معرفی کتاب بلندی‌های بادگیر اثر امیلی برونته مترجم علی اصغر بهرام بیگی

بلندی‌های بادگیر

بلندی‌های بادگیر

امیلی برونته و 1 نفر دیگر
3.7
514 نفر |
124 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

50

خوانده‌ام

1,217

خواهم خواند

365

شابک
9786001218132
تعداد صفحات
444
تاریخ انتشار
1398/7/17

توضیحات

        بلندی های بادگیررمانی شاعرانه و اثرگذار این رمان از عجیب ترین و شورانگیزترین آثار ادبیات انگلیس است. امیلی برونته به همراه دو خواهرش، که آن ها نیز نویسنده اند، در ناحیه ای غم زده و وحشی، پوشیده از خلنگ و در زیر ضربه های باد زیسته است، زیرا مسئولیت های کلیسایی پدر او را مجبور به اقامت در این ناحیه می کرد.حس عمیق پیوند با طبیعت، که در چشم او همان زمین بایر بود، به او اخلاقی قهرمانی آموخت و به وی امکان داد تا زندگی خود را بپذیرد و از آن لذت ببرد، بی آنکه شادی های دیگری به جز آن چه از ذهن خویش بیرون می کشید او را دلگرم کند. پس، این رمان اثر زن جوانی است که صرفا از وجود خویش الهام می گرفت. رمان بر زمینه های شاعرانه استوار است که در آن ساده دلی ها و درون بینی روان شناختی فوق العاده ای به توالی دیده می شود. به این دلیل، بجاست آن را بیشتر شعر بدانیم تا رمان.قدرت و تازگی بلندی های بادگیر سبب شده که بعدا این رمان سرمشق بعضی از کامل ترین تجلیات رمان انگلیسی بشود.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بلندی‌های بادگیر

پست‌های مرتبط به بلندی‌های بادگیر

یادداشت‌ها

10

          من این کتاب رو در ۲ روز خوندم. به خاطر اینکه داستانش برام پر کشش بود و مدام می خواستم بزنم صفحه ی بعد تا ببینم چه اتفاقی می افته. هرچند باید صادقانه اعتراف کنم که میزان تاریکی اتفاقهای کتاب و ناملایم بودن شخصیت ها فراتر از این بود که آدم بتونه توی دو روز هضمشون کنه بنابراین الان کمی پشیمونم که انقدر سریع خوندمش. 

امیلی برونته از نظر میزان خلاقیت و تواناییش در خلق شخصیت هایی به چنین پیچیدگی امتیاز کاملو می گیره. 
اما
من امتیاز  کامل ندادم و یک ستاره ای که کم کردم به این دلیله که درک نمیکنم چرا تصمیم گرفته داستان رو به این شکل روایت کنه. (اگه کتاب رو خوندید حتما متوجه میشید که منظورم چیه)
ما داستان رو از زبون کسی می خونیم که خودش داره داستان رو از زبون شخص دیگه ای می شنوه که اون خودش یک بیننده بوده
و به نظر من امیلی برونته می تونست انتخاب بهتری در نوع روایت داشته باشه

روی هم رفته دوستش داشتم چون فکرمو مشغول کرده و دلم می خواد دربارش حرف بزنم. چون عمیقه و شبیه کتابهای دیگه نیست
        

19

        میتونم بگم بهترین و تراژدی ترین رومنسی بوده که خوندم 
ولی مرگ کاترین ناگهانی بود و نویسنده می توانست درام بیشتری با طولانی کردن مریضی کاترین ایجاد کند و دوست می داشتم گسترده تر می بود اما هم شروع و هم پایان آن مرموز بود با این حال من این کتاب را بسیار تحسین می کنم 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          داستان جذاب و پرکششه، اما من اونقدر دوستش نداشتم و براش هم دلیل دارم! 


اول از همه روش روایت رمان به نظرم جذاب نبود. هر چند ایده‌ی تعریف کردن توسط چند راوی در زمان خودش تا حدی بدیع و خلاقانه بوده، اما انتخاب روایتگری مثل نلی که خدمتکار خونه است، خیلی جاها به روایت ضربه می‌زنه و من خیلی وقت‌ها نمی‌فهمیدم نلی، به جز اینکه بخواد مشاهده‌گر داستان باشه و راوی،  برای چی توی بعضی صحنه‌ها باید حضور داشته باشه... هر چند خانه‌زاد بودن نلی و بزرگ شدن با هیت‌کلیف و کاترین و بعدش بزرگ کردن میس کاتی می‌تونست بهونه‌های خوبی برای حضورش ایجاد کنه، اما بعضی اوقات حضورش غیرضروری و تنها از روی ضرورت داستان بود. 

دوم، شخصیت‌پردازی شخصیت‌ها! شخصیت‌ها تقریباً تک‌بعدی و فاقد ابعاد روانی خاصی هستند... به رمان‌های روسی هم‌عصر این رمان نگاه کنید که چقدر دقیق و موشکافانه است. تنها نکته‌ای که یه مقدار به شخصیت‌ها بعد می‌داد، عشق کاترین و هیت‌کلیف و نحوه‌ی ابراز هیت‌کلیف بود.

سوم، نویسنده خدایی می‌کرد توی داستان و هر وقت دلش می‌خواست و می‌دید شخصیت‌ها به دردش نمی‌خورن، حذفشون می‌کرد، اون هم به دلایل واهی ، مثل مرگ بر اثر عصبانیت... مرگ‌های این داستان من رو به شدت یاد سریال‌های آمریکایی‌ای می‌انداخت که سال‌های سال ادامه دارند و برای ادامه داشتن مجبورن بازیگرهای پا به سن گذاشته یا پردستمزد و... رو حذف کنند و داستان رو به دلخواه خودشون، و نه منطق داستان پیش می‌برند، تا هدفشون به دست بیاد.
        

5