ابوالمشاغل، شخصیت واضح تری از نادر ابراهیمی رو در ذهنم ایجاد کرد و حالا با باورهای این مرد شریف، آشناترم.
خودزندگینامه ای بود پر فراز و فرود و جالب.
روایت های روزانه ای که شبیه روزمره اغلب آدم ها نبود و در هر فصل، تلاش مصرانه برای زیستن نجیب و دقیق و اهمیت اثرگذاری در انواع و اقسام شرایط جلب توجه می کرد و دل رو جلا می داد؛ شبیه روزنه ای که امید میده خوبی شاید ضعیف بشه، شاید دچار شعارزدگی بشه ولی موندگاره.
جاهایی پیش اومد که اختلاف نظر داشتم ولی متانت و خلوصشون منو پای متن نگه می داشت.
حالا بیشتر از پیش راغبم آتش بدون دود رو بخونم.
*فقط یکم اواسط کتاب به خاطر تجربه نکردن فضاهایی که داشت توصیف می شد برای من از ریتم افتاد ولی دوباره برگشت به همون روانی زلال.