معرفی کتاب The murder of roger ackroyd اثر آگاتا کریستی

The murder of roger ackroyd

The murder of roger ackroyd

4.2
130 نفر |
59 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

226

خواهم خواند

164

ناشر
جنگل
شابک
0000000112988
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1399/3/10

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اهالی روستای کوچک "کینگز آبوت" همه از مرگ خانم فرارز حرف می زنند که یکی از بیماران دکتر جیمز شپارد بوده. خانم فرارز ظاهرا به علت مصرف بیش از اندازه ورونال فوت کرده و بسیاری از اهالی روستا از جمله کارولین، خواهر فضول جیمز، معتقدند که خانم فرارز چون شوهرش را با آرسنیک به قتل رسانده، دچار عذاب وجدان شده و خودکشی کرده. خانم فرارز قرار بوده پس از گذشت مدتی از برگزاری مراسم عزاداری شوهرش، با جوان شایسته ای به نام راجر آکروید ازدواج کند.
دکتر شپارد با یکی از همسایه هایش به نام هرکول پوآرو درباره ی این مسائل صحبت می کند. پوآرو بلژیکی است و قبلا کارآگاه بوده و حالا بازنشسته شده و اوقاتش را به کشت کدو مسمایی می گذراند.
شب بعد دکتر شپارد برای شام به منزل راجر آکروید دعوت می شود و پس از شام آکروید نزد او اعتراف می کند که از مرگ خانم فرارز عذاب وجدان دارد. شپارد از آکروید جدا می شود و به خانه برمی گردد. ولی هنوز یک ساعت نگذشته که دوباره به خانه آکروید احضار می شود ...

آگاتا کریستی اگر هم قبل یا بعد از نگارش "قتل راجر آکروید" داستان پلیسی دیگری ننوشته بود، باز هم به خاطر این اثر جایگاه مهمی در تاریخ داستان های پلیسی داشت. "قتل راجر آکروید" به قواعد مرسوم و دیرپای قصه های جنایی پشت کرده و از این لحاظ بین خوانندگان و کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد. کریستی در زندگی نامه اش به این اختلاف نظرها اعتراف کرده و نوشته است: "خیلی ها معتقدند "قتل راجر آکروید" تقلب است، ولی اگر داستان را با دقت بیشتری بخوانند می بینند که اشتباه می کنند. انحرافات زمانی مختصری که در داستان وجود دارد، بخوبی در جملات دوپهلو نشان داداده شده".

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

قتل راجر آکروید

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به The murder of roger ackroyd

