میم صالحی فر

میم صالحی فر

کتابدار بلاگر
@Mim_saad

219 دنبال شده

178 دنبال کننده

                زنده از تنفس در دنیای کتاب‌ها
دوست‌دار حوزه‌ی کتاب کودک و نوجوان
تلاشگر حوزه‌ی نویسندگی و ویراستاری کتاب کودک

              
ble.ir/join/GtS3ig9BWd

یادداشت‌ها

نمایش همه

10

        از همان ابتدای کتاب که نویسنده اثرش را به غلامحسین رعیت رکن آبادی و دایی شهیدش  تقدیم کره بود و در صفحه‌ی مقابلش اسم کامل خودش یعنی معصومه سادات میرابوطالبی رکن آبادی آمده بود، با خودم گفتم که این کتاب فرق می کند؛ فرق می‌کند با کتاب‌های دیگری که مدتی خیلی گل می‌کنند و دست هرکس و در هر جایی می‌بینی‌شان.
از همان ابتدای کتاب که در یک حادثه روغن داغ روی صورت الیاس ریخت، توصیفات آنقدر دقیق و کامل بود که با خودم می‌گفتم باید نویسنده عین این اتفاق را تجربه کرده باشد که بتواند اینقدر جزییاتش را ریز به ریز برایمان بازگو کند.
وقتی با الیاس و ترس‌هایش همراه شدم، برایم یک شخصیت دست نیافتنی و سرتاپا خوبی و کمال نبود، بلکه جوانی بود که هم اشتباه می‌کرد، هم می‌ترسید، هم مدام با خودش سر آنچه باید بکند یا نکند و حرفی که باید بزند یا نزند در کشمکش بود؛ جوانی که بعضی باورش داشتند و بعضی هیچش حساب نمی‌کردند.

وقتی الیاس به خاطر به دست آوردن ارج و قرب در نظر کسی که در دل بسیار دوستش می‌داشت تصمیمی  گرفت که سرنوشتش را تغییر داد و او را با گروهی همراه کرد که احترامش را نگه می داشتند، بیشتر باورش کردم و سرنوشتش برایم مهم شد؛ چرا که با جوانی همراه شده بودم که اهل سازش و نشستن نبود و می‌خواست تلاشش را برای رسیدن به آرزویش به کار ببندد. هربار با الیاس تا نزدیکی حاجی غلامحسین رفتم که بهانه بیاورم و برگردم، حرف‌های حاجی تکانم داد و بهانه‌ام فراموشم شد. الیاس کسی بود که داشت قدم به قدم همراه با کانالی که حفر می‌شد، شخصیتش را نو می‌ساخت و همراهی راه بلد در کنارش داشت که دستش را رها نمی‌کرد.
زنان داستان را هم دوست داشتم و باورشان کرده بودم. چه مادر الیاس که دل بزرگی و دریایی داشت و چه صدیقه که می‌دانست از زندگی چه و که را می‌خواهد و برایش هزینه می‌داد.
زبان داستان انقدر روان و جذاب بود که می‌شد کل کتاب را در یک نشست تمام کرد اما من آهسته آهسته خواندم تا شیرینی‌اش مدتی زیر زبانم  بماند.
شاید تنها چیزی که می‌توانست کتاب را باز هم بهتر کند حضور و بروز لهجه‌ی یزدی در گفت‌گوهای شخصیت‌های کتاب بود.

در اخر وقتی برگشتم و اسم کتاب دوباره به چشمم خورد، از انتخاب نویسنده به وجد آمدم. در هیچ جای متن عبارت "معبد زیرزمینی" نیامده اما توصیفاتی که برای کانال در طی داستان گفته می‌شود و نوع ارتباطی که افراد با با آن پیدا می‌کنند، به خوبی در این دو کلمه خلاصه می‌شود.

خانم میرابوطالبی عزیز که برایم عزیزتر هم شدید، ممنون که این اثر خواندنی را خلق کردید. بیشتر برایمان بنویسید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

هیس - لالالالاکن خرگوشیبوسه هایی برای بابا

کودک خود را آماده‌ی *خواب* کنیم

17 کتاب

بچه‌ها از بسیاری جهات موجودات عجیب الخلقه‌ای هستند! یکی از ویژگی‌های این عجایب خلقت، مقاومت زیاد این عالی جنابان در برابر خواب هست. بر خلاف ما بزرگ‌ترها که خیلی مواقع با رسیدن سرمان به بالشت، گویی دکمه‌ی turn offمان هم زده می‌شود! چه بسا! -برای آماده کردن بعضی بچه‌ها برای خواب، نیاز هست یک روتین ثابت طی بشه تا بچه‌ها به این نتیجه برسند که وقت خواب شده! -بعضی بچه‌ها نیاز دارن تا قبل خواب ظرف محبت و ارتباطشون پر بشه. -بعضی بچه‌ها رو هم باید به این نتیجه رسوند که همه‌ی موجودات عالم خوابن! پس اونها هم برای اینکه از بقیه عقب نیوفتن، باید بخوابن (خدا به ماماناشون صبر بده!) و مدل‌های مختلف و جور واجور دیگه نویسنده‌ها هم خواستن در این موضوع کمک کوچکی به والدینی که اخر روز دیگه نا و توانی براشون نمونده، بکنن. من هم تلاش کردم توی این لیست کتاب‌های خوبی که در این مورد می‌شناسم (و حتی در اینده اگر با کتاب خوبی در این مورد اشنا شدم) بیارم. باشد که دعایِ مادرانِ کودکان زیر ۷ سال که این لیست رو براشون اماده کردم، بدرقه راهم باشد😄😉

143

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.