتاب ، اطلاعات کامل و دقیقی درباره ی فضا و مکان می دادند . من به عنوان فردی ایرانی که تاکنون انگلیس و آن قرن هایش را تجربه نکرده ، به خوبی از تمام زوایا با مردم و فرهنگ آنجا آشنا می شدم . طرز تفکر ، نوع پوشش ، معماری و… . مثل اتاق سرخ عمارت گیتسهد ، اتاق دوشیزه تمپل ، عمارت ثورنفیلد و… ، تمام این مکان ها را به خوبی در ذهنمان تصور می کردیم . 
اما متاسفانه نویسنده در این توصیفات افراط نسبتا زیادی به خرج داده بود . در بسیاری از قسمت ها ، اینها فقط اطلاعات نمی دادند ، بلکه باعث کسل شدن خواننده هم می شدند که این یک نکته ی منفی به حساب می آید . شارلوت برونته می توانست ، هدف و مفهوم داستان را در صفحات کمتری می گنجاند و از توضیحات اضافه ای که اطلاعات لازم و مفیدی نمی دهند ، پرهیز می کرد .  اصل داستان چیز دیگری بود ولی مثلا تا حدود 100 صفحه ی اول ، فقط درباره ی آزار های خانم رید و فرزاندانش ، اطلاعات می گرفتیم . یا به عنوان مثال ، یک بار گفتن این موضوع که شام های لووود فقط کیک و آب است ، کافی بود. اما این توصیف بار ها و بار ها تکرار می شد . 
توصیف ها البته نکته ی مثبت دیگری هم دارد . همین که نویسنده ، تک تک صحنه ها و رفتارهای شخصیت ها را به تصویر کشیده ، باعث می شود نکته ی گنگی هم برای خواننده به وجود نیاید . یعنی بتواند اتفاقات و حتی احساسات شخصیت های ماجرا را به خوبی درک کند و نکته ی نامفهومی وجود نداشته باشد و دچار گیجی نشود . 
شخصیت پردازی های داستان ، خیلی خوب بود . هم از نظر ظاهری و هم از نظر باطنی ، اطلاعات زیادی درباره ی شخصیت ها داشتیم و به خوبی می توانستیم تجسمشان کنیم . این به نظر من بر می گردد به همان توصیفات . یعنی علاوه بر متصور شدن فضا و مکان ، می توانستیم شخصیت ها را هم درک کنیم . چهره ی سبزه عبوس ، کمر باریک و چهارشانه بودن آقای راچستر ، پوست تیره ، سنگدلی ، صورت زمخت و دست و پاهای سنگین جان رید ، مهربانی ، چشمان قهوه ای ، موهای قهوه ای تیره ، پیشانی سفید و کلا زیبایی خانم تمپل و… ، از جمله خصوصیاتی بود که می فهمیدیم . 
اینها با وجود این بود که راوی اول شخص بود و معمولا اول شخص ، در توصیف محدود است . اما از آنجایی که راوی خود جین ایر بود و داستان را می گفت ، نمی توانستیم از نظر ظاهری اطلاعات خیلی زیادی درباره ی او داشته باشیم . هر چند که نویسنده تلاشش را کرده بود که در قالب دیالوگ ها و حرف های شخصیت های دیگر ، درباره ی ویژگی های جین هم بگوید . مثل آخر کتاب که درباره ی ظاهر جین صحبت می شد . با تمام اینها به نظرم بهترین زاویه دید همین بود . چون قصه به گونه ای بود که ما نیاز داشتیم درباره ی احساسات جین ایر هم بدانیم و قطعا جز خودش ، هیچ راوی دیگری نمی توانست آنها را خوب وصف کند .
از نظر ظاهری هم ، جلدش مثل باقی آثار عاشقانه ی کلاسیک افق ، فوق العاده زیبا و دوست داشتنی بود . همچنین جنس خوب و مقاومی هم داشت . به نظرم خودش می تواند به تنهایی هم باعث شود که یک فرد ، کتاب را بخرد . اسمش هم با اینکه خلاقانه نبود و نام خود شخصیت را داشت ، به نظرم قشنگ بود . 
در پایان هم نکته ی مثبتی که وجود داشت این بود که ، با وجود این موضوع که جین ایر جلد دو هم دارد و ما جلد یک آن را خواندیم ، اما به گونه ای تمام نشده بود که گنگ باشد و رها شده باشد . پایان تقریبا مشخصی داشت و این خواننده را اذیت نمی کرد . با تمام نکات مثبت و منفی ، در کل کتاب خوبی بود و به همه بخصوص کلاسیک خوان هایی مثل خودم ، توصیه می کنم . 
« حس پیشگویی یا حس ششم ، احساس غریبی است ؛ همین طور هم فکری و معجزه . ترکیب این سه با هم معجون رمز آلودی می سازد که برای انسان ناشناخته باقی مانده است . من هیچ گاه به حس ششم نخندیده ام ، زیرا که چنین حسی در من وجود دارد … »
          