یادداشت‌ها

          تا به حال نشده بود که یک کتار را دوبار پشت سر هم بخوانم. قبلاً کتابی را دوبار خوانده بودم ولی مدت زمان زیادی از خوانش اول آن می گذشت. اما به محض تمام شدن کتاب «قتل راجر آکروید» دوباره به اول کتاب رفتم و از نو شروع به خواندن آن کردم. پایان کتاب آنقدر غیر منتظره و دور از ذهن بود که برای روشن تر شدن موضوع و نظم دادن به ذهنم مجبور شدم آن را دوباره بخوانم.
هرکول پوآرو جهت گذراندن دوران بازنشستگی و استراحت و دور بودن از محیط کاری که داشت، در یک روستا به طور ناشناس زندگی می کند. او همسایه دکتر شپارد است. داستان از زبان دکتر شپارد بیان می شود. طبق معمول قتلی صورت می گیرد و پوآرو پس از تحقیقات زیاد به راز قتل پی می برد.
این کتاب در سال 2013 از سوی انجمن نویسندگان داستان جنایی انگلستان British Crime Writers Association به عنوان بهترین رمان جنایی که تاکنون به نگارش درآمده، انتخاب شد.
«قتل راجر آکروید» از آن دست کتاب هایی است که با پایان خود خواننده را غافل گیر می کند. شاید درصد خیلی خیلی کمی از مردم بتوانند که قاتل را شناسایی کنند و یا حدس بزنند که قاتل چه کسی است. به همین علت اغلب خوانندگان بعد از اینکه قاتل را شناختند کتاب را دوباره می خوانند تا ببینند آیا با شناخت قاتل خللی در داستان ایجاد می شود یا نه و یا همه چیز واضح است و اگر دقت می کردیم می توانستیم قاتل را شناسایی کنیم. و این امر هنر نویسنده را نشان می دهد و لقب «ملکه جنایت» بودن خود را به رخ می کشد.
در بین آثاری که تا کنون خوانده ام یکی کتاب «دیگر کسی آنجا باقی نماند» و دیگری کتاب «قتل راجر آکروید» کتاب هایی بودند که مرا شگفت زده کردند و می توانم بگویم از بهترین آثار ادبی جهان به خصوص آثار جنایی است. داستان مرموز و پایان غافل گیر کننده و پایان غیر قابل پیشگویی از دلایلی است که این آثار را برجسته می کند.
من بعد از اینکه یک بار کتاب را خواندم فیلم آن را دیدم. فیلمی که هنرپیشه آن David Suchet نقش پوآرو را بازی می کند (یادم می آید قبلاً تلویزیون فیلم پوآرو را با بازی این شخص پخش می کرد). اختلاف های فیلم با کتاب بسیار زیاد بود و خیلی تحریف در آن صورت گرفته بود. مهم ترین آن ها حذف سه نفر از شخصیت ها بود که به طبع آن وقایعی که به این سه شخص مربوط می شد در فیلم وجود نداشت. دیگر اینکه پارکر مستخدم آقای آکروید در فیلم کشته می شود ولی در کتاب او زنده باقی می ماند. همچنین نحوه مرگ قاتل در آخر داستان، زمین تا آسمان فرق داشت. و خیلی نکات دیگر.
احساسی که هنگام دیدن فیلم به من دست داد این بود که انگار کارگردان عجله داشت تا فیلم زودتر تمام شود. نمی دانم این حس درست بود یا نه ولی باعث شد که از فیلم لذت نبرم. قطعاً ترجیح می دهم که اول کتاب های پوآرو را بخوانم و بعد اگر فرصت شد فیلم آن را ببینم.

امین پازوکی 1401/05/11
        

13

        من کتاب کارآگاهی را با "شرلوک هولمز" می‌شناختم و کسی غیر از او را چندان به رسمیت نمی‌شناختم. تا اینکه طی یک توفیق اجباری "قتل در قطار سریع‌السیر شرق" را خواندم و تعصب‌های عجیب را کنار گذاشتم. برای همین اطرافیانم پیشنهاد دادند که "قتل راجر آکروید" را بخوانم‌ و اعلام کردند این کتاب نهایت هنر نویسندگی آگاتا کریستی است.
به دلایل مشخصی از خواندن این کتاب کمتر از رمان کارآگاهی‌ای که تاکنون خواندم لذت بردم. نمی‌دانم این دلیل روانی‌ است یا نقص آشکاری در پی‌رنگ قصه‌است که باعث می‌شود از آن لذت نبرم.
در چنین کتاب‌هایی که قاتل همان راوی قصه است احساس می‌کنم که نویسنده آشکارا فریبمان داده‌است. یعنی تمام اطلاعات را در اختیارمان قرار نداده و بعد احساس قدرت کرده. در حالی که به نظرم این به دور از اخلاقیات یک کتاب معمایی است. چون اگر نویسنده نکاتی را که خودش در ذهنش بود در داستان‌ هم مطرح می‌کرد قطعا خواننده هم می‌توانست به راحتی قاتل را کشف کند. به نظرم این دیگر یک معما نیست، یک نوع حقه‌بازی و میانبر است.
البته برخلاف کتاب دیگری که با همین ویژگی خوانده بودم (موریارتی) آگاتا کریستی شاهد‌هایی برای غیرقابل اعتماد بودن راوی در قصه قرار داده‌بود اما این شواهد خیلی ناقص‌تر از کل ماجرا بود.
در فصل پایانی داستان احساس می‌کردم آگاتا کریستی رسماً سرکارم گذاشته است. و داستان را که چیز دیگری بوده، کاملا جور دیگری به من فهمانده و این نه ناشی از پیچیدگی معمای داستان که ناشی از نقص اطلاعات قصه است.
علی‌الحساب کتاب مورد علاقه‌م همچنان همان "قتل در قطار سریع السیر شرق" است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

