معرفی کتاب جنگ و صلح اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

جنگ و صلح

جنگ و صلح

4.8
54 نفر |
10 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

117

خواهم خواند

78

شابک
9644480252
تعداد صفحات
724
تاریخ انتشار
1377/2/30

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب حاضر، شانزدهمین مجلد از مجموعة «خلاصة رمان های برجسته» است که قسمت دوم به رمان «جنگ و صلح» اختصاص دارد. این کتاب دربردارندة شرح مبارزات ملت روس در جنگ «اوستریتس» و مبارزة قهرمانانة آنان تا شکست دشمن متجاوز است. با توجه به حضور شخصیت های بسیار در این رمان، در زمان تلخیص، سعی بر آن بوده که محوریت داستان با حضور شخصیت های کلیدی همچون شاهزاده آندره، پی یر ناتاشا حفظ شود و در کنار شرح ماجراهای جنگ، اتفاق های روزمره و پس از غم و شادی، عشق و خیانت این افراد نیز ذکر شود.
      

لیست‌های مرتبط به جنگ و صلح

نمایش همه
کورسرخی: روایتی از جان و جنگ نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچمرگ ایوان ایلیچ

".Don't try to understand it, feel it"

4 کتاب

حتی بعد از اینکه آن کلمه از دهانم بیرون پربد و چه ناآگاهی و نابالغی زشتی بود و چه بار خجالتِ بزرگی که یحتمل یک عمر به خاطر حواس‌پرتی لفظی آن لحظه‌ام باید حمل می‌کردم، حتی بعدش که تا صبح توی اتاقم هق‌هق می‌کردم گریه‌هام به کیفیت همیشه نبودند. گریه‌ای نبود که بتواند تا همیشه طول بکشد، قفسه‌ی سینه ام مثل قبل نمی‌سوخت از شدت گریه و بدتر از همه: دلم نمی‌خواست خودم را سر به نیست کنم. از خودم شرمم نمی‌آمد آنقدر که باید، نه اندازه‌ی قبل‌تر وقتی کارِ به‌لحاظ اخلاقی نادرستی را می‌کردم. فهمیدم چیزی در من کم شده است؛ یک چیزی از جنس احساسات را از دست داده‌ام. غلظت احساساتم کم شده و دارم تبدیل می‌شوم به آدم بزرگ دلقک طبقه متوسط خودخواه که یک عمر ‌له‌له می‌زند احساس پوچی اش را با کسب برچسپ‌های هویتی مثل مگس از روی سر زندگی‌ش بتکاند. الان آمدم بگویم مثل فلانی و بعد سر خودم تشر زدم که به من ربطی ندارد فلانی و فلانی ها چطور زندگی می‌کنند و من اصلاً نمی‌دانم فلانی ها دارند چیکار می‌کنند. همین است که هست. قرار هم نیست درموردش بیشتر فکر کنم و با همه‌ی بی‌معنایی‌ای که برایم دارد، خبری از زیر سوال بردن این گزاره نیست. تلاش برای معنادار کردن این جمله برایم به شیطنت نوجوانانه‌ای بدل شده و می‌توانم به این بهانه که این جمله برایم بی‌معنی است، یک سری چهارچوب های اخلاقی را زیرپا بگذارم. بی‌معنایی این جمله فقط محدود به مبهم بودن تعریف اجزای جمله یا ندانستن پیشینه‌ای برای اثبات کردنش نیست، جمله برام بی‌معنی است چون ابزاری دارم که نقدش کنم. ابزاری از جنس فقدان اعتماد به هر باوری دارم که با خالیِ محکمش می‌توانم زیر هر چیزی بزنم. بدون این که حواسم باشد، چون پایه‌ی فکری محکمی ندارم، به مرور زمان زده‌ام زیر بعضی چیزها درحالی که خالی محکمم شامل این، انگار که، خودحق‌دارپنداری‌ام هم می‌شود و همین را هم می‌شود از بیرون نگاه کرد و ازش، از قلدری نوجوانانه‌اش که نشات گرفته از مرض بی‌هویتی است منزجر شد. فهمیدم که ابهام کلمات برام تبدیل به ابزاری برای خودبزرگ‌بینی شده چراکه دغدغه‌ی واقعی‌م را پاسخ نداده‌ام. دلیل دیگری که این شیطنت نوجوانانه را مردود می‌دانم این است که اینجا اصلا مسئله نزاع بر سر مشتی گزاره‌ی منطقی نیست و اگر بر سرش نزاع کنیم هم بازی می‌کنیم و کارمان جدی و مسئله‌محور نیست. چرا که مسئله‌ی اصلی اینجا درگیری احساسات است نه درستی و نادرستی کار. مسئله این نیست که آیا شوخی نژادپرستانه کردن کار زشتی هست یا نه، مسئله این است که من چون دری از احساسات را به روی خودم بسته بودم زشت بودن کارم را با عمق جانم حس نکرده بودم. نکته این است که چیزی که باید حس می‌کردم اصلا زشتیِ اخلاقیِ عملم نبود، چیزی که باید حس می‌کردم، تلاش می‌کردم حس کنم، غم و خشمی بود که از حافظه‌ی تاریخی یک افغانستانی بیرون می‌آید وقتی آن کلمه را می‌شنود. باید تصور می‌کردم هر چیزی که او در زندگیش گذرانده را. باید می‌توانستم تصور کنم و مسئله این است که چندوقتی رمان نخواندن باعث شده تخیلم ضعیف شود و این باعث شده من آدم مزخرفی بشوم. من نتوانسته بودم حسش کنم، جوری که انگار خود خودم دارم تجربه می‌کنمش، جوری که از کار زشتم جلوگیری کند. نتوانسته بودم در ذهن محدود خودم هزاران هزار آدم دیگر باشم. یادم رفته بود چون چندوقتی بود رمان نخوانده بودم پس محدود مانده بودم به احساسات پست خودم. به خودخواهی و دغدغه‌های احمقانه‌ و بی‌ارزش زندگی خودم. پس علی‌الحساب اینجا کتاب‌هایی را لیست می‌کنم که شاید بهم کمک کنند بیشتر حس کنم به‌جای مناقشه با هر دیگری‌ای برای باوراندن این بهش که حرف خودش اشتباه است. بیشتر خودم را جای دیگری بگذارم به‌جای سودای احمقانه‌ی نجات ‌دادن دنیا. بیشتر گوش کنم که دیگری چی می‌گوید، به‌جای اینکه وحشیانه وسط حرفش بپرم یا ته ذهنم فکر کنم مزخرف می‌گوید. این لیستی‌ست برای یادآوری پایه‌ای‌ترین مهارت‌های زندگی با دیگری که من توی دو، سه سال اخیر از یادشان برده بوده‌ام. لیستی که الان محتوای خاصی ندارد ولی به مرور آپدیتش می‌کنم. کلا نظم خاصی برای کتاب‌هاش قائل نیستم و ربط خاصی به هم ندارند و تا حدی برای دسته‌بندی و در نتیجه‌اش یادآوری این است که اصلا چرا این‌ها را می‌خوانم.