رها

1400/12/03

            خب این کتاب هم بعد از یک وقفه ی ،به نظر خودم طولانی، به پایان رسید. باید اعتراف کنم که کتاب رو به جز یک سوم پایانی ،که کمی خسته کننده و بی ربط به داستان اصلی بود، دوست داشتم و از خوندنش همون لذتی رو بردم که طبیعتا باید بعد از خوندن یک شاهکار کلاسیک برد. من حقیقتا" شخصیتِ با اراده و روحِ ماجراجوی "جین" رو با تمام اون پیچیدگی های روحی، لجبازی ها و دلتنگی هاش دوست داشتم. شخصیت پردازی کتاب و از اون بهتر تصویر پردازی کتاب به قدری باور پذیر و تاثیر گذار بود که به راحتی می تونستی خودت رو در اون مکان و دوره ی زمانی خاص تصور کنی

راجع به داستان اصلی و بخش های عاشقانه و غم انگیز کتاب اظهار نظری نمی کنم. این بخش از داستان چیز چندان جدیدی برای گفتن نداشت. همون داستان همیشگیه عشق و جدایی و غم فراق، که خوشبختانه به لطف تلاش های بی وقفه ی نویسنده های داستان های عاشقانه، خصوصا نویسنده های عزیز ایرانی، سالهاست که از وجودش اشباع شده ایم
:))
بخشی که من بیشتر بهش علاقه داشتم و بیشتر مورد توجه من بود علاوه بر جنبه های فمنیستی کتاب که به وضوح و به بهترین شکل ترسیم شده بود، مربوط به بخش های دینی و باورهای عقیدتی اون دوره از تاریخ (یعنی عصر ویکتوریا)  و عقاید و باورهای شخصیِ نویسنده داستان بود که به زیرکی لابه لای مطالب جا خوش کرده بود و هر از گاهی سرک می کشید تا مطمئن بشه که خواننده به قدر کافی راجع به این مسائل تامل خواهد کرد

چیزی که از نظر من  ارزش و اعتبار ویژه ای به این نوشته ها بخشیده بود توجه به این مساله ست که هر دو شخصیت مذهبی این کتاب و به بیان دیگه هر دو کشیشی که در این داستان ظاهر می شن در حقیقت الهام گرفته از شخصیت " پاتریک برونته" کشیش  و پدر سخت گیر و انعطاف ناپذیر " شارلوت برونته" هستند

 شخصیت اول، در اوایل داستان و در قالب کشیش "براکلهرست"، مدیر مدرسه ی شبانه روزی "لوود" که "جین" در آن تحصیل میکند،ظاهر می شود. مدیری سخت گیر و خشن که باور دارد دخترانی که تحت سرپرستی این مدرسه و زیر نظر او قرار گرفته اند به هیچ عنوان نباید توجهی به ظاهر و امور دنیوی داشته باشند. او در این عقیده ی خود به قدری سخت گیر ست که در یکی از بازدید هایش از مدرسه با دیدن موهای حلقه ای و قرمز رنگ یکی از دختران، چنان خشمیگین و بر افروخته می شود که دستور می دهد موی سر دختر فورا از ته تراشیده شود و پس از آن اظهار می کند که موی بلند و بافته  شده ی تمام دختران باید کوتاه شود، چرا که او به عنوان رسول و نماینده ی خدواند باور دارد که هیچ چیزِ ظاهری نباید مانع از توجه این دختران به لطف و محبتی شود که از جانب او (براکلهرست) و خداوندِ او، شامل حال این دختران شده. به عقیده ی من "براکلهرست" در دسته ی مبلغان دینی ای قرار می گیره که دین رو وسیله ای برای مال اندوزی های خود و ترساندن دیگران ازآن برای رسیدن به این منظور به کار گرفته اند. کشیش ظاهر پرست و خودشیفته ای که دختر و همسر خود را شایسته ی داشتن بهترین لباس ها و جواهرات می داند در حالی که این امر را برای سایرین ،خصوصا فقیران، زشت و زننده و بعضا یکی از بزرگترین "گناهان" بر می شمارد. به قول ولتر
 خرافاتی که به شما آموخته اند برای ان نیست که شما را از خدا بترسانند، بلکه برای آن است که شما از خود آنها بترسید