        عالی و هیجان انگیز!
اولین کتابی بود که از کریستی می خواندم(می شنیدم)، این کتاب را صوتی و از ایران صدا  با صدای اکبر منانی و کیفیت بالا گوش دادم. کتاب صوتی متن اقتباسی از  رمان  ولی وفادار به اصل داستان بود.  با اینکه نمایشی نبود ولی تعویض صدا و موسیقی عالی بود و در کل صدا را دوست داشتم.
داستان هم با تعلیقی بسیار عالی نوشته شده و  من تا لحظات آخر نتوانستم تشخیص دهم که قاتل همان راوی است!
امتیاز از 10: 9
پ.ن: ای کاش متن اقتباسی نبود و یا متن اصلی هم موجود بود!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          اول از همه ممنونم از بهخوان و چالش کتابخوانی ش چون باعث شد علیرغم داشتن کتاب های آگاتا کریستی بالاخره شروع کنم به خواندن شون ، البته که کتاب چالش رو نداشتم و از کتابخانه گرفتم ولی خوب عامل خوبی بود برای خواندن کتاب های بعدی این نویسنده. 
خواندن کتاب های معمایی جنایی رو اولین بار در دوران دبیرستان  تجربه کرده بودم و بعد از اون دیگرهسراغ شون نرفته بودم ، هر چند فیلم های معروف پوآرو رو زیاد دیده بودم و از علایقم بود .
این کتاب هم یکی از کتاب های مجموعه ی پوآرو بود ، که به محض شروع مورد علاقه ام واقع شد و حس کنجکاوی و دوست داشتن ماجراجویی باعث شد زمین نگذارم ش ، هرچند که مشغله های روزمره نگذاشت در یک روز اون رو بخونم . اما سریع تر از کتاب های دیگه خوندمش .
و واقعا من رو شگفت زده کرد در پایان ، چون اصلا نتیجه برام قابل حدس نبود .
واقعا خواندنش لذت بخش بود و باعث ایجاد قلقلکی در ذهن و قدرت تفکرم شد . 😊😊😊
اگر به ماجراجویی و هیجان علاقه دارید حتما کتاب های آگاتا کریستی رو بخونید .
        

48

          برخلاف اکثر کسایی که آگاتا کریستی می‌خونن، من توی کتاباش مخصوصا سری داستان‌های پوآروش خیلی دنبال هیجان نمی‌گردم. بله، صددرصد plot twist های ماهرانه و عجیب غریبش لذت ماجرا رو برام چندین برابر می‌کنه ولی از همه اینا مهم‌تر، به طرز عجیبی کتابای کریستی مخصوصا وقتی به نسخه صوتیشون گوش میدم، برام آرامش‌بخشن! برای من وقت گذروندن با کارآگاه و یکی از شخصیت‌های مورد علاقم تو ادبیات از راه‌هاییه که می‌تونم از همهمه روزهام فرار کنم. برای همین هرچند وقت یک بار یه کتاب جدید از مجموعه‌های مختلفش رو شروع می‌کنم. و این بار قرعه افتاد به اسم این کتاب معروف و محبوب! 

