معرفی کتاب اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید اثر جوزف برودسکی مترجم طهورا آیتی

اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید

اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید

جوزف برودسکی و 2 نفر دیگر
3.4
14 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

29

خواهم خواند

19

شابک
9786226194358
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1399/6/18

توضیحات

        تبعید هر آدمی را، به خصوص هر نویسنده ای را، دو پاره می کند؛ یک پاره گذشته ای است که با زبان خودت به آن فکر می کردی و بخشی از هویت توست و دیگری اکنونی که در آن سرگشته و با لکنت می کوشی زندگی کنی و به یاد آوری. جوزف برودسکی، برنده ی نوبل ادبیات سال 1987، در چنین جایی ایستاده است. او هر چند زندگی اش حتی در تبعید هم به روسیه گره خورده بود، هیچ  وقت حکومت شوروی را نپذیرفت؛ هر چند به آمریکا رفت، اسیر غرب گرایی نشد؛ هر چند می گفت به زبان روسی تعلق دارد، به انگلیسی نوشت. همین بی درکجایی بود که سکوی پرش جستارهایش شد، تا در زبان جدید از چنگال بی رحم خاطرات نجات یابد و بتواند باز به چنگ شان بیاورد، تا خانه ای نو برای خودش بسازد: این بار درون زبانی تازه، با خشