شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
 sohaei ✨️

sohaei ✨️

9 ساعت پیش

        یک کتاب دیگه از مک‌فادن...
اول از همه اینکه این کتاب رو جهت رفع اسلامپ خوندم و میتونم بگم فریدا توی اینکار جدا خوبه، مهم نیست داستان راجب چی باشه، قدیمی باشه، تکراری باشه، کپی یه کار دیگه باشه، هر چی باشه داستانش کشش لازم برای ادامه دادن رو داره و من از این جنبه دوسش دارم 
حالا راجب خود داستان...
اول، داستان کتاب تا حدی منو یاد مهمانی شکار از لوسی فولی انداخت، با این تفاوت که اون زمان گذشته و حال داره و میدونی کسی مرده ولی اینجا از هیچی خبر نداری (داستان اصلی شبیه مهمانی شکار نیست و متفاوته)
داستان از یه سفر دوستانه شروع میشه و هتل توی یه منطقه جنگلیه و از شروع منطقه جنگلی تا خود هتل آنتن قطع میشه، حالا ماشین توی جنگل خراب میشه و این ۶ نفر مجبورن تا هتل پیاده برن
توی روند داستان تقریبا همش شک میکنی و اینو دوست دارم
و دلیل اینکه این اتفاقات میوفته...
به این نتیجه میرسی که همیشه برای یه کار نیاز به دلیل خوب نداری با مسخره ترین چیزها میتونی هر کاری دلت میخواد بکنی 😔💅
بعدم خودم کرمم گرفت وسط خوندن کتاب رفتم یه چیزی از اخر در حد یه اسم دیدم، بعد اینجوری بودم که اره میدونم اینجوری میشه اونجوری میشه ولی نشد 
داستان بی نقص نیست، قرار نیست بهترین کتاب باشه، قرار نیست ایرادی نداشته باشه ولی من دوسش داشتم و باهاش حال کردم 
همین که لذت بردم برام کافیه.

🔖بریده ای از کتاب
"دو نفر نمی‌تونن یه راز رو نگه دارن؛ مگه اینکه یکی از اون‌ها بمیره!"

پایان کتاب/طاقچه

نمره ۴از۵ ⭐️
      

2

پریسا

پریسا

10 ساعت پیش

        وقتی سراغ پدران و پسران رفتم، فکر می‌کردم قراره فقط با یه اثر فلسفی روبه‌رو باشم؛ یه بحث خشک درباره تضاد نسل‌ها، تفاوت دیدگاه‌ها و جدال همیشگی بین سنت و مدرنیته. اما چیزی که تجربه کردم خیلی فراتر از این بود...

این رمان برای من بیشتر از اینکه فقط درباره تضاد فکری بین نسل‌ها باشه، یه روایت پر از لطافت بود. پر از عشق—عشق به خانواده، عشق بی‌پاسخ، دوستی، غرور، و احساساتی که انگار از عمق روح شخصیت‌ها بیرون می‌زد.

شخصیت بازاروف، با تمام سرسختی‌هاش، اون‌جایی که با عشق برخورد می‌کنه یا با پدر و مادرش مواجه می‌شه، انگار پوسته‌ی نیهیلیستی‌اش ترک برمی‌داره. و اون لحظه‌ها، برای من نقطه‌ی اوج داستان بودن. تورگنیف با ظرافتی خاص، نشون می‌ده که حتی محکم‌ترین ذهن‌ها هم گاهی زیر فشار قلب، می‌شکنن.

برخلاف اون چیزی که عنوان کتاب ممکنه القا کنه، این داستان فقط درباره‌ی "پدران و پسران" نیست. برای من یه داستان انسانی و احساسی بود؛ ترکیبی از فکر و دل. از اون کتاب‌هایی که وقتی تموم می‌شن، یه چیزی از خودشون توی وجودت جا می‌ذارن.

      

4

Aron

Aron

10 ساعت پیش

        روند داستان بعضی جاها به معنای واقعی کلمه کند بود. به حدی که فقط می‌خوندم که سریعتر به بخش های هیجان انگیز تر برسم.
توقع نداشتم آخر کتاب همچین حقیقتی رو بشه، با اینکه بعدش به نظرم اومد که باید به ذهنم می‌رسید، ولی اون لحظه تعجب کردم.

و حقیقتا اگر بخوام فصل های پیدن رو با کای مقایسه کنم...کای بهتر بود. درسته که پیدن هم جالب بود و خوندن دیدگاهش هم بد نبود، اما من اون لحظاتی که کای سعی می‌کرد با احساساتش کنار بیاد و یکم از نقشش (مجری قانون آینده بودن) فاصله بگیره رو دوست داشتم. و خب دیدگاهش راجب پیدن هم جالب بود

و...درمورد کیت، من اصلا از پادشاه خوشم نمی‌اومد، هم بخاطر کارهاش و بلاهایی که سر کای آورد و هم حرکتی که توی آزمون آخر زد. بهتر که مرد. ولی دلم برای کیت سوخت. درسته مرگ پادشاه اجتناب ناپذیر بود، ولی شاید اگر پیدن بیشتر وقتش رو روی این موضوع می‌زاشت که کیت مسیر پدرش رو در پیش نگیره بهتر بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