داستان قتل راجر اکروید، یکی از تاثیرگذارترین داستان‌های ژانر ادبیات جناییه؛ اما داستان موردعلاقه من از کریستی نیست. ماجرا توی یک روستای کوچیک اتفاق میفته و برخلاف بقیه کتاب‌های مجموعه پوآرو drama زیادی نداره. داستان ساده است اما پایانش ساده نیست. و دقیقا به خاطر همین پایان عجیب غریب و غیرمنتظره است که تا به امروز انقدر تاثیرگذار بوده. 

تو کتاب‌های پوآرو، جریان داستان برای من از پایانشون مهم‌تر هستن و دقیقا چون روند این کتاب خیلی بهم نچسبید و پایانش واسم جالب‌تر بود، از بقیه کتاباش کمتر دوسش دارم. با این حال امکان نداره به کتاب صوتی کارآگاه بلژیکی عزیزم گوش بدم و بهم خوش نگذره.
        

0

امین

امین

1402/11/24

          داستان‌های جنایی آگاتا کریستی اینجوریه که از اولش می‌دونی باید به غیرمحتمل‌ترین فرد مظنون باشی، اما حتی اگه توی کل روند داستان حواست رو جمع کرده باشی، بازم آخرش یه‌جوری بهت رودست می‌زنه. تقریبا‍ً توی تمام کتاب‌هایی که از کریستی خوندم، توی دامش افتادم. این کتاب هم همین‌طور.

یه ویژگی دیگه‌ی کتاب‌های آگاتا کریستی اینه که کرمی به جونت می‌اندازه که تا داستان رو تموم نکنی، دست ازش نمی‌کشی. نویسنده‌ی اضافه‌گویی هم نبوده، برای همین باعث می‌شه دوست داشته باشی کتاب‌هاش رو یک‌نفس بخونی. این کتاب هم همین‌طور بود.

از شخصیت‌پردازی‌های کتاب هم نباید بگذریم. چقدر شخصیت‌های متفاوتی توی داستان داشت که به‌نظرم تا حد خوبی به همه‌شون پرداخته بود. یعنی خواننده جوری با شخصیت‌ها آشنا شده بود که می‌تونست بگه چنین رفتار از فلان شخصیت برمی‌آد یا نه.

کتاب‌های جنایی-معمایی لطف‌شون به اسپویل نشدنه و کمتر کتاب جنایی هست که ارزش دوباره خوندن رو داشته باشه. اما الان فکر می‌کنم که اگه برگردم و دوباره کتاب رو بخونم، احتمالاً باز هم لذت ببرم، هرچند به شیوه‌ای دیگه. حالا که انتهای داستان رو می‌دونم و معما برام حل شده، از اول خوندن کتاب لذت متفاوتی برام داره. اینکه ببینم نویسنده با چه ظرافتی سرنخ‌هایی رو گوشه‌گوشه‌ی داستان برای خواننده گذاشته. هرچند که این کار رو نمی‌کنم، چون از قدیم گفتن So Many Books, So Little Time.

یک چیزی که توی داستان‌های پوآرو کمی آزاردهنده است، اینه که همه‌ی سرنخ‌های پوآرو در دسترس خواننده قرار نمی‌گیره، چون داستان‌ها از زاویه‌ی دید پوآرو روایت نمی‌شه و از اون طرف خود پوآرو هم آدمی نیست که همه‌ی داشته‌هاش رو برای راوی داستان رو کنه. همین باعث می‌شه که خواننده نتونه نتیجه‌ی پرونده رو کامل حدس بزنه و البته که آخرش غافلگیر هم می‌شه. این ترفند برای چندتا کتاب جواب می‌ده، اما از یه جایی به بعد ممکنه برای خواننده‌ای که دوست داره توی حل معما مشارکت داشته باشه، باعث سرخوردگی بشه. 

