لیلی سلطانی

لیلی سلطانی

@leilysoltaniii
عضویت

مرداد 1402

1 دنبال شده

174 دنبال کننده

                ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، 
تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱
              
leilysoltaniii
leilysoltaniii

یادداشت‌ها

        بعد از خواندن بادبادک‌باز، ترغیب شدم بیشتر از قلم خالد حسینی بخوانم. در هزار خورشید تابان پیشرفت قلم حسینی مشهود است.
نویسنده دوباره  ما را به کابل می‌برد اما این‌بار نه با قصه‌ی پسران و رفاقت، که با روایت زنان. زنانی که میان آوار جنگ و سنت، می‌خواهند زنده بمانند و زندگی کنند.
داستان با دو شخصیت اصلی‌، مریم و لیلا، دو زن از دو نسل و دو سرگذشت متفاوت، شکل می‌گیرد. یکی دختری نامشروع و طردشده که تقدیر او را به حاشیه رانده و دیگری دختری زیبا و تحصیل‌کرده که امید به آینده‌ی روشن داشته. مریم و لیلا در خانه‌ی مردی خشن  و مسن به نام رشید به هم می‌رسند و از رقابت و خصومت به دوستی‌ای عمیق و خواهرانه. دوستی‌ای که به ایثار و قهرمانی تبدیل می‌شود.
حسینی با زبانی ساده و تاثیرگذار، صحنه‌هایی می‌سازد که مثل خراش روی روح می‌مانند: کابلِ بمباران‌ شده، زنانی که پشت برقع راه می‌روند، کودکانی که میان خاکسترها بازی می‌کند. و نقطه‌ی اوج رمان، پیوند میان دو زن است. پیوندی که در دل سیاهی، هزار خورشید تابان را به نماد امید و ایستادگی تبدیل می‌کند.
از نقاط قوت رمان می‌توان به: شخصیت‌پردازی نسبتا زنده و باورپذیر، تصویرسازی کابل در جنگ و حکومت طالبان، زبان روان، پرداختن به سرکوب زنان و در عین حال نشان دادن قدرت و مقاومت آن‌ها، اشاره کرد.
از نقاط ضعف هم می‌توان به: بعضی بخش‌ها و کشمکش‌ها بیش از حد تراژیک می‌شوند و حسینی از بار دراماتیک و گاهی بمباران عاطفی استفاده می‌کند. مردان داستان یا بیش از حد سیاه‌اند (مثل رشید)، یا بیش از حد سفید (مثل طارق). این دوگانه‌سازی می‌توانست با لایه‌های بیشتری همراه شود، اشاره کرد.
همینطور هزار خورشید تابان سایه و تکرارهایی از رمان بادبادک‌باز دارد. مثل نگاه سفید و پاردایسی (بهشت) به آمریکا و حتی هدف گذاری یک شهر خاص برای مهاجرت، کنار هم قرار دادن فرزند مشروع و نامشروع و قربانی شدن فرزند نامشروع و تکرار دیالوگ‌هایی مثل تو نخستین خاطره‌ی منی.
      

5

لیلی سلطانی

لیلی سلطانی

5 روز پیش

        «بادبادک‌باز» برای من فقط یک رمان نبود؛ روایتی بود از زخمی که بر پیکر انسانیت می‌نشیند و بهایی که آدمی برای سکوت، ترس و برای خیانت  می‌پردازد :)
نقطه‌ی قوت کتاب، قدرت روایت‌گری نویسنده است. خالد حسینی با زبانی ساده و پر از جزئیات، ما را از کوچه‌های پرغبار کابل تا کالیفرنیا می‌برد. آدم‌ها در این داستان خاکی‌اند، شبیه همه‌ی ما‌. با ترس‌ها، تردیدها و اشتباه‌هایی که گاهی جبران‌ ناپذیرند. رابطه‌ی امیر و حسن، به خصوص خلوص و سادگی حسن و علی به عمق جان می‌نشیند و خواننده را وامی‌دارد با خودش حسابی روبه‌رو شود: در بزنگاه‌های زندگی، آیا من هم می‌ایستم یا فرار می‌کنم؟
البته بادبادک‌باز بی‌نقص نیست که به عنوان اولین کتاب منتشر شده از نویسنده طبیعی‌ست. بعضی جاها روایت بیش از حد احساسی و ملودراماتیک می‌شود و در شخصیت‌پردازی زنان ضعف دیده می‌شود؛ زنان اغلب در حاشیه مانده‌اند یا پردازش به مسائل جنسیتی شعاری و گل درشت هستند. همین باعث می‌شود کتاب یک‌ دستی و عمق کامل نگیرد.
بادبادک‌باز اثری است که نمی‌توان به‌سادگی فراموشش کرد. داستانی که هم زخم است ،هم مرهم. هم تلخ است، هم امیدبخش.
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.