درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی

درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی

درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی

جاناتان فرانزن و 2 نفر دیگر
3.3
42 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

79

خواهم خواند

36

شابک
9786226194099
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
1399/4/2

توضیحات

        سال 2010پس از ده سال یک نویسنده ی آمریکایی عکس خودش را روی جلد مجله ی تایم دید، کنارش تیتری بزرگ به چشم می خورد «رمان نویس بزرگ آمریکایی» و کمی پایین تر، کمی ریزتر «جاناتان فرنزن به ما نشان می دهد چگونه داریم زندگی می کنیم.» این توصیف دقیق و موجزِ آثار فرنزن است. فرنزن چه وقتی از تکنولوژی می نویسد، چه وقتی به روابط انسانی نقب می زند، چه وقتی از دوستِ در گذشته اش یاد می کند و چه وقتی از خودش می پرسد رمان نویسی در عصر تصویر و رسانه های دیجیتال چه معنایی دارد، مدام در جست وجوی پاسخی برای همین پرسشِ بزرگ است. او در جستارهایش انسانِ امروزی را در بستر زندگی اجتماعی و شهری می بیند و در این فضاست که درماندگی و درد را نشانه طبیعی زنده بودن و زندگی مسئولانه می داند. فرنزن در ادبیات و روابط اصیل انسانی به دنبال راهی نه برای تخدیر و گریز، بلکه پذیرش و استقبال از این درد است.
      

لیست‌های مرتبط به درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی

یادداشت‌ها

افشین

افشین

1403/5/5

          اولین باری بود که جستار می‌ خواندم و تجربه اولین‌ها معمولا جالب است.
در مقدمه، نویسنده  که خود در مسابقه جستار نویسی‌ای داور است بیشترین امتیاز را به نویسندگانی می‌دهد که جسارت دارند در جستارها خودشان را فاش کنند و در معرض نظر دیگران بگذارند(خودمانی بگویم چیزی که شرم می‌آورد را بگوید) و در این 5 جستار خودش من این جنبه را از او دیدم. در هر جستار بخش‌هایی از زندگی خصوصی خودش را فاش می‌کرد که شاید هر کسی این حرف‌ها را نزند. اما با توجه به اینکه هر جستار موضوع خاصی داشت به صورت جدا به هر یک می‌پردازم
جستار اول: درد که کسی را نمی‌کشد
این جستار که خیلی هم فلسفی می‌شود از یک موضوع دم دستی شروع می‌شود. انگار یکی گوشی تازه خریده‌اش را گرفته دستش و حین اینکه غرق جذابیت‌هایش شده و بالا و پایینش می‌کند، دارد فکر می‌کند و افکارش را بلند بلند به ما هم می‌گوید. 
در این یادداشت می‌توانی یکی از آن مواد اصلی تشکیل دهنده فکر نویسنده را بیابی، نقل به مضمون اینکه "دنیای مصرف‌گرای فناوری محور سعی می‌کند یک ایده‌آل واقعی برای ما خلق کند، دنیایی که در آن هرچه بخواهیم داریم و ما مرکز دنیا هستیم" بعدتر در نوشته‌های بعدی نیز دائم رگه‌هایی از همین فکر را می‌بینی و این درد ذکر شده در نوشته هم به نظر من درد نبودن در مرکز دنیاست. درد ایده‌آل نبودن همه چیز. و دردی که ما را نمی‌کشد همان زندگیست، زندگی واقعی نه زیست‌های فناوری محور مجازی.
اما من دوست داشتم از این عنوان برداشت دیگری هم بکنم، اینکه در زندگی عادی قرار نیست هر چیز که برایش تلاش می‌کنیم در نهایت به موفقیت برسیم، تعداد زیادی شکست خواهیم خورد و درد این شکست نباید ما را از پا دربیاورد 
در این جستار نویسنده با افشای شکست در ازدواجش در معرض شرمگین شدن قرار گرفته است.

