علی زارع بیدکی

علی زارع بیدکی

@merzaali

37 دنبال شده

47 دنبال کننده

            🎓 دانشجوی کارشناسی م.ا و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

علاقه‌مند به داستان، هم خواندن و هم نوشتن، به روایت هم تا حدودی...


          
zil.ink/mirza_ali
merza_ali1
merza___ali
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        روی جلد نوشته پنج اما یک جستار را هم مترجم به عنوان مقدمه ترجمه کرده که با آن می‌شود شش.
جستار اول در مورد خودِ جستار است. مقدمه‌ای که نویسنده برای کتاب بهترین جستارهای آمریکایی ۲۰۱۶ نوشته.
دومی سخنرانی نوسنده در سال ۲۰۱۱، کالج کنیون، مراسم فارغ‌التحصیلی دانشجویان است با موضوع عشق(البته با تعریف خاص نویسنده از آن)
در سومین جستار نویسنده می‌گوید که از اظهار محبت مردم در مکان‌های عمومی خسته شده و به نظرش تکنولوژی جملاتی مثل دوستت دارم را دم دستی و از معنایش تهی کرده. روایت‌هایی را هم از آشنایی پدر و مادرش و نامه‌نگاری هایشان آورده.
چهارمی کمی خودزندگی‌نامه است در مورد این که چطور کتاب‌هایش را نوشته و کمی جستار درباره وضعیت رو به افول رمان‌های اجتماعی در عصر حاضر.
پنجمی در مورد رفیقش دیوید فاستروالاس و آخری هم مرورینویسی بر یکی از کتاب‌های آلیس مونرو.‌..

بیش از آن که فکرش را نکنید، جستار و جستارروایی با فرهنگ گره خورده و درون‌فرهنگی است. بعضی جاها که شورتر هم می‌شود و درونی و کاملا شخصی‌ست. همین کار را سخت می‌کند، از ترجمه تا خواندنش. خب فرهنگ نویسنده با ما متفاوت است. چه کنیم؟ نظر شخصی‌ام بعد از خواندن چند مجموعه‌جستار این است: در موضوع هر جستار باید کمی خیس خورده، بود و آشنایی بیشتر از  سطحِ سطحی داشت! البته هیچ‌وقت جواب صد در صدی نمی‌دهد. اما بهتر از ارتباط نگرفتن است...
      

16

        ۲۸ سال پیش برخی گمانِ صلح به اسرائیل می‌بردند. این  خبرنگار مصری هم یکی از آن‌ها بوده که یک روز صبح سفری کاری به فلسطین و سرزمین‌های اشغالی برایش جور می‌شود. بازه زمانی سفرش هم زمانی‌ست که اسرائیل یحیی عیاش(از مغزهای متفکر حماس) را ترور کرده و حماس در جواب یکی دوتا عملیات انجام داده و اسرائیلی‌ها برای به هم زدن صلح بهانه‌شان را پیدا کرده‌اند و حالا غزه در محاصره کامل است. 

در سفر ۱۰روزه‌اش سعی می‌کند هم با مردم هم با سرشناسان فلسطینی صحبت کند و از دید آن‌ها به جریانات صلح بنگرد. نتیجه‌اش هم در نام کتاب مشخص است: اسرائیل التی رأيتها، لا سلام... ولا كلام!

کتاب گزارشی‌ست که سعی کرده روایی باشد. در ابتدا نویسنده به دوران کودکی‌اش و جنگ اسرائیل با مصر اشاره می‌کند و روایت‌هایی می‌گوید. نمی‌دانم بهش بشود گفت سفرنامه یا نه اما بخش‌های زیادی در گفت‌وگوها کاملا گزارشی آمده.(فلانی گفت: ... گفتنش هم تا یکی دو صفحه حداقل ادامه دارد تا خبرنگار سؤال بعدی را بپرسد.) با این حال خودِ بحث‌ها و نظرات متفاوت جذاب‌اند. بخش قابل توجه صحبت‌های خبرنگار با مردم عادی‌ست.

