معرفی کتاب مجبورم نکن لبخند بزنم اثر باربارا پارک مترجم ریحانه جعفری

مجبورم نکن لبخند بزنم

مجبورم نکن لبخند بزنم

باربارا پارک و 2 نفر دیگر
4.3
14 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

15

شابک
9786001039904
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1394/12/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
چارلی ها کل فقط یازده سال دارد.پدر چارلی با طلاقشان زندگی او را از هم پاشیده اند.آن ها از او میخواهند وضعیتشان را درک کند.اما چارلی واقعا چه چیزی را باید درک کند؟این که چرا پدرش مجبور است به یک آپارتمان بد بوی نفرت انگیز اسباب کشی کند؟
این که چرا مادرش این روزها فقط ماکارونی و پنیر به خوردش میدهد؟این که چرا آن ها دارند زندگی اش را نابود میکنند؟...چارلی این چیزها را درک نمیکند.او ترجیح میدهد احساسات واقی اش را به آن ها نشان دهد.این وظیفه ی چارلی نیست که وضعت آن ها را درک کند.
درباره ی نویسنده:
بارباراپارک یکی از معروف ترین طنز نویسان روزگار ماست.رمان های نوجوانش حتی از چهل کتاب کودکش هم بیشتر جایزه گرفته اند.او خالق مجموعه ی بانمک جونی بی جونز است.باربارا در 21 آوریل 1947 در ایالت نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد.پدرش بازرگان و مادرش منشی بود.در سال 1965 به کالج رایدر و پس از آ ن به دانشگاه آلاباما رفت.در سال 1967 با ریچاردی ای.پارک ازدواج کرد.دو پسر به نام های استیون و دیوید دارد.باربارا و همسرش موسسه ی خیریه ای برای درمان بیماران مبتلا به سرطان ایجاد کرده اند.کتاب های او تا کنون بیش از 400 جایزه گرفته است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مجبورم نکن لبخند بزنم

نمایش همه

یادداشت‌ها

حلما آقاسی

حلما آقاسی

2 روز پیش

          «اوضاع ردیفه؟»
دخترکوچولو مثل چارلی بود. از شنیدن این سوال عاصی شده بود و خسته بود ازاینکه مجبور است لبخند بزند. لبخند میزد چون نمیخواست دیگران با نگاهی پر از دلسوزی سرتاپایش را ورانداز کنند و در خلوت خودشان درمورد آن پچ پچ کنند. 
دخترک از آن کلمه‌ٔ چهار حرفی متنفر بود. آن کلمه زندگی او را هم مثل چارلی ویران کرده بود. چارلی دیکتهٔ کلمه را بلد نبود اما دخترک  تنها به اندازهٔ فیلم‌ها درموردش میدانست. در فیلم‌ها معمولاً اکثر اوقات تصمیمی تحت عنوان این کلمه، در آخر موجب خشنودی تمام اعضای خانواده میشد. چیزی که در واقعیت شبیه تجربهٔ دخترک، چارلی یا واقعیت نیست. 
چارلی، یازده ساله بود که پدرش بی هوا وارد اتاقش شد و از تصمیم طلاق با مادرش حرف زد و بعد انتظار داشت از طرف پسرک لبخندی طبیعی دریافت کند و بشنود:«آره بابا، همه چیز عالیه!»
دخترک تعریف میکرد او هم همینطور بود. مثل چارلی، اما سرکش تر! زمانی که صدایش زدند تا حرف بزنند، دخترک به حمام فرار کرد و انقدر ماند، تا مطمئن شود دیگر پدر و مادرش قید حرف زدن را زده‌اند.دخترک مجبور بود وانمود کند این تصمیم بهترین اتفاق زندگی اوست و شاد و خندان است. 
داستان چارلی، مثل داستان دخترک رنگ و بوی واقعیت میدهد. یک تصویر حقیقی از حس و حال اسفناک چنین کودکی میدهد و حقیقت را کف دست آدم میگذارد. حقیقت ماجرا را از زبان کودکی روایت میکند، که چیزهایی را از طلاق دیده، که خیلی آدم بزرگ ها نمیدانند. باربارا پارک این داستان را طولانی نکرده، اما در همین کتاب کوتاه، توانسته تا مقدار بسیار خوبی از حال و هوای این شرایط بنویسند. تنها و تنها مشکل داستان اینجاست که از یک نقطه به بعد، مثل خیلی از داستان های دیگر با این موضوع، وارد کلیشه میشود! چارلی با مشاور خوبی آشنا میشود که هر ساعت از شبانه روز با او تماس بگیرد راهنمایی اش میکند و کلید تمام مشکلات را دارد. شخصیت باور ناپذیر و اسطوره‌وار مشاور چارلی که مشکلات را به سادگی حل میکند، کمی داستان را غیرواقعی جلوه میدهد و مخاطب را سرخورده میکند. 
اما در آخر، اگر مادر و پدر چنین چارلی یا دخترک هایی هستید، یا خودتان یک چارلی سرخورده و عاصی هستید، این کتاب را بخوانید. همیشه لازم نیست لبخند بزنید...
 
برای چارلی ها و دخترک هایی که طعم این کتاب را درک میکنند: بعضی وقت ها، یه غم هایی آدم رو تا فرط دیوانگی میبره. فکر کن یه ماشینی دوچرخه‌ٔ نو و جدیدت رو لِه کنه... تو میتونی یه مدت ناراحت باشی، اما بعدش باید به فکر ترمیم دوچرخه باشی...! 
        

5