 شخصیت دوم در بخش سوم کتاب و در قالب کشیش "سینت جان ری ورز" حضور پیدا  میکند. این بار در قالب فرد متعصبی که در لحظات حساس و سرنوشت ساز، ناجی "جین" می شود و او را از یاس و مرگ غیر قابل اجتنابی که در انتظارش است نجات می دهد. با این حال رفته رفته معلوم می شود که او نیز همان عقاید خشک و سختگیرانه ی کلیسایی را دنبال می کند که با تلاش برای ترساندن دیگران از قیامت و آتش سوزان جهنم سعی در عملی کردن عقاید و نظرات خود دارد. "ری ورز" با این تصور که کلام و دستورات او همگی به خواست و اراده ی خدواند است تلاش می کند با ترساندن و معذب کردن "جین" او را راضی به ازدواج وهمراهی با خود کند چرا که باور دارد این خواست خدواند است و هر چه به نام اوست باید بی درنگ و بدون هیچ شک و تردیدی انجام پذیرد. تصویری که "جین" از "ری ورز" ترسیم می کند او را باطنا" مرد خوبی جلوه میدهد با این اشکال بزرگ که شخصیتش به  قدری سختگیر، خشک و بی احساس ست که حضورش غالبا" القا کننده ی مجسمه ای زیبا و پر ابهت اما سرد و فاقد روحی انسانی ست

جین (شارلوت برونته) در تمام طول داستان بارها اعتراف می کنه که به وجود و حضور خدواند در زندگیش باور و ایمان قلبی داره ولی با این حال اغلب به شکل اجتناب ناپذیری در ایمان و تصمیماتش دچار شک و تردیدی می شه که رفته رفته اون رو به سمت این باور می کشونه که دستوراتی که به اسم دین و در ظاهر از طرف خداوند به انسان ها ابلاغ شده گاها" غیر منصفانه، غیر عملی و بعضا" بی رحمانه و حتی گاهی اوقات احمقانه به نظر می رسد
با این حال "شارلوت" در انتها، داستان را به شیوه ای به پایان می رساند که علی رغم تسلیم نشدن شخصیت اصلی داستان به سرنوشتی که خدواند برای او رغم زده (ازدواج با ری ورز و همراهی با او) در نهایت موجب رضایت و خوشنودی قلبی خود و خدایش می شود
          
            #یادداشت_کتاب 
#جین_ایر
سال‌ها بود کتاب عاشقانه کلاسیک نخوانده بودم. نمی‌دانم چرا فکر می‌کردم همه‌ی عاشقانه‌های کلاسیک را خوانده‌ام. شاید دلیلش این باشد که در همان نوجوانی یک کتاب را که باز هم یادم نیست اسمش چه بود ۳ بار خواندم و بار دوم و سوم وسط کتاب یادم افتاد این داستان را خوانده‌ام. از آن روز این فکر رفت توی مغزم که همه را خوانده‌ام حتما!

اما کتاب جین ایر را که شروع کردم همان اول فهمیدم نخوانده بودمش. کتاب با کودکی جین شروع می‌شود و ماجراهای عاشقانه‌اش در بزرگسالی را بیان می‌کند.
زاویه دید اول شخص است و درواقع جین دارد برای خواننده عزیز (که بارها در داستان با همین عنوان خطابش می‌کند!) داستان زندگی‌اش را بیان می‌کند.
هیچ توضیحی درباره داستان نمی‌دهم تا ماجرایش لو نرود. چون چند وقت قبل در گروهی یک نفر داستان جین ایر را با داستان دیگری مشابه دانسته بود و من چون آن کتاب دیگر را قبلا خوانده بودم، بیشتر داستان جین ایر برایم لو رفت. هرچند اتفاقات و پایان بندی کمی متفاوت بود و ظاهرا کتاب جین ایر قدیمی تر است (۱۸۴۷) و آن یکی کتاب (۱۹۳۸) ایده را از جین ایر سرقت کرده است!

جین ایر از معدود کتاب‌هایی بود که بعد از خواندنش سریع رفتم سراغ فیلم‌های اقتباسی‌اش. زیرا هیچ تصوری از چهره شخصیت‌های اصلی نداشتم. فقط مدام نوشته بود زشت هستند! جدیدترین نسخه اقتباسی آن در سال ۲۰۱۱ ساخته شده که انتخاب بازیگرش خوب است (واقعا زشت هستند) ولی دستکاری‌اش در داستان زیاد است. اما نسخه سریالی آن در سال ۱۹۹۶ ساخته شده که بسیار زیاد به داستان وفادار است و تقریبا همه اتفاقات کتاب در آن آمده است.