0

پست‌های مرتبط به جنگ و صلح

یادداشت‌ها

          جنگ و صلح، کتابی که نیاز به معرفی نداره، کتابی فاخر پر از غرور ملی.
حدود 45 روزی خوندنش طول کشید و تقریبا توی این مدت با این کتاب و شخصیت هاش زندگی کردم و انگار توی داستان بودم. تولستوی توی این کتاب شرح جنگ های روسیه با ناپلئون بناپارت رو ضمن داستان هایی از چند خانواده که مستقیما درگیر جنگ بودن، نوشته. حتی خواسته بررسی کنه چرا این جنگ اتفاق افتاده و چه عواملی دخالت داشتن توی این لشکرکشی ها!
کتاب پر از توصیفاته، توصیف عمارت ها، مهمونی ها، صحنه های جنگ و ... همینطور پر از غرور و حس میهن پرستیه، مخصوصا وقتی توی قسمت های جنگ به توصیف سربازها و صحنه های مبارزه میپردازه... فک نمیکردم داستان انقد برام جذاب باشه، حتی صحنه های جنگ خیلی منو جذب میکرد و کتاب رو توی ذهنم عینا می دیدم و میخوندم. بعد از خوندن جنایت و مکافات تصور میکردم جنگ و صلح هم به همون سنگینی باشه ولی اصلا اینجوری نبود، روایت داستانی کتاب منو همراهش خودش کرد و یکی از موندگارترین کتاب هایی شد که تا حالا خونده ام.
        

5

          یادم نیست کدام تعریف را شنیدم یا کدام نقد را خواندم که جنگ و صلحِ لی‌یف نیکالایویچ تولستوی تبدیل شد به یکی از آن قله‌هایی  که جایی دور در رؤیاهایم پرچمِ (خوانده‌ام) را باید می‌زدم نوکش. این چهارجلدی(از گالینگور خوشم نمی‌آید) حاصل سفر یکروزه به تهران، برای نمایشگاه کتاب سال ۹۸، با دایی بزرگم بود. بعد از آن هر وقت در خانه از کنار جنگ و صلح رد می‌شدم، هیچی!فقط رد می‌شدم...

اثر کلاسیک چیست؟ مارک تواین می‌گوید: چیزی که مردم از آن تعریف می‌کنند ولی نمی‌خوانندش. این قله برایم  محال بود. وقتی قله فتح می‌شود، ابهت کوه می‌ریزد... تا ۳سال بعد از خرید، تعریف می‌کردم و نمی‌خواندم. بازهم یادم نیست چه شد که دل را به قله زدم و شروع کردم.