جستار دوم: فقط زنگ زدم بگویم دوستت دارم
نویسنده در این جستار نقدی جدی به روابط عاطفی این روزها دارد. اینکه بیشتر این روابط مبتنی بر "دوستت دارم" های بی معنی است. دوستت دارم‌هایی که نمی‌دانیم واقعا چه بار سنگینی بر دوشمان می‌گذارند و چه مسئولیتی می‌آورند. دوستت‌ دارم به یک جمله نمایشی بی معنی تبدیل شده که انگار باید کسی را داشته باشیم که به ما می‌گوید وگرنه خیلی بدبختیم مثل اینکه در مدرسه ما تنها کسی هستیم که مداد نوکی نداریم. همه دنیا باید بداند ما (یک زوج فرضی) خیلی خوشبخیتم. این میل ما به خوشبخت نمودن در نظر بقیه از کجا آمده؟
او نقدی دیگر هم دارد به چیزی که آن را شهوت ملی مرتبط بودن می‌نامد. اینکه ما دائم از هم خبر داریم و دائم با هم در تماسیم. 
نویسنده اینجا زندگی پدر و مادرش و خودش را در معرض همگان قرار می‌دهد که چگونه پدرش مردی بود که نمی‌توانست دوستت دارم و مادرش برعکس دوست داشته این کلمه را بشنود. اما مطمئن است که پدرش مادرش را دوست داشته.

جستار سوم: اصلا به زحمتش می‌ارزد؟
این جستار به نظر من خیلی تخصصی بود و شاید مناسب نویسنده‌ها باشد. خلاصه‌اش این بود که آیا داستان نوشتن به زحمتش می‌ارزد؟ آیا نویسنده‌ها که چیزی که آن‌ها را نویسنده کرده، علاقه آن‌ها به تنهایی و خلق دنیای خودشان در آن تنهایی است باید به خاطر اینکه داستان نمیرد وارد دنیای بیرونی شوند و خودنمایی کنند و از مد پیروی کنند؟
اینجا دوباره خیلی جدی به رگه‌هایی از نقد به دنیای امروزی مصرف‌گرایی فناوری محور می‌رسیم. اینکه مشکل تعاملات انسانی با پول حل نمی‌شود پس باید حذف شود. چطور حذف شود؟ با تاکید بر حریم خصوصی و به کمال رسیدن سرگرمی‌های خانگی(واقعا الان دنیا جوری شده که شما کل زمان کرونا میتونی خونه بمونی و تفریح کم نیاری) و بعد به وجود آمدن جمع‌های مجازی که تعامل در آن‌ها در هر لحظه اختیاری است، هر لحظه می‌توانی بدون هزینه جمعی را ترک کنی و به جمع دیگری بپیوندی...
"مشکل رمان نویس این است که امروزه تمام زندگی مرد یا زن معمولی جوری ساختاربندی می‌شود که از آن نوع کشمکش‌هایی بپرهیزد که داستان سراسر درگیر با منش همواره بر اساس آن‌ها رشد و نمو می‌کند"

جستار چهارم: دیوید فاستر والاس
رمزگشایی خودکشی یک نویسنده موفق و دوست فرنزن 

جستار پنجم: از کجا معلوم شاید خود تو شیطان نباشی
تبلیغ برای نویسنده داستان‌های کوتاه، آلیس مونرو
        

1

بهار

بهار

1402/4/31

          این اولین بار بود که چیزی به معنای جستار می‌خواندم و راستش ارتباطی با به‌هم‌ریختگی و شلوغی و پراکندگی موضوعی آن _در عین یگانگی موضوع_ برقرار نکردم. پس از آن اینکه در انتظار مفاهیم فلسفی بودم ولی با گله‌گزاری‌های روانشناسانه و بعضا راهکارهایی روبرو شدم. پس از صفحه‌ی هشتاد کتاب را بیشتر دوست داشتم ولی باز هم چیزی‌ که توقع و علاقه‌ام باشد را پیدا نکردم. ضمن آنکه متوجه‌ نشدم چرا باید سخنرانی مراسم فارغ التحصیلی دانشجویانی و یا فوت نویسنده‌ای یا ریویویی از کتاب‌های آلیس مونرو در این کتاب باشد. اما برخی از جملات عمیق آن نظرم را به شدت جلب کرد: 
۱‌. اینکه سعی کنی به همه عشق بورزی شاید فی‌نفسه جهد و تلاشی باارزش باشد، ولی به طرز بامزه‌ای باعث می‌شود که تمرکز روی خویشتن باقی بماند؛ روی اخلاقیات و سلامت روحی و معنوی خود فرد. در حالی که برای عشق ورزیدن به یک آدم به‌خصوص و درک کشمکش‌ها و لذت‌های او به طوری که انگار مال خودت است، باید از بخشی از خودت کوتاه بیایی.
        

