زنی در برلین

زنی در برلین

زنی در برلین

3.6
6 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

15

ناشر
نشر نو
شابک
9786004902137
تعداد صفحات
386
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

        آخرین نبرد بزرگ اروپایی در جنگ جهانی دوم نبرد برلین بود که سرانجام در 2 مهٔ 1945 به سقوط پایتخت رایش سوم انجامید. از برلین جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود و بازماندگان شهر که عمدتاً زنان و سالمندان و کودکان بودند در وضعیتی آخرزمانی روزگار می‌گذراندند. غذای بخور‍‍ و نمیری گیرشان می‌آمد و در بقایای بناهای ویران روزگار می‌گذراندند. در این گیر و دار بود که سربازان شوروی شهر را اشغال کردند و بر مصائب آوارشده بر جسم و جان بازماندگان صدچندان افزودند. روس‌ها در هشت هفته‌ای که شهر را در اشغال خود داشتند تمام خشم و شهوت انباشته در وجودشان را بر بازماندگان شکست تحمیل کردند. در این میان زنی که خود در معرض تعرضات مکرر بود، در آپارتمانی نیمه‌مخروبه‌ در کنار چند نفر دیگر، پنهانی یادداشت‌های روزانهٔ خود را نوشت و مصائب آن روزها را با صراحت و شفافیتی کم‌نظیر و رمان‌گونه ثبت کرد. توصیف روابط پیچیدهٔ میان نظامیان روس و بازماندگان مصیبت‌زده، تعرضات گروهی به زنان، کار سخت و طاقت‌شکن در ازای دریافت آذوقهٔ کوپنی…
زنی در برلین برای درک زندگی و جنگ کتابی ضروری است.
      

یادداشت‌ها

          سلام.
حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن.
از خانه که می آیی،
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه ی شعر فروغ، و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است!
_
اینبار می خواهم در باره ی کتاب (زنی در برلین) صحبت کنم. این کتاب نخستین بار در برلین در سال  1959 بدون ذکر نام نویسنده منتشر شد. زنی سی و اندی ساله خاطرات خود را از نخستین روزهای اشغال برلین روایت کرده و به موضوع تجاوز به زنان آلمانی توسط ارتش سرخ می پردازد. جامعه ی آلمان پس از انتشار کتاب با شوکی عجیب مواجه می شود. و پس از مرگ (مارتا هیلرز) نویسنده و روزنامه نگار شهیر آلمانی در سال 2001 ‪ مشخص می‌شود نویسنده کتاب او بوده.اینبار  آلمان در شوکی عمیقتر و البته در بهت و حیرت فرو می‌رود.
کتاب آنچنان صریح، بی پرده، تلخ و گزنده است که هر کسی خوانده برنتابیده.
اثری که فاش می کند انسان ها هم سرشت شر و پلیدی می توانند داشته باشند، حتی اگر برای خیرخواهی آمده باشند.
فرم روایی خانم هیلرز در نوشتن خاطره های روزانه اش  بر جذابیت کتاب افزوده. روایت دست اول، ملموس و دردناک از جنگ و زوایای پنهان آن که کمتر به آن پرداخته شده. کتابی متفاوت در ادبیات جنگ. این کتاب چهره ی سیاه جنگ را نشان می دهد. چهره ی سیاهی که نه فقط منجر به نابودی کشورها، فرهنگ و تمدن، بلکه به وقایع وحشتناکی اشاره می‌کند که انسانیت را زیر سئوال می برد.
مگر می شود درد را بیان کرد؟
درد را فقط باید کشید.
اگر درد را می شد بیان کرد که دیگر درد نبود.
تاب آوردن و به زندگی ادامه دادن در میان این همه تجاوز، گرسنگی، محرومیت، ترس و تنهایی به راستی سخت است. به خصوص اگر بدانی روایت ساخته ی ذهن و تخیل نویسنده نیست. بلکه حقیقت است!  تجربه ی زیسته ی اوست!
با مهر.
        