نسخه‌ای که من خواندم ترجمه رضا رضایی بود از نشر نی که سانسور نشده بود. هرچند کتاب به جز چند صحنه اشاره به بوسه، چیز دیگری نداشت و داستان پاک و تمیزی بود. حتی در محتوای داستان، اشاره زیادی به پاک ماندن و انجام ندادن اعمال نامشروع شده بود، چیزی که در قرن نوزدهم هنوز برای مسیحیان (مثل مسلمانان) اهمیت داشته و این مساله خیلی خوب به تصویر کشیده شده است. 
ولی اگر خواستید به نوجوان بدهید، این نسخه را ندهید خصوصا نوجوان متوسطه اول. هرچند من نمی‌دانم بچه‌های این دوره زمانه تا چه حد در فیلمها و کتابها این چیزها را دیده و خوانده‌اند. 

پی‌نوشت: مدتی قبل کتاب "و تنها باد می‌داند" را خوانده بودم که آن هم عاشقانه جذابی بود ولی باز هم عاشقانه‌های کلاسیک یک چیز دیگر است! عشق در این کتاب‌ها پاک و معصوم به تصویر کشیده می‌شود و هر چیزی که بخواهد این پاکی را از بین ببرد به بعد از ازدواج موکول می‌شود (برخلاف عاشقانه‌های مدرن)

پی نوشت ۲: جین ایر بدجوری من را گرفته. بعد از اتمام کتاب فیلمش را ۳،۴ بار دیدم ، دوباره قسمتهای جالب کتاب را خواندم و باز دارم کتاب صوتی اش را گوش می‌کنم. کتاب صوتی خوانش نسخه انتشارات افق است و آن هم بدون سانسور است و ترجمه روانی دارد. نمی‌دانم کی از دست جین ایر خلاص می‌شوم.

https://eitaa.com/macktubat
          
            «گفتن این نکته که آدم‌ها با طمأنینه و سکون به رضایت می‌رسند، کاملاً عبث است. آدم باید تحرک داشته باشد. اگر هم نتواند این تحرک را پیدا کند آن را می‌سازد. میلیون‌ها نفر در حالت شورشِ خاموش علیه بخت و قسمت به سر می‌برند. کسی نمی‌داند که غیر از شورشیان سیاسی چه تعداد شورشی دیگر در زندگی‌های بی‌شمار در جوش و خروش بوده‌اند و سپس در خاک خفته‌اند. تصور بر این است که زنان به‌طور کلی طبع آرام‌تری دارند، اما واقعیت این است که زنان هم احساسی مانند مردان دارند، منتها لازم است استعدادهای خود را پرورش بدهند و میدانی برای تلاش و فعالیت داشته باشند، یعنی لازم است همان کاری را بکنند که برادرا‌ن‌شان می‌کنند. زنان نیز اسیر قید و بندهای سفت و سختی هستند، رکود و بی‌تحرکی‌شان زیاد است، درست شبیه مردان. از کوته‌فکری بعضی از هم‌نوعان خوشبخت‌ترشان است که می‌گویند زنان فقط باید شیربرنج بپزند و جوراب پشمی ببافند و پیانو بزنند و روی کیف‌شان گلدوزی کنند. اگر بخواهند کاری بیشتر از این بکنند، یا چیزی یاد بگیرند ورای آنچه رسم و رسوم برای جنس زن مقرر کرده، عده‌ای بی‌فکر آن‌ها را تقبیح می‌کنند یا به آن‌ها می‌خندند.»

 

«جین ایر» رمان عزیزی است و حالا که بعد از جین آستین و حتی مری شلی دوباره خواندمش بیشتر متوجه اهمیت شارلوت برونته و تأثیرش بر کسانی مثل جویس و پروست شدم. سبک شارلوت برونته برخلاف آستین و حتی تا حدی برخلاف مری شلی، کاملاً پدیدارشناسانه است؛ منظورم صرفاً این نیست که راوی اول شخصی است، منظورم این است که همهٔ اتفاقات و حتی توصیفات آن‌گونه که جین تجربه‌‌شان می‌کند نوشته شده‌اند و این واقعاً شگفت‌انگیز است. حتی وقتی برونته دارد طبیعت اطراف را توصیف می‌کند، انگار داریم از توی کلهٔ جین و با چشم‌های او دنیا را می‌بینم و نه از بالا. برای همین خیلی عمیق‌تر با جین احساس نزدیکی و همدلی می‌کنیم.