ابتدای داستان‌های کلاسیک، باتلاقی وجود دارد به نام پیش‌مقدمه! جایی که هر چه دست و پا بزنی به جای جلو رفتن، می‌روی پایین... تا چشم‌هایم در گل فرو رفتم. بعد از ۱۸۰ صفحه رها کردم. داستان شروع نمی‌شد. اتفاقات نمی‌افتادند و توصیفات و توضیحات هم که اصلا افتادنی نیستند.

ترس افتاد به جانم. ترجمه ثقیل است و توصیفات فراوان و داستان پیش نمی‌رود. این خلاصه توصیفم بود از کتاب، برای آن‌ها که از من می‌پرسیدند. بدون استثناء همه منصرف می‌شدند.

بار دوم ۶ماه پیش شروع کردم. این‌بار تجربه یک‌بار غرق‌شدن با من بود. آرام می‌رفتم، خیلی آرام. روزی ۵ دقیقه! تا امروز که رسیده بین ۱۵ تا ۲۰. بعد از پیش‌مقدمه تازه ماجرا آغاز می‌شود...

اوصاف جنگ و صلح را از زبان بزرگان بخوانید و به نظرم هرچه زودتر خودش را...

پ.ن: جبرانی به خاطر همه آن‌هایی که از جنگ و صلح ترساندمشان...
        

27

«وقتی که س
          «وقتی که سراسر زندگیت در برابر ابدیت لحظه‌ای بیش نیست چه جای آن است که خود را عذاب دهی؟»

📌جلد اول «جنگ و صلح» با نبر آسترلیز به پایان رسید و تصویر پایانی کتاب پرتره‌ای از ناپلئون بود که با تصور بخش زیادی از جوانان نواندیش روس متفاوت بود. مردی که برخلاف تصور پرنس آندره‌ی(نماینده قشر اشراف جوان و اصلاح‌طلب) هیچ ابایی از کشتار و خونریزی نداشت و از دیدن کشته‌شدگان جنگ پریشان نشد. جلد دوم اما با صلح شروع می‌شود و با زمزمه جنگی قریب به پایان می‌رسد.

🔸اگر سایه جنگ در جلد اول از همان شروع داستان محسوس بود، اینجا در جلد دوم دوره هفت ساله صلح شروع می‌شود و داستان هایی حول آن شکست و این صلح درمی‌گیرد. داستان هایی که به عمیق‌تر شدن شخصیت های اصلی کمک به سزایی می‌کند.

▫️ جذاب‌ترین بخش این جلد، آن جایی است که پرنس نیکلای رستف_که از سواره‌نظام ارتش روسیه و عاشقان تزار است_ طی عقد پیمان تیلسیت از دیدن اینکه ناپلئون اکنون همپایه تزار شده و تزار به رغم همه آن شعار ها و خون های ریخته شده با او گرم گرفته، دچار یاس و تردید می‌شود. این البته سرنوشت بیشتر رزمندگان جنگ های تاریخ بعد از اتمام جنگ است.
 اوج هنر تالستوی در این است که ابتدا وضعیت اسفناک بیمارستان ها و مجروحین جنگ را به تصویر میکشد و سپس بزم الکساندر با ناپلئون را به عنوان بی‌اعتنایی آشکار حاکمین به شعار های پیشین پیش چشم می‌آورد. شعار هایی که بهایشان را مردم عادی پرداخته‌اند.

♨️یک جذابیت دیگر این جلد روایت دقیق و بدیع آن از لژ های فراماسونری است.

🔹تنها خرده‌ای که می‌توان از این جلد گرفت سرنوشت پرنس آندره‌ی بعد از پایان جلد اول بود که می‌شد از آن برای ترسیم دقیق‌تر فرانسه و شخص ناپلئون استفاده کرد ولی تالستوی تمام تمرکزش بر روسیه است و قصدی برای روایت آنطرف میدان ندارد. البته این خرده‌گیری‌ها در برابر اثری به عظمت «جنگ و صلح» همچون ایراد های بنی اسرائیلی به نظر می‌رسد:)

▪️الحق که خواندن این کتاب شیرین‌ترین تجربه کتابخوانی‌ام تا به امروز بوده است. این کامل شدن مروری داستان و تعیین سرنوشت شخصیت‌ها بسیار لذت بخش است.انگار هنگام خلق «شام آخر» داوینچی تمام وقت کنار دستش نشسته‌ای و در جزئیات خلقش سهیم شده‌ای.

پایان جلد دوم.
پیش به سوی جلد سوم و حمله عظیم و معروف ناپلئون به مسکو...
        

36