فهیمه پورمحمدی

فهیمه پورمحمدی

کتابدار بلاگر
@Fahime

553 دنبال شده

628 دنبال کننده

            قبلا خیلی چیزها بودم، اما فعلا فقط مادر محمدسلمان هستم. 

          
http://goodreads.com/fahime
fpourmohammadi
JohnRonaldReuelTolkien
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        تهانو جلد چهارم مجموعه‌ی دریای زمینه و حدودا هجده سال بعد از جلد سوم نوشته شده. در واقع مجموعه‌ی دریای زمین یک سه‌گانه بوده که با دورترین کرانه به پایان رسیده بوده و لگوین سال‌ها بعد تصمیم می‌گیره جلد چهارمی بنویسه، و باز یک دهه‌ طول می‌کشه تا بره سراغ جلد پنجم و ششم.
اما جالب اینجاست که علی‌رغم این فاصله‌ی زمانی، اتفاقاتش دقیقا مربوط به بعد از پایان جلد سومه، وقتی که گد به گونت برمی‌گرده و تنار رو می‌بینه... 
از خوندنش لذت بردم، اما پایانش رو دوست نداشتم (نفهمیدم تهانو چیه). به نظرم به پای دورترین کرانه و گورهای آتوان نمی‌رسه. سانسورهای مسخره‌ای هم داره، مثلا یک‌جا ملافه‌ای خونی می‌شه و تنار برای توجیهش می‌گه زودتر از موعد پریود شدم، که ترجمه شده زخمی شدم!!! عاشقانه‌های گد و تنار که کلا حذف شدن. 

+لگوین کلا شخصیت‌پرداز ماهریه و موفق شده یکی از عوضی‌ترین جادوگرهای سیاه رو خلق کنه! عوضی‌تر از ولدمورت! از اسپن متنفرم!!! 
++ جادوگرهای دریای زمین اعتقاد دارن که ازدواج کردن از قدرت جادوشون کم می‌کنه. برای همینه که همشون مجردن و  خانم‌ها در رک جایی ندارن. کاش رولینگ هم به جای اینکه مجرد بودن دامبلدور رو بندازه گردن گی بودنش، همینو می‌گفت... 
      

8

        داستان کتاب از اونجایی شروع میشه که آررن شاهزاده‌ی جزیره‌ی ان‌لاد، برای رسوندن پیامی به گد، ساحر اعظم، به رک می‌رسه: گویا در جزیره‌ی ان‌لاد، جادوگران در حال فراموش کردن وردهاشون هستن و دیگه جادویی وجود نداره. همین اتفاق در قسمت‌های دیگر دریای زمین هم رخ داده، بنابراین گد و آررن با لوک‌فار راهی یک سفر دریایی دور و دراز می‌شن تا ببینن علت این اتفاق چیه...
از خوندنش خیلی خیلی لذت بردم و حتی از جادوگر و گورهای آتوان بیشتر دوستش داشتم :)  آررن پسر مودب و معصومیه و گد هم واقعا فرزانه‌ست و ترکیب این دو تا و تمامی صحبت‌هاشون در مورد زندگی و مرگ خیلی بهم چسبید. جادوی دریای زمین در کلمات نهفته‌ست و واقعا بین سطرهای کتاب احساسش می‌کردم.
و آخرین قسمت سفرشون چقدر منو یاد برگشت هری و دامبلدور از غار کنار دریا انداخت... یک بار از لوژوان راجع به هری پاتر می‌پرسن، میگه کتاب خوبیه اما از originality (اصالت یا نوآوری) خالیه و خب توی این صحنه کاملا متوجه حرفش شدم.
      

9

        کتاب‌های طفلکی رو در حال خواندن نگه می‌دارم که سر فرصت یک یادداشت درخور و شایسته براشون بنویسم، اما اون فرصت هرگز از راه نمی‌رسه و مجبورم به همین یادداشت‌های دم دستی نه چندان خوب رضایت بدم...
جادوگر اولین جلد دریای زمینه که سال 1968 چاپ شده و جزء فانتزی‌های کلاسیک به حساب میاد. کتاب سرگذشت گِد رو روایت می‌کنه، از بچگی که در گونت بزچران بوده و بعدتر که آموزش جادوگری می‌بینه و بعد هم بلایی که به خاطر غرور گریبانگیرش می‌شه.
لوژوان در این کتاب دنیاسازی کرده: دریای زمین سرزمینی متشکل از جزایر کوچک و بزرگه که با دریای بی‌کران احاطه شدن و به طرز جالبی از کلیشه‌های رایج در دنیاسازی دوره. شکل جادو در این کتاب هم متفاوته: این جادو در کلمات نهفته‌ست و برای به کار گرفتنش باید اسامی حقیقی چیزها رو به زبان کهن یاد گرفت.
کتاب متن، ترجمه، سرعت و شخصیت پردازی خیلی خوبی داره (پر از شخصیت‌های کم‌گوی و گزیده‌گوی چون در) و کلا دارم از خوندنش لذت می‌برم (الان میانه‌ی جلد سوم هستم). 
ممکنه بعد از خوندن جلد ششم برگردم و اینجا رو ویرایش کنم :)
      

