یادداشت alef

alef

1402/12/28

                کتاب بیان داستانی به ظاهر قدیمی از به وجود آمدن انقلابی سیاسی در یک شهر است اما به هیچ وجه خسته کننده نیست برعکس جذاب است و مخاطب را به فکر وادار می کند. 
کتاب از نظر ظاهر چندان حجیم نیست در کل 200 صفحه است ولی از آن دست کتاب‌هایی است که باید کلی به دیالوگ ها فکر کرد. و حیف است که خواننده بخواهد ساده از آن ها بگذرد. به خصوص که دانای کل هم به عنوان یک شخصیت درون متن بود و قصه را تعریف می کرد.

در کل داستان تقابل چندین طرز فکر است درباره وظیفه ای که انسان در این جهان و در مقابل خود و خدایش دارد طرز فکری که فقط دنیایی و فقط به فکر خود و منافع خودش است و طرز فکری که به جهان دیگر و سرنوشت دیگران هم فکر می کند و همه چیز را مادی نمی بیند. و دیگر طرز فکری که فرصت طلب است و طرز فکری که در تمام تصمیماتش خدا رو هم در نظر می گیرد. 

متن زیر از آقای حسین کمیل:

(تاریخ ایران عبرت است
امیرکبیر در اصفهان قصد بنای توپخانه داشت! برای ساخت آلیاژ، مس کم آورد! 
به مردم گفتند هرکس دیگ مسی اضافی دارد بیاورد یا به دولت بفروشد! 
انگلیس ها شایع کردند که: "آی ملت! امیرکبیر می‌خواهد شما گرسنه بمانید و در عوض سلاح بسازد!" 
امیرکبیر در ساخت توپخانه شکست خورد
چرا انگلیس چنین کاری کرد؟
چند وقت بعد کشتی‌های توپ دار انگلیس بوشهر را گرفتند و شرط خروج را واگذاری هرات و قندهار اعلام کردند! ارتش قاجار توپی برای دفاع نداشت بوشهر اشغال و هرات از ایران جدا شد! 
این دو قطبی سابقه تاریخی دارد!
توپ می‌خواهيد یا دیگ غذا؟ 
قتصاد میخواهید یا جنگ؟
و مردم عامی گفتند دیگ و اقتصاد!! ولی آنچه رخ داد جنگ بود!
بله! ... هیچ صلحی در تاریخ بدون آمادگی برای جنگ و هزینه
برای امنیت ماندگاری ندارد؛ 
و این داستان همچنان ادامه دارد...! ) 

در کل خیلی جذاب بود اصلا فکر نمیکردم این قدر ازش خوشم بیاد. پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.