معرفی کتاب از من نخواهید لبخند بزنم اثر باربارا پارک مترجم نازنین دیهیمی

از من نخواهید لبخند بزنم

از من نخواهید لبخند بزنم

باربارا پارک و 1 نفر دیگر
4.3
14 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

15

ناشر
ماهی
شابک
9789642090761
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1392/12/7

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
لاق. من هیچ وقت این کلمه را درست نفهمیده بودم فکر می کردم مثل مرگ از آن کلمه هایی است که می دانی برای خیلی از آدم ها پیش می آید. اما تا وقتی دور و بر خودت پیش نیامده توجهی به آن نمی کنی. اصلا راستش تا قبل ز این، دیکته ی کلمه ی «طلاق» را بلد نبودم مطمئنم تا حالا توی لیست کلمه های دیکته مدرسه نبوده. حالا که فکر میکنم «مرگ» هم توی لیست بوده. لابد دیکته ی کلمه های ناراحت کننده را آدم بایم خودش یاد بگیرد.باربارا پارک، نویسنده ی ادبیات کودک و نوجوان، در 21 آوریل 1947 در ایالت نیوجرسی در امریکا به دنیا آمد. در سال 1965 به کالج رایدر رفت و دو سال بعد فوق دیپلم گرفت. در سال 1967 به دانشگاه آلاباما رفت و در سال 1969 از آن جا فارغ التحصیل شد. در همان سال با ریچارد ای پارک ازدواج کرد. وی در شهر فینیکس در ایالت آریزونا زندگی می کرد. باربارا پارک داستان های زیادی برای کودکان و نوجوانان نوشته است، اما مشهورترین آن ها مجموعه داستان های جونی بی جونز است که طرفداران زیادی دارد. او شش جایزه به انتخاب کودکان و چهار جایزه به انتخاب والدین برده است. پارک در 15 نوامبر 2013، در سن 66 سالگی، درگذشت.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به از من نخواهید لبخند بزنم

نمایش همه

یادداشت‌ها

حلما آقاسی

حلما آقاسی

2 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «اوضاع ردیفه؟»
دخترکوچولو مثل چارلی بود. از شنیدن این سوال عاصی شده بود و خسته بود ازاینکه مجبور است لبخند بزند. لبخند میزد چون نمیخواست دیگران با نگاهی پر از دلسوزی سرتاپایش را ورانداز کنند و در خلوت خودشان درمورد آن پچ پچ کنند. 
دخترک از آن کلمه‌ٔ چهار حرفی متنفر بود. آن کلمه زندگی او را هم مثل چارلی ویران کرده بود. چارلی دیکتهٔ کلمه را بلد نبود اما دخترک  تنها به اندازهٔ فیلم‌ها درموردش میدانست. در فیلم‌ها معمولاً اکثر اوقات تصمیمی تحت عنوان این کلمه، در آخر موجب خشنودی تمام اعضای خانواده میشد. چیزی که در واقعیت شبیه تجربهٔ دخترک، چارلی یا واقعیت نیست. 
چارلی، یازده ساله بود که پدرش بی هوا وارد اتاقش شد و از تصمیم طلاق با مادرش حرف زد و بعد انتظار داشت از طرف پسرک لبخندی طبیعی دریافت کند و بشنود:«آره بابا، همه چیز عالیه!»
دخترک تعریف میکرد او هم همینطور بود. مثل چارلی، اما سرکش تر! زمانی که صدایش زدند تا حرف بزنند، دخترک به حمام فرار کرد و انقدر ماند، تا مطمئن شود دیگر پدر و مادرش قید حرف زدن را زده‌اند.دخترک مجبور بود وانمود کند این تصمیم بهترین اتفاق زندگی اوست و شاد و خندان است. 
داستان چارلی، مثل داستان دخترک رنگ و بوی واقعیت میدهد. یک تصویر حقیقی از حس و حال اسفناک چنین کودکی میدهد و حقیقت را کف دست آدم میگذارد. حقیقت ماجرا را از زبان کودکی روایت میکند، که چیزهایی را از طلاق دیده، که خیلی آدم بزرگ ها نمیدانند. باربارا پارک این داستان را طولانی نکرده، اما در همین کتاب کوتاه، توانسته تا مقدار بسیار خوبی از حال و هوای این شرایط بنویسند. تنها و تنها مشکل داستان اینجاست که از یک نقطه به بعد، مثل خیلی از داستان های دیگر با این موضوع، وارد کلیشه میشود! چارلی با مشاور خوبی آشنا میشود که هر ساعت از شبانه روز با او تماس بگیرد راهنمایی اش میکند و کلید تمام مشکلات را دارد. شخصیت باور ناپذیر و اسطوره‌وار مشاور چارلی که مشکلات را به سادگی حل میکند، کمی داستان را غیرواقعی جلوه میدهد و مخاطب را سرخورده میکند. 
اما در آخر، اگر مادر و پدر چنین چارلی یا دخترک هایی هستید، یا خودتان یک چارلی سرخورده و عاصی هستید، این کتاب را بخوانید. همیشه لازم نیست لبخند بزنید...
 
برای چارلی ها و دخترک هایی که طعم این کتاب را درک میکنند: بعضی وقت ها، یه غم هایی آدم رو تا فرط دیوانگی میبره. فکر کن یه ماشینی دوچرخه‌ٔ نو و جدیدت رو لِه کنه... تو میتونی یه مدت ناراحت باشی، اما بعدش باید به فکر ترمیم دوچرخه باشی...! 
        

5