سمانه بهگام

سمانه بهگام

10 ساعت پیش

        بسم‌الله 
خدا شاهد است چقدر خسته و کوفته‌ام، اما نمی‌شد از این ننویسم. این که می‌گویم یعنی کتابی که از همه چیزش لذت برده‌ای. کلی بدل و نماد و استعاره دارد که توی دریا، توی کلیسا و توی زمین بیسبال به موازات هم پیش می‌روند تا خواننده احوال تلاش و شکست و امید را عمیقا درک کند.
ذهنم آشفته‌تر از آن است که یادداشت منسجمی بنویسم. اما اینکه سانتیاگو در دریا، در نبرد و در تمام زندگی، همیشه قدم بعدی را می‌دانست مرا به تحسین وا می‌داشت. در آن شهود وارسته‌اش، تسلیم شخصیت پردازی همینگوی شدم: «اوضاع اونقدر داشت خوب پیش می‌رفت که بعید بود همینجوری بمونه.» سانتیاگو این را می‌گوید و منتظر کوسه‌ای می‌ماند که آمده ماهی مقدسش، برادرش، بلکه خودش را بدرد و ببرد. 
در آخر مثل مسیحی که صلیبش را دنبال خودش می‌کشد، قایق را به ساحل می‌رساند. بخودش می‌گوید «اشتباهی پیش نیومد. فقط زیادی از ساحل دور شدم.‌همین.» آنجا بود که فهمیدم ته ته تسلط و تجربه زندگی، پذیرش و رضاست. 
جدال پیرمرد با ناامیدی و خودسرزنشی و البته توهم و زوال عقل، برایم از جدال با آن نیزه‌ماهی جالب‌تر و قابل درک‌تر بود. 

 از مضرات نقد و یادگیری فنون نوشتن زیاد می‌گویند؛ همه‌چیز روایت روبرویت می‌رود پشت عینک فرم. دست نویسنده رو می‌شود که کجاها نخ قصه را زیادی شل کرده و کجا سریع و بی‌دقت جمعش کرده و تور انسجام پاره شده.
کتاب پیرمرد و دریا را بستم و بار دیگر به این امر مقدس زندگی رسیدم که :
آدم باید کار با چیزهای توی دستش را بلد باشد. نه برای تضمین موفقیت یا پیروزی. بلکه برای تمرین «شدن» و «بودن».


      

0

علی جاوید

علی جاوید

13 ساعت پیش

        «سرخ سفید» کتابی است شبیه «آدم‌ها»ی احمد غلامی، با این تفاوت که دو نخ تسبیه زمان و مکان قصه آدم‌ها را به هم مرتبط کرده؛ زمان انقلاب و مکان خیابان شانزده آذر.

کل کتاب قصه سرگذشت آدم‌های مختلف با کسوت‌ها و رفتارهای مختلف در آن برهه زمانی و در آن مکان است و حقاً نویسنده پرونده شخصیت‌های قوی را برای هرکدام ساخته.

اما تمام هدف نویسنده از نوشتن این کتاب همان جمله‌ای است که در مقدمه از قول ژرژ سوآن آورده: «کماکان گور پدر تاریخ».
تاریخ می‌نویسد در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلابی شد، حکومتی رفت و حکومتی آمد. اما دیگر از آدم‌هایی که بودند حرفی به میان نمی‌آورد چون کار تاریخ پرداخت به جزئیات نیست، ولی مهدی یزدانی خرم می‌گوید اتفاقا این قصه آدم‌هاست که مهم است، چون این آدم‌ها در تاریخ جا نماندند، تکرار می‌شوند، در ما و در زمانه ما و به همین جهت قصه آنها را می‌گوید. کل هدف یزدانی خرم شاید همین یک کلمه باشد: «هم‌ذات پنداری». و از قضا در این امر موفق هم بوده چرا که خواننده می‌تواند خود را جای تک تک شخصیت‌ها بگذارد و فضا را درک کند.

نکته مورد توجه دیگر خام‌نویسی نکردن نویسنده است. یزدانی‌خرم به جای اینکه مثل داستان‌های تاریخی دیگر فقط ماجرا را بگوید و رد شود، آن را با شخصیت کیوکوشین کار در دهه معاصر گره می‌زند و با کوچک‌ترین اتفاقات در پانزده مبارزه او به گذشته فلش بک می‌زند و تهران آن سال‌ها را روایت می‌کند و البته این کار را با هنرمندی تمام انجام می‌دهد. 

نکته دیگر ریتم تند در گفتار و بکر بودن شخصیت‌ها برای خواننده جذاب است و تعلیق ایجاد می‌کند.


البته نباید فراموش کرد که «سرخ سفید»، دومین کتاب از یک سه‌گانه است و برای درک فرم ستاره‌ای به‌کار رفته در داستان و قلم نویسنده، بهتر است که سه کتاب در کنار هم خوانده شوند و تحلیل شوند. هر چند به جهت داستانی هر کدام از این سه داستان مستقل از دیگری است‌.
      

1

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.