برای آشنایی ابتدایی با ماجرای فلسطین زیاد جالب نيست  چون از وسط ماجرا می‌پرد داخل. مترجم هم هدف‌اش آشنایی بیشتر با این ماجراست و در مقدمه دلیل انتخابش را حضور نویسنده در قلب ماجرا و جذابیت قالب خاطره و سفرنامه گفته‌است. ترجمه هم عالیست اما شاید برخی به ورود جانب‌دارانه مترجم در پاورقی و توضیحات و تصحیحات او ایراد بگیرند که به نظرم اشتباه می‌کنند این دوستان! این ماجرا با همه ماجراها فرق دارد. :)))
      

9

        آسیب این دست از کتاب‌ها از جایی شروع شد که ما الگوبرداری را با کپی‌برداری اشتباه گرفتیم. در یکی سرمشق‌های کلی می‌گیریم و در دیگری مصداق‌های جزئی را عیناً تکرار می‌کنیم...

رهبری در اشاره به این کتاب به دومصداق اشاره می‌کنند:۱. نذر سه روز روزه‌ای که شهید  و همسرشان برای نبودن گناه در عقدشان می‌گیرند و در نهایت آن را به توسل امتداد می‌دهند. ۲. 《پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) میشود؛ گریه‌ی ناخواسته‌ی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریه‌ی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه‌ی زهرا سرافکنده باشم!》 در ادامه هم به این که از این دست افراد در زمان ما زندگی می‌کنند نه در افسانه‌ها، اشاره دارند.
البته که سرمشق‌های کلی از جمع مصداق‌ها برمی‌آید.

نمی‌فهمم مخاطب کتاب کیست؟ دختران و پسران مجرد؟ پس چرا دوز عاشقانه‌های کتاب این‌قدر بالاست؟ زنان متاهل؟ پس چرا چیز زیادی از همسر شهید گفته نمی‌شود؟ مردان متاهل؟ شاید منطقی‌ترین گزینه این است اما واقعیت چیز دیگری‌ست. کتاب را بیشتر دختران و پسران مجرد می‌خوانند و معمولا هم دچار اشتباه کپی‌برداری می‌شوند که نتایجش زیاد خوبی ندارد. مثلا یکی‌اش کپی‌برداری در انتخاب همسر...
      

16

        یادم نیست کدام تعریف را شنیدم یا کدام نقد را خواندم که جنگ و صلحِ لی‌یف نیکالایویچ تولستوی تبدیل شد به یکی از آن قله‌هایی  که جایی دور در رؤیاهایم پرچمِ (خوانده‌ام) را باید می‌زدم نوکش. این چهارجلدی(از گالینگور خوشم نمی‌آید) حاصل سفر یکروزه به تهران، برای نمایشگاه کتاب سال ۹۸، با دایی بزرگم بود. بعد از آن هر وقت در خانه از کنار جنگ و صلح رد می‌شدم، هیچی!فقط رد می‌شدم...

اثر کلاسیک چیست؟ مارک تواین می‌گوید: چیزی که مردم از آن تعریف می‌کنند ولی نمی‌خوانندش. این قله برایم  محال بود. وقتی قله فتح می‌شود، ابهت کوه می‌ریزد... تا ۳سال بعد از خرید، تعریف می‌کردم و نمی‌خواندم. بازهم یادم نیست چه شد که دل را به قله زدم و شروع کردم.

ابتدای داستان‌های کلاسیک، باتلاقی وجود دارد به نام پیش‌مقدمه! جایی که هر چه دست و پا بزنی به جای جلو رفتن، می‌روی پایین... تا چشم‌هایم در گل فرو رفتم. بعد از ۱۸۰ صفحه رها کردم. داستان شروع نمی‌شد. اتفاقات نمی‌افتادند و توصیفات و توضیحات هم که اصلا افتادنی نیستند.