اگه شما هم مثل من گاهی موقع خوندن کتاب‌های پوآرو به خودتون سرکوفت می‌زنین که چرا زودتر به فلان نتیجه نرسیدین، این رو بدونین که توی این داستان‌ها همین‌که بتونین بخش‌هایی از ماجرا رو بر اساس سرنخ‌های ناکاملی که بهتون داده شده حدس بزنین، کار بزرگی کردین. توی این کتاب خیلی سعی داشتم خودم همراه پوآرو معما رو حل کنم، اما این دفعه رویکردم این بود که خیلی هم به خودم فشار نیارم. همین که بتونم یکی دوتا گره رو باز کنم یا کمی زودتر از متن کتاب (نه ده‌ها صفحه جلوتر) بفهمم ماجرا از چه قراره، به خودم آفرین بگم. جواب هم گرفتم.

درباره‌ی ترجمه:

بعضی ترجمه‌ها از دور داد می‌زنن که چه ترجمه‌ی بدی‌ان. یعنی مشخصه ویراستاری نشدن یا ساختارهای انگلیسی به‌وضوح توی جمله‌بندی‌ها به چشم می‌خورن. تکلیف آدم با این ترجمه‌ها مشخصه. می‌دونی که ضعیفن، سعی هم نکردن ضعفشون رو قایم کنن.

بعضی ترجمه‌ها به‌نظر خوب می‌آن. جملات فارسیه، ساختارها همه فارسیه و به‌نظر می‌رسه برگردان خیلی خوب انجام شده. کلیت داستان هم خوب می‌فهمی. اما اگه یه کم دقت کنی، می‌بینی بعضی خطوط با عقل جور در نمی‌آن. بعضی جملات یا پاراگراف‌ها یا توصیف‌ها یه چیزی کم دارن. یه جمله ممکنه به‌نظر درست باشه، اما توی اون بافت جا نداشته باشه. این می‌شه که می‌ری نسخه‌ی زبان اصلی رو چک می‌کنی و... انگار فرش رو کنار زدی و آشغال‌های زیرش رو دیدی. 

این کتاب هم برای من همین بود. تا اواسط کتاب گرچه نثر فارسی روانی رو می‌خوندم، اما مدام حس می‌کردم یه‌جوریه. تا اینکه سر یه جمله که هیچ‌جوره نمی‌فهمیدم چرا اونجاست، مجبور به بررسی متن اصلی شدم و دیدم مترجم خیلی با دست باز عمل کرده. جمله‌ها رو دوتا یکی کرده، بعضی‌ها رو حذف کرده، کلماتی با معانی کاملاً متفاوتی رو انتخاب کرده (مثلاً به‌جای چکمه‌ی قهوه‌ای ترجمه کرده چکمه‌ی زرد! آخه کدوم سروانی چکمه‌ی زرد می‌پوشه و اگه اصلاً چنین رنگی بپوشه، اون‌قدر متمایزه دیگه نیازی به پرس‌وجو برای رنگش نیست!) بعضی جاها حتی دیالوگ‌ها (البته دیالوگ‌های ساده) رو اشتباهی از زبان دیگری نقل کرده. روی دوتا نقشه‌ی کتاب هم معادل‌هایی به کار برده که توی متن از معادل‌های دیگه‌ای براشون استفاده کرده و در کمال تعجب، توی یکی از نقشه‌ها، که در فهم داستان موثره، پنجره کلاً حذف شده (که این ایراد قاعدتاً به مترجم برنمی‌گرده و به گردن ناشره). 

خلاصه که این ترجمه، معنای کلی کتاب رو به شما منتقل می‌کنه. توی فهم جملاتش دچار مشکل نمی‌شین. داستان رو کامل متوجه می‌شین، اما ترجمه‌ی ناخوبیه. هرچند داستان اون‌قدر کشش و سرعت داره که احتمالاً ضربه‌ی چندانی به لذت مطالعه‌ی کتاب نمی‌زنه.

«اغلب کلمات نابجا گرفتاری‌های زیادی تولید می‌کند.»
        

25