معرفی کتاب نون و القلم اثر جلال آل احمد

در حال خواندن
10
خواندهام
189
خواهم خواند
42
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کله کچل، و همیشه هم یک پوست خیک می کشید به کله اش تا مگسها اذیتش نکنند. از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گله اش را از دور و بر شهر گل و گشادی می گذراند که دید جنجالی است که نگو. مردم همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق علم و کتل هوا کرده بودند و هر دسته یک جور هوار می کردند و یا قدوس می کشیدند. همه شان هم سرشان به هوا بود و چشمهاشان رو به آسمان. آقا چوپان ما گله اش را...
بریدۀ کتابهای مرتبط به نون و القلم
نمایش همهیادداشتها