ترس افتاد به جانم. ترجمه ثقیل است و توصیفات فراوان و داستان پیش نمی‌رود. این خلاصه توصیفم بود از کتاب، برای آن‌ها که از من می‌پرسیدند. بدون استثناء همه منصرف می‌شدند.

بار دوم ۶ماه پیش شروع کردم. این‌بار تجربه یک‌بار غرق‌شدن با من بود. آرام می‌رفتم، خیلی آرام. روزی ۵ دقیقه! تا امروز که رسیده بین ۱۵ تا ۲۰. بعد از پیش‌مقدمه تازه ماجرا آغاز می‌شود...

اوصاف جنگ و صلح را از زبان بزرگان بخوانید و به نظرم هرچه زودتر خودش را...

پ.ن: جبرانی به خاطر همه آن‌هایی که از جنگ و صلح ترساندمشان...
      

27

        مجموعه داستان‌های عزازیل، سه شخصیت ثابت دارد. یکی جرج که راوی داستان‌ها و ماجراهاست. یکی خودِ آیزاک آسیموف که معمولا پول ناهار جرج را حساب می‌کند و داستان‌هایش را می‌شنود. دیگری هم عزازیل است، ابلیس دوسانتی‌متری که جرج او را احضار می‌کند و با او در ارتباط است. هریک از داستان‌های جرج در مورد یکی از دوستان و آشنایانش است که مشکلی برایشان پیش آمده و جرج هم که قلب رقیقی دارد، به کمک عزازیل می‌خواهد مشکلشان را حل کند. عزازیل هم با قدرت‌های ماورایی‌اش همیشه موفق است اما با گذشت زمان، جادوی عزازیل اتفاقات ناگوارتری برای شخصیت‌ها رقم می‌زند و اتفاقا اعتقادی به پاک‌کردن جادویش هم ندارد.
آسیموف در مقدمه کتاب می‌گوید که از فلان طنزپرداز مطرح در این داستان‌ها تأثیر پذیرفته...
خب بهتر بود یا تأثیر نمی‌پذیرفت یا طنز او در ترجمه کمرنگ شده یا طنزش فقط در فرهنگ آمریکایی طنز است! طنز کتاب برای شخص من به جز موارد محدودی دلنشین نبود.
در داستان اول شخصیت‌ها معرفی می‌شوند و فضای حاکم بر کتاب که در پاراگراف اول آن را توضیح دادم، دستتان می‌آید. در ادامه مدام می‌خواهید جرج داستان بعدی‌اش را تعریف کند... کدام دوستش، چه مشکلی دارد و جرج به کمک عزازیل چه تدبیری برای او می‌اندیشد و چه بلای بدتری بر سرش می‌آید. به نظر من داستان دوم که تقریبا اولین داستان آسیموف در این فضاست، بهترین داستان مجموعه است. کاملا غیرقابل پیش‌بینی و با پایانی جذاب...
این را هم بگویم به نظرم کتاب در کل امتیاز پایین‌تری دارد ولی من کمی آسیموف را بیش از حد دوست دارم :)
      

2

        نویسنده در فصل اول و دوم کتاب سعی می‌کند نیرویی به نام مقاومت را معرفی کند و یاد بدهد چگونه می‌توان برآن پیروز شد. بخش‌هایی از کتاب، بخواهم رُک بگویم، چیزی در حد همان قورباغه را بالا بیاور و لحافت را مرتب کن است! در فصل سوم هم نویسنده، دینِ عرفانیِ نوظهورش را شرح می‌دهد. خلاصه‌اش را بخواهم بگویم: خدایان و فرشتگان الهام در آن جایگاه والایی دارند!
شخصا برای من قسمت‌هایی که جناب پرسفیلد در لباس یک نویسنده حرف می‌زد واقعا قابل استفاده بود اما وقتی در لباس پیامبر عصر جدید ظاهر می‌شد و از تجربیاتش، دین‌وارانه حرف می‌زد... خب... خودتان می‌دانید دیگر!
نویسنده در کتاب مدام از نیرویی درونی به نام مقاومت صحبت می‌کند. نیرویی که شما را از هدف اصلی‌تان در دنیا بازمی‌دارد. البته حس می‌کنم نویسنده هنوز خودش هم دقیق نمی‌داند مقاومت چیست... جالب است که در جاهایی، توصیفاتش از مقاومت شبیه می‌شود به نفس و شیطان در اسلام. مثلا آن‌جا که می‌گوید: «مقاومت کارش دائمی و ابدی است و هر روز با چهره‌ای جدید بازمی‌گردد.»(نقل به مضمون)
همین!
      

