یادداشت علی زارع بیدکی

درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی
        روی جلد نوشته پنج اما یک جستار را هم مترجم به عنوان مقدمه ترجمه کرده که با آن می‌شود شش.
جستار اول در مورد خودِ جستار است. مقدمه‌ای که نویسنده برای کتاب بهترین جستارهای آمریکایی ۲۰۱۶ نوشته.
دومی سخنرانی نوسنده در سال ۲۰۱۱، کالج کنیون، مراسم فارغ‌التحصیلی دانشجویان است با موضوع عشق(البته با تعریف خاص نویسنده از آن)
در سومین جستار نویسنده می‌گوید که از اظهار محبت مردم در مکان‌های عمومی خسته شده و به نظرش تکنولوژی جملاتی مثل دوستت دارم را دم دستی و از معنایش تهی کرده. روایت‌هایی را هم از آشنایی پدر و مادرش و نامه‌نگاری هایشان آورده.
چهارمی کمی خودزندگی‌نامه است در مورد این که چطور کتاب‌هایش را نوشته و کمی جستار درباره وضعیت رو به افول رمان‌های اجتماعی در عصر حاضر.
پنجمی در مورد رفیقش دیوید فاستروالاس و آخری هم مرورینویسی بر یکی از کتاب‌های آلیس مونرو.‌..

بیش از آن که فکرش را نکنید، جستار و جستارروایی با فرهنگ گره خورده و درون‌فرهنگی است. بعضی جاها که شورتر هم می‌شود و درونی و کاملا شخصی‌ست. همین کار را سخت می‌کند، از ترجمه تا خواندنش. خب فرهنگ نویسنده با ما متفاوت است. چه کنیم؟ نظر شخصی‌ام بعد از خواندن چند مجموعه‌جستار این است: در موضوع هر جستار باید کمی خیس خورده، بود و آشنایی بیشتر از  سطحِ سطحی داشت! البته هیچ‌وقت جواب صد در صدی نمی‌دهد. اما بهتر از ارتباط نگرفتن است...
      
681

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.