_homagharibi_

_homagharibi_

کتابدار
@homagharibi
عضویت

فروردین 1404

180 دنبال شده

148 دنبال کننده

                کتاب معجزه‌ایست که بی‌صدا حرف می‌زند، بی‌قدم سفر می‌برد، و بی‌درد زخم‌های روح ما را تیمار می‌کند. هر صفحه‌ی آن بذرِ نجاتی است در خاکِ جانِ ما. 
              

یادداشت‌ها

_homagharibi_

_homagharibi_

1404/6/25 - 14:07

        کتاب بچّه یک روایت میدانی‌ست. جستارهایی زنده از لحظاتِ مادری با تمام پیچیدگی‌ها، تناقض‌ها و شیرینی‌هایش؛ از لحظات خستگی و کلافگی، بی‌خوابی، از دست دادن آزادی اجتماعی و جا گذاشتنِ خودِ قبلی در راه مادری و در عین حال عشق غریزی و سرشار به فرزندی تازه رسیده.
آنچه ارزشمند است صداقت بی‌پیرایه‌ی ماری داریوسک است که از گفتن بخش‌های تاریک و کمتر گفته‌شده‌ی مادری ابایی ندارد، در حالی که فرهنگ عمومی در جوامع سعی می‌کند احساسات مادران را همیشه با سانسور روزهای سخت به مخاطب عرضه کند.
زبانِ کتاب گاه خودمانی و گاه شاعرانه می‌شود. این رفت‌وبرگشت و احساس تعلیق میان واقع‌گرایی و رمانتیک در متن، آن را جذاب می‌کند؛ و مجموعه‌ای می‌سازد مخلوط و درهم‌تنیده از تجربه‌های زیست‌شده، لحظاتِ گذرای اندیشمندانه و احساسات شخصی پسافرزند.
در مقام مقایسه می‌توان این کتاب را در کنار کتاب "کوچک‌وسخت" نشر اطراف قرار داد، اما بر خلاف کتاب "کوچک‌و‌سخت" که از هیچ منظری مورد پسند من نبود، کتاب بچّه چه در متن، چه در لحن و سبک نوشتار و چه در انسجام و پیوستگی موضوع جستار، کتاب بهتر و قابل‌تری بود و اگر قرار بر پیشنهاد خوانش باشد، من این کتاب را توصیه می‌کنم.
در آخر، بچّه کتابی است از مادری کردن در جهان امروز که تجربه‌ای از عشقِ آمیخته با تضاد، تنهایی و پرسشگری را با لحنی شیوا و همدلانه به نگارش در آورده.
      

51

_homagharibi_

_homagharibi_

1404/6/2 - 15:36

        مارسل امه در این کتاب ساده و بی پرده می‌نویسد. 
داستان ها با آدم های معمولی شروع می‌شوند، بدون زرق‌و‌برق و پیچیدگی، ولی درست در همان جایی که انتظار ندارید، گردش‌های ناگهانی داستان مثل تیغ بندِ دل‌ِ شما را پاره می‌کند. 
امه بدون تعارف و شعارزدگی، و بدون آنکه با حرف زدن و کندوکاوهای زیاد مخاطب خود را خسته کند، پرده از هیولاهای کوچک و ساکتی که زیر پوست شخصیت‌ها مخفی شده‌اند تا در زمان مناسب از میانه‌ی زخم ها و ضعف‌ها خود را نشان دهند، بر می‌دارد؛ و در تک تک داستان‌ها این تلنگر را صادقانه و هر لحظه بر ذهن ما فرود می‌آورد که این هیولاهای خفته می‌توانند در ما نیز آرمیده باشند و منتظر برای لحظه ای لغزش، غفلت و یا یک فروپاشی.
این انحطاط و سقوط گاهی با چه بهانه‌ها و کارهای ساده و کوچکی شروع می‌شود و ما را تا قعر گودال پایین می‌کشد.
شاید از بین ۷ داستان این کتاب، داستان ((لطف الهی)) برای من لطف دیگری داشت. نشان دادن این‌که یک گناه چطور تو را به گناه دیگری می‌کشاند و سبک شمردن آن چگونه می‌تواند ذره ذره وجود تو را بدون آنکه متوجه شوی در تاریکی غرق کند و خلوص و پاکی اعمالی را که عمری برای آن تلاش کرده‌ای، همچون کبریتی در جنگل به آتش فساد بکشد.
در طول خواندن کتاب بارها کتاب را بستم و نفس عمیق کشیدم تا مطالب را در ذهنم هضم کنم و در حالی که به ناکجا نگاه می‌کردم از خودم می‌پرسیدم: چه‌قدر جرأت دارم مانند قلم امه با گناهان و ضعف‌های خفته در روح‌ام روبه‌رو شوم؟ یا شاید دوست دارم در من پنهان بمانند بدون آنکه به آنها نگاه کنم ؟ نمیدانم. 
      

21

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.