3

        همین ابتدا بگویم که من عربی‌ام زیاد خوب نیست و خب ترجمه حاج‌سیداحمد کتابچی را خواندم. البته به سختی یک نسخه PDF آن را در کوچه پس‌کوچه‌های گوگل پیدا کردم و خریدم. اگر می‌خواهید بدانید انسان‌ها قبل از به وجود‌آمدن اکسپلور اینستاگرام، وقت خود را چگونه تلف می‌کردند، می‌توانید این کتاب را بخوانید. کلاً ژانر کشکول کارکرد اکسپلور را دارد. انگیزه اصلی‌ام از خواندن ۴۰۴ صفحه ترجمه فارسی این کتاب این بود که آیت‌الله خامنه‌ای آن را به عنوان یک کتاب فکاهه معرفی کردند. در فرایند آن نثر فارسیِ کمی‌ قدیمی آن(کتاب چاپ سال ۱۳۳۳ است) توجهم را جلب کرد. کشکول‌ها هیچ سندی ندارند و نگارنده همه داستان‌ها را یا در بعض کتب دیده‌است یا از یک ثقه شنیده‌است یا از بعضی که گفته‌اند! اما خب می‌گویند در افسانه‌ها هم کمی واقعیت ته‌نشین می‌شود. می‌توانید ترک اینستاگرام را با این کتاب شروع کنید البته برخی حکایاتش هم به قول قدیمی‌ها چشم و گوشتان را باز می‌کند! بازِ بازِ باز!
      

1

باشگاه‌ها

نَقْلِ رِوایَت

139 عضو

فیلم به مثابه فلسفه: راشومون

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

لولیتادخیل عشقمستوری

هرگز نخواهم خواند!

4 کتاب

به نظرم بهخوان باید یه قفسه هم اضافه کنه با همین عنوان. مگه چندتا کتاب می‌تونیم تو عمرمون بخونیم که این وسط بعضیاش بی‌فایده باشه؟ این لیست رو به مرور تکمیل می‌کنم. قطعا شماره ۱ این لیست لولیتاست. اسم ناباکوف رو زیاد می‌شنیدم. بنابراین رفتم سراغ معروف‌ترین اثرش. ۴،۳ صفحه خوندم. طبیعیه که یه نفر رمانی اروتیک که راویش یک مرد پدوفیل با مشکلات جنسیه رو نخونه، هرچقدر هم که تکنیک‌های رواییِ اون قوی باشه... شماره دو هم فعلا باشه دخیل عشق. یک رمان مذهبیِ عجیب در مورد یک خانم پرستار آسایشگاه جانبازان که عاشق یکی از جانبازها شده. چون شوهرِ جانباز دوست داره! کتاب توی طیف همون کتاب‌های شهداییه که خودتون می‌دونید و نیاز به توضیح نداره... بعضی وقت‌ها گول نویسنده و آثار قبلیش رو نباید خورد. احتمالا اگر این کتاب رو بخونید شک می‌کنید که آیا نویسنده این کتاب و کتاب نامیرا یکیه یا دو نفرن؟ داستان کلیشه. شخصیت‌ها کلیشه و تیپِ خالی. دوبار تلاش کردم برای خوندنش، هر دوبار ناموفق... ۴۰صفحه از کتاب را خواندم. به شدت بدون کشش. تقریبا با ایده کلیشه‌ایِ خانواده محافظه‌کار و پسر شجاع در دوران تظاهرات قبل از انقلاب. نخونده می‌تونم بگم برادر شخصیت اول شهید میشه!