15

        مدتی بود دوست داشتم داستان بی پایان رو بخونم (به خاطر تعریف‌های زینب خانم موسوی) و خب وقتی دیدم چاپ شده بدون تعلل خریدمش و از این کارم بسیار بسیار راضیم. 
داستان کتاب از این قراره که باستیان کتابی رو به نام داستان بی‌پایان در کتاب‌فروشی می‌بینه، بدون اجازه برش می‌داره و شروع می‌کنه به خوندنش؛ کتاب در مورد اهالی سرزمین تخیلاته که به تازگی نیستی به مناطق مختلف اون حمله کرده. پیک‌هایی راهی پایتخت می‌شن که این موضوع رو به اطلاع ملکه برسونن، اما متاسفانه خود ملکه هم بیماره و نمی‌دونن چطور درمانش کنن. حالا یک نفر -آتریو- باید بره تا شاید درمانی برای بیماری ملکه پیدا کنه...
داستان کتاب شاید کودکانه به نظر برسه، اما تخیل نویسنده واقعا غافل‌گیرم کرد: هم در دنیاسازی سرزمین تخیلات و جزئیاتش و هم در سیر داستان که به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست... شخصیت‌های عجیب و غریبی داره که به خوبی پرداخته شدن مثل مورلای پیر، انگیووک و اورگل که کلا در حال بگومگو هستن، اواولالا، پیر کوه‌های سرگردان، بانو آیولا، یور و خیلی‌های دیگه.
به علاوه داستان پر از استعاره‌ و مفاهیم مختلفه که در نهایت مهارت بیان شدن: درباره‌ی اندوه (باستیان به تازگی مادرش رو از دست داده و با پدرش بیگانه شده)، هویت (باستیان با هر آرزو، مقداری از خاطراتش رو از دست می‌ده)، قدرت، دوستی (آتریو و فالکور در مقابل زائیدا) و خیلی چیزهای دیگه.
در کل پیشنهادش می‌کنم. از اون کتاب‌هاست که مدتی باهاتون زندگی می‌کنه.
      

11

        ×حاوی اسپویلر×
در جریان هستم که خیلی‌ها عاشق این جلد هری‌پاتر هستن و جام آتش حسابی محبوبه، اما من باهاش مشکل دارم.
یک لحظه تصور کنید که دم‌باریک، برتا جورکینزو نمی‌دید؛ اینطوری از مسابقه‌ی سه‌جادوگر و وضعیت پسر کراوچ مطلع نمی‌شد! اون وقت کل پلات این جلد می‌رفت روی هوا!
بعد بارتی کرواچ پسر چطور انقدر خوب نقش مودی رو بازی می‌کنه که هیچ‌کس متوجه نمی‌شه؟ و چطور انقدر برای فرستادن هری پیش ولدمورت صبوری می‌کنه؟ نمی‌شد یک روز عصر دعوتش کنه اتاقش و با یک پورت‌کی (رمزتاز) بفرستتش بره؟ چون دامبلدور چند بار توی هاگوارتز از پورت‌کی استفاده می‌کنه و اینطور نیست که پورت‌کی توی هاگوارتز کار نکنه... 
کلا به نظرم هم بارتی کرواچ پسر و هم ولدمورت بعد از سال‌ها تنهایی، انزوا و دوری از اجتماع، مخشون ایراد پیدا کرده و نقشه‌شون برای گرفتن هری زیادی مسخره‌ست... 
از کل این جلد فقط وسواس هرماینی نسبت به جن‌های خونگی و تهوع (آب مماخ) رو دوست داشتم، به علاوه‌ی فرآیند بدن‌دار شدن ولدمورت با خون دشمن و استخوان پدر و گوشت خادم که در عین ترسناک بودن، یک حال باستانی خوبی داشت. 
      

12

لیست‌ها

فعالیت‌ها

ستاره

9

واقعا! منم منم!!!
          من می‌نویسم ولی شما وقتتون رو تلف نکنید و نخونید🫡

فردا آخرین امتحانه و من دیگه تموم شدم..
سینه خیز دارم خودمو به خط پایان می‌رسونم
یه بنده خدایی میگفت نخون تقلب کن، ولی انقدر خستم و خوابم میاد که حتی حال ندارم تقلب کنم :(
سعی کردم تقلب فراهم بیاورم ولی نمیشه که نمیشه
امیدم به کرم و لطف استاده🤝🏻

مومو درسته که بدبختی ولی خوشحال باش که از مدرسه بیرونت کردن و امتحان نمیدی ، خوش باش که هنوز بچه ای و بقیه توقع ندارن علم غیب داشته باشی تا حدس بزنی چشونه.. 
چتون میشه وقتی ناراحتید بگید از چی ناراحتید؟

شماهم وقتی جزوه/کتاب رو باز می‌کنید احساس افسردگی و بدبختی به سراغتون میاد؟
افسردگی فصلی فقط شامل فصل پاییز میشه یا زمستون رو هم در بر میگیره؟
هوای تهران دوباره آلودست، دوباره سرم درد میکنه و ممکنه بخشیش برای آلودگی باشه! 
البته دیشب ساعت ۹، خسته از درس خوندن رفتم پای گوشی، فیلیکس دراما رو باز کردم
وقتی بستمش ساعت ۵ صبح بود 😭
یعنی آدم انقدر بی فکر؟ با خودت فکر نمیکنی فرداش دوتا امتحان داری و مغزت باید بکشه؟
به هرحال الان سرم درد میکنه
پس از امشب کتاب تعطیل تا پایان امتحانات 🧘‍♀️
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته ..
        
زندگی در پیش رو

40

ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه

28