برونته داستان زندگی جین را از کودکی‌اش آغاز می‌کند؛ دیگر از جهان روشن و طلایی و پرنور آستین خیلی فاصله گرفتیم که در آن همه حتی اگر فقیر بودند، در خانواده‌ی شادی زندگی می‌کردند. جین در بدبختی به دنیا آمد و تا سال‌ها در بدبختی زندگی کرد. شاید حتی سرآغاز پیدا شدن سروکلهٔ یتیم‌ها به ادبیات باشد. جین عصیان‌گر و سرکش است و روح آزادش در هیچ حد و مرزی نمی‌گنجد، اما تأثیر آموزه‌هایی که در مدرسهٔ لووود می‌بیند و البته باورهای مذهبی دوست صمیمی‌اش هلن وادارش می‌کند تا کنترل و در بند کشیدن امیالش را یاد بگیرد. و این مسئله‌ای است که تا پایان کتاب مشهود است؛ انگار داستان حول محور ارزش‌ها و البته معایب گوش سپردن به عقل و دوری کردن از ندای پرشور قلب می‌چرخد. هر جا شارلوت برونته بر اهمیت توجه به عقلانیت توجه می‌کند احساس می‌کنم تأثیر خواهر بزرگتر خانواده بودنش نمایان می‌شود و هر جا جین عاصی می‌شود و سرکشی می‌کند متوجه رگه‌های رمانتیک اندیشه‌ی برونته می‌شویم. اما در پایان تقابلی که جین با سنت جان دارد و در نهایت تصمیمی که می‌گیرد انگار نشان می‌دهد که تمایل برونته و عصری که در آن زندگی می‌کند به کدام سو بیشتر است.

آقای راچستر نمونهٔ کامل یک قهرمان بایرونی است. زمین تا آسمان با پرنس چارمینگ‌های آستین فرق می‌کند که اگر هم اول داستان به‌شان بدبین بودیم، در نهایت متوجه اشتباهات‌مان می‌شدیم و به آقامنشی‌شان پی می‌بردیم. آقای راچستر کاملاً خاکستری است؛ نه بدِ بد است، نه خوبِ خوب. باهوش اما زشت است و بر زشتی‌اش بارها تأکید می‌شود. به هنجارها و مناسبات اجتماعی توجهی ندارد و حتی بارها به روابط نامشروعی که داشته اشاره می‌شود. گذشتهٔ تاریکی دارد؛ هم با خانواده‌اش دچار مشکل بوده و هم در ازدواجی که از همه پنهان کرده ناکام مانده است. راز سربه‌مهری دارد که به‌جز چند نفر محدود کسی از آن باخبر نیست. بااین‌که از نظر ظاهری جذابیتی معقول ندارد، همه از او خوششان می‌آید و روی همه سلطه دارد. دقیقاً نمونهٔ تمام و کمال یک قهرمان بایرونی رمانتیک؛ کاراکترهایی تاریک اما جذاب. براساس معیارهای امروزی اما رابطة آقای راچستر و جین اصلاً سالم به‌نظرنمی‌رسد. علاوه‌بر اختلاف سنی بسیار زیادشان، انگار آقای راچستر بیشتر جین را به‌خاطر تفاوت‌های فاحشی که با همسر سابقش دارد دوست دارد و شیءانگاری زن در رفتار و گفتارش موج می‌زند.

نشان دادن اختلالات روانی هم اتفاق تازهٔ دیگری است که پیش‌تر کم‌سابقه‌تر بوده است و از این جهت برایم خیلی جالب بود که به‌جای دیوسیرت نشان دادن برتا، به مشکلات روانی‌اش اشاره می‌شود. توصیفات ظاهری برتا از جمله درشت‌هیکل بودنش نشان‌دهندهٔ تفاوت ظاهری بنیادینش با جین ریزنقش و کوچک است. نشان دادن استقلال فکری و مالی زنان وجه مثبت دیگر این داستان است. جین از همان ابتدا می‌خواهد روی پای خودش بایستد و حتی وقتی جانش به خطر می‌افتد حاضر نیست از آرمان‌های والایش دست بکشد.

در نهایت پایان داستان کمی دلسردم کرد. آن‌قدر شروع کتاب تکان‌دهنده و زیبا بود که انتظاراتم خیلی بالا رفته بود اما شاید برای آن زمان پایان دیگری نمی‌شد متصور شد. شارلوت برونته قطعاً از آستین خیلی فاصله گرفته و مطمئناً در هموارتر شدن مسیر ادبی چه برای زنان، چه برای اندیشه‌های آزادانه‌تر نقش پررنگی داشته است.