8

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

زهر الربیع
          یک کتاب عالی، البته در بازار نیست، کتاب کشکولی است و مربوط به دوران صفویه است.سید نعمت الله، شاگرد  علامه مجلسی دوم است(صاحب بحارالانوار) این کتاب به زبان عربی است و حالت جنگ مانند و کشکول مانند دارد، دیدم  که عزیزی زیر این کتاب پست نوشته که کشکول ها سند ندارند و نویسنده الابختکی نوشته است 
در صورتی که تنها سند آن را ذکر نمی کنند وگرنه کسی اگر اندکی سید نعمت الله، شیخ بهایی، سید احمد شبیری زنجانی، سید عباس حسینی کاشانی، علی پناه اشتهاردی و ...که کشکول نوشته اند را بشناسد چنین درباره آنها نمی گوید، لااقل من می گویم بی سندهای آنها از رفرنس های مقالات اساتید معتبر، معتبر تر است. 

رجوع کنید به ((پیام آیت الله خامنه ای برای کنگره سید نعمت الله جزایری)) 
این کتاب به علت داستانک های اروتیکی که دارد در بازار یا نیست یا سانسور شده است، ترجمه زمان قاجار آن موجود است در سایت آرچیو دات او آر جی . و خیلی توی هم نوشته و ویراستاری در حد صفر
حتی از نوشته های من بدتر، اما می ارزه (به قول آقای قرائتی)
چون گاهی چنان با بعضی از داستان هایش می خندید که کانال های تلگرامی و توییتری را باید حذف کنید!

        

7

دیدار اتفاقی با دوست خیالی و هشت جستار دیگر
          وقتی جستار اول این کتاب را در باغ کتاب خواندم و داشتم از خوش حالی و هیجان روی ابرها پرواز می‌کردم، یکی از کارکنان مجموعه آمد و تذکر داد که لطفا از هر کتابی بیشتر از دو سه صفحه را نخوانید! حق داشت بنده خدا. تقریباً سه ساعت بود که آنجا بودم و چند ده جلد کتاب را زیر و رو کرده بودم و از خیلی‌هایشان هم تکه‌های زیادی خوانده بودم. می‌خواستم برای طرحی به اسم «کتاب ماه» که مربوط به محیط کارم هست و به تازگی مسئولش شده بودم، چند سری کتاب بخرم. باید انتخاب می‌کردم. نمی‌دانم بگویم خوش‌بختانه یا متأسفانه، کل کتاب را بر اساس جستار اولش قضاوت کردم و بعدا در نمایشگاه کتاب 16 جلد خریدم.

جستار اول این کتاب که همان دیدار اتفاقی با دوست خیالی است، واقعا عالی ست. یکی از بهترین‌هایی که خوانده ام. اما در ادامه‌ی کتاب، فقط چند جستار خوب پیدا می‌شود. من فقط «صندلی راننده»، «مردم به دکتر مراجعه می‌کند» و تا حدی هم «اعتصاب فرانسوی» را دوست داشتم. بعضی را حتی نیمه رها کردم.

واقعیت این است که کتاب زیادی در فضای خارج از ایران (حال چه آمریکا و چه فرانسه و چه...) سیر می‌کند و بعضی وقت‌ها به سختی می‌شود ارتباط گرفت. خیلی از جستارها یکهو زیادی پیچیده می‌شدند و از داستان تهی. این بود که دیگر هیچ لذتی نداشتند. انتظار داشتم جستار «اطلاعات» که در مورد اینترنت و حوزه پژوهشی من است برایم جالب باشد؛ ولی الان حتی یادم نمی‌آید موضوعش چه بود. القصه، سه ستاره‌ای که دادم، برای همان سه جستار خوبش بود؛ مخصوصا جستار اول.
        

29

از من بودن تا ما شدن: مهارت های انتخاب همسر: نکند خشت اول را کج بگذاری

10