7

          روی جلد نوشته پنج اما یک جستار را هم مترجم به عنوان مقدمه ترجمه کرده که با آن می‌شود شش.
جستار اول در مورد خودِ جستار است. مقدمه‌ای که نویسنده برای کتاب بهترین جستارهای آمریکایی ۲۰۱۶ نوشته.
دومی سخنرانی نوسنده در سال ۲۰۱۱، کالج کنیون، مراسم فارغ‌التحصیلی دانشجویان است با موضوع عشق(البته با تعریف خاص نویسنده از آن)
در سومین جستار نویسنده می‌گوید که از اظهار محبت مردم در مکان‌های عمومی خسته شده و به نظرش تکنولوژی جملاتی مثل دوستت دارم را دم دستی و از معنایش تهی کرده. روایت‌هایی را هم از آشنایی پدر و مادرش و نامه‌نگاری هایشان آورده.
چهارمی کمی خودزندگی‌نامه است در مورد این که چطور کتاب‌هایش را نوشته و کمی جستار درباره وضعیت رو به افول رمان‌های اجتماعی در عصر حاضر.
پنجمی در مورد رفیقش دیوید فاستروالاس و آخری هم مرورینویسی بر یکی از کتاب‌های آلیس مونرو.‌..

بیش از آن که فکرش را نکنید، جستار و جستارروایی با فرهنگ گره خورده و درون‌فرهنگی است. بعضی جاها که شورتر هم می‌شود و درونی و کاملا شخصی‌ست. همین کار را سخت می‌کند، از ترجمه تا خواندنش. خب فرهنگ نویسنده با ما متفاوت است. چه کنیم؟ نظر شخصی‌ام بعد از خواندن چند مجموعه‌جستار این است: در موضوع هر جستار باید کمی خیس خورده، بود و آشنایی بیشتر از  سطحِ سطحی داشت! البته هیچ‌وقت جواب صد در صدی نمی‌دهد. اما بهتر از ارتباط نگرفتن است...
        

16

          فِرَنزِن استاد جستار نویسی‌است. سبک او در نوشتن جستار آن چنان مورد علاقه‌ام بود که بخش زیادی از کتاب را خط‌کشی کردم و با ولعی بسیار دنبال جملاتی می‌گشتم که باعث تبسم هرچه بیشترم شوند. علل‌خصوص جستار "آیا به زحمتش می‌ارزد"که یک پرفورمنس بی‌نظیر ِجستار نویسی‌ست. سبک نوشتن فرنزن در هر جستار آنچنان بدیع است که باعث می‌شود از خواندن هر جستار با موضوعی متفاوت، احساسی از این دست داشته باشید که با دوست صمیمی‌تان درباره مسائل مختلف حرف میز‌نید و او برای شما استدلال های فرنزنی‌اش و طنز خاصی که دارد را ارائه می‌دهد. در این کتاب دو سخنرانی وجود دارد که به عنوان جستار در کتاب  جمع‌آوری شده‌اند. که هر دو کیفیتی در حد جستار را دارند اما با توجه به ظرافت و دقیق بودن‌شان، شدیدا مرا به این فکر انداختند که شاید فرنزن در هنگام نوشتنِ هر جستار به این فکر می‌کند که در سخنرانی‌ای حاضر است و بعد شروع به نوشتن می‌کند. چرا که سخنرانی ها از فرم جستاری‌ای پیروی می‌کنند که در سایر آثارش دیده می‌شود.
در این مجموعه جستار هایی که نشر اطراف چاپ کرده فرنزن به همه چیز می‌پردازد و در نهایت بر روی هیچ‌کدام از مباحث مطرح شده نقطه‌ی پایان مشخصی نمی‌گذارد. انگار که ادامه‌ی جستار های فرنزن در ذهن ما ادامه دار می‌شود و انسجام و نتیجه‌ی کلی یا مشارکت ما رقم میخورد؛ که این نقطه شدیدا ارزش کار های فرنزن را برایم بالا برد.
از طرفی فرنزن یک کتاب‌خوان قهار است و در سراسر جستار هایش مشغول معرفی آثار بی‌نظیر و در خور توجهیست که چندی از آنها به لیست خواندنی هایم اضافه شد.
اگر دوست دارید کمی در رد و ثنای تکنولوژی بخوانید یا بدانید که پدیده نوشتن یا کتاب‌خوان بودن در عصر حاضر به زحمتش می‌ارزد یا خیر و اینکه عشق و عاشقی در دنیای مدرن مفید است یا مضر این جستار های برای شماست. از ترجمه راضی بودم. پی نوشت‌های کتاب هم رضایت‌بخش عمل کردند.
        

1