20

زنان در جن
          زنان در جنگ

بیایید از جلد کتاب شروع کنیم: چرا نویسنده کتابش را با نام واقعی‌اش منتشر نکرده؟ ترس؟ شرم؟ ملاحظات اجتماعی؟ ترفند ادبی؟ چنین کاری می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد اما یک چیز میان این دلایل مشترک است: نویسنده در هر صورت نمی‌خواهد رابطۀ شخصیت «واقعی»اش را با مطالبی که نوشته عیان کند. او می‌خواهد از نوشته‌اش فاصله بگیرد. اما چرا؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید ببینیم کتاب در چه مورد است و چه چیز را روایت می‌کند. زنی روزنامه‌نگار چند روز مانده به پایان جنگ جهانی دوم وارد برلین می‌شود. شهر کاملاً در تصرف روس‌هاست و روس‌های زخم‌خورده از هیچ توحشی برای انتقام چشم‌پوشی نمی‌کنند. دربارۀ قساوت و توحش «ارتش سرخ» زیاد شنیده‌ایم اما خطر ارتش سرخی که زخم‌خورده هم باشد، ورای تصور است. مردم برلین کاملاً بی‌پناه و بی‌سلاح گیر سربازان ارتش سرخ افتاده‌اند و رنجی می‌کشند که نظیر آن کمتر در تاریخ روایت شده است. نویسنده، خاطرات روزانه و شرح مبارزاتش در راه زنده‌ماندن را در دفترچه‌ای خطاب به همسرش می‌نویسد: «زنی در برلین».
شرح مبارزه معمولاً با افتخار و غرور همراه است و منطقی نیست که یک نویسنده بخواهد نام خود را در شرح مبارزه‌اش پنهان کند مگر اینکه این مبارزه، مبارزه‌ای خاص باشد. حضور بی‌قیدوبند ارتش سرخ در برلین برای مردم بی‌پناه این شهر، یک بن‌بست مطلق است: هیچ راهی برای مقابله یا نجات وجود ندارد و زندگی اهالی برلین، تمام و کمال در دست سربازان خشمگین ارتش سرخ است.
در چنین وضعیتی چگونه می‌توان مبارزه کرد و زنده ماند؟ راهی که زنان برلین برای حفظ زندگی‌شان و شکستن توحش و خشونت ارتش سرخ پیدا می‌کنند، به‌ظاهر ساده اما به‌شدت عجیب، دور از انتظار و حتی غیرقابل پذیرش است. در حالی که مردان منفعلانه خود را به دست بخت سپرده‌اند، زنان، می‌مانند و «برای زندگی» می‌جنگند. در این جنگ ـــ که هیچ یک از مشخصات یک جنگ سنتی را ندارد ـــ زنان تا آنجا پیش می‌روند که نیروی ارتش سرخ را تضعیف کنند و تا حدودی آنها را از توحش و خشونت بی‌حدومرز باز دارند: همین هم دستاورد بزرگی محسوب می‌شود.
شرم ناشی از شکل همین مبارزه است که باعث شده نویسنده نخواهد نامش فاش شود اما مسئلۀ اصلی شکل مبارزۀ زنان برلین نیست، مسئله این است که حتی در تاریک‌ترین بن‌بست‌ها هم حتماً راهی برای مبارزه – به هر شکل ممکن – پیدا می‌شود. این را زنان این کتاب به ما یاد می‌دهند.
        

30

          کتاب «زنی در برلین» اثر یک نویسنده ناشناس
روایت صریحِ یک زن ناشناس از زندگی در برلینِ ویران از بمباران و اشغال‌شده به دست روس‌ها در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم.کتاب «زنی در برلین» پر از جزئیات و ریزه‌کاری‌هایی‌ست که گاه عرق سرد بر تنِ خواننده می‌نشانند و مو بر تن‌ِ او سیخ می‌کنند و گاهی هم حضورِ زندگی و زیبایی‌هایی هرچند اندک، مثل زیبایی گل‌ها، در جوار وحشت و مرگ و فاجعه و قحطی و گرسنگی و ویرانی و تجاوز را نمایان می‌کنند.
کتاب «زنی در برلین» گزارشی صریح و بی‌پرده و واقع‌بینانه از یک فاجعۀ بزرگ انسانی‌ست؛ کتابی که بی‌پردگی آن در بیان آنچه در برلینِ روزهای پایانی جنگ می‌گذشت و آنچه مردم، نه به‌دلخواه بلکه به‌اجبار، در آن روزها به آن تن داده بودند، باعث شد تا سال‌ها در خودِ آلمان منتشر نشود. این کتاب، چنانکه هانس ماگنوس انتسنزبرگر در معرفی آن شرح می‌دهد، اولین بار در سال 1954، به‌همت کورت و. مارک، روزنامه‌نگار و منتقدی که نویسنده دست‌نویس روزنوشت‌هایش را به او سپرده بود.
        

0

          عنوان و طرح روی جلد این کتاب بی نهایت برازنده ی محتوای درونشه. روزنگاشته های زنی سی ساله، در هفته هایی که برلین داشت سقوط می کرد و ارتش سرخ وجب و وجبش رو صاحب می شدند. روایت جنگ از پنجره ی چشمان یک زن تحصیل کرده و روشن فکره که میتونه به چندین زبان از جمله زبان روسی حرف بزنه و همین باعث میشه تجربه ی شاید خاصی داشته باشه

به جز چهل صفحه ی اول، بقیه ی کتاب رو تماما در طول یک روز خوندم چون نمی تونستم وسط اون روایت ها زنی رو که حتی اسمش رو هم نمی دونستم رها کنم. این زن قبل از جنگ هم در یک انتشارات کار می کرده و قطعا نویسندگی می دونسته، اما حدس می زنم جنگ قلمش رو عمیق تر و پرمعناتر کرده باشه. بعضی جمله ها را چند بار می خوندم ... روی بعضی پاراگراف ها مکث می کردم و به دوردست ها خیره می شدم ... خیلی جاها هم اشک ریختم...

ترجمه از نظر شیوایی و رسایی عالی بود. بی نهایت لذت بردم. اما در صفحه ی ۲۶۹ کتاب که مترجم محترم که می خواست توضیحاتی رو درباره ی منجی های بشر بیاره، کلماتی مثل «موسی» و «مهدی» -ع رو بدون هیگونه پس و پیشی نوشته بود. هیچ نشانه ای از احترام وجود نداشت و اینطور به نظر می رسید که ترجیح داده در میان ِ این «هیچ» ها پیامی رو برسونه. به نظرم غیرحرفه ای گری بود و دوستش نداشتم. 

در میانه ی کتاب حدود ده صفحه مشکل چاپ داره و به کلی ناخواناست. امیدوارم انتشارات در چاپ های بعدی تصحیحش کرده باشن.
        

38