یادداشت مریم محسنیزاده
1403/9/11
به قول جلال "جان دلم که شما باشید" کتابِ مذکور، داستان دو میرزابنویس در دورهٔ صفوی است. دو شخصیتِ اصلیِ "نون والقلم"، نانشان را از قلم درمیآورند و روحیات متفاوتی دارند. نوع نثر و زبان جلال در "نون والقلم" متفاوت از سایر آثار اوست؛ در این متن، شکستهنويسی، کوتاهنویسی و جملات بریدهبریده دیده نمیشود. جلال زبان کتاب را به گفتهٔ خودش از عوام گرفته و کتاب را به سنت قصهگویی شرق نوشته است. او با زبانی کلاسیک، عامیانه و چاشنیِ طنز به مشکلات سیاسی و اجتماعی آن دوره میپردازد. ماجرایِ پرکِششی که جریانِ به قدرت رسیدنِ قلندران در برابر قبلهٔ عالم را روایت میکند؛ قدرتی که بهخاطر نارضایتی مردم، دوامِ چندانی ندارد. برخی از منتقدان معتقدند آل احمد در این داستان، به ماجرای شکستِ جنبش ملّی در کودتای ۲۸ مرداد و عقاید فرقهٔ بهائیت اشاره میکند. همچنین در پایان، با اینکه شخصیت میرزا اسداللّه ناامیدانه هر راه نجاتی را قبول نمیکند، با وصیتش نشان میدهد که نویسنده هنوز به آینده و نسلِ بعد امیداور است. "نونوالقلم" در سال ۱۳۴۰ نوشته شده. جلال در مصاحبهای که در کتاب "ارزیابی شتابزده" آمده، "نونوالقلم" را بازگشت به سُنّت و استعارهای از شکست آن دستگاه و زمانه میداند. او میخواسته مسئلهٔ شهادت را برای مخاطبِ قرن بیستم توضیح دهد و معتقد است از وقتی شهید شدن را ول کرده و به شهیدنمایی قناعت کردیم، کار خراب شده. ازطرفی میگوید، برای فرار از مزاحمتهای سانسور، به علل شکست نهضتهای چپ اشاره داشته است. راوی در طول کتاب، مستقیم با مخاطب صحبت میکند؛ این شیوهٔ قصهگوییِ کلاسیک را در شروع و پایان با عبارتهای "یکیبود، یکینبود" و "کلاغه به خونهاش نرسید" میتوان دید. برخی معتقدند این سبک هوشمندانه انتخاب شده، چون راویِ ماجرا خودش یک میرزابنویس است. پیشنهاد میکنم اگر در کنار مطالعهٔ کتاب، تمایل به شنیدن نسخهٔ صوتی داشتید، از گویندگیِ آرمان سلطانزاده بهره ببرید؛ فوقالعاده است و به جذابی، صداسازی میکند.
(0/1000)
عباس امینی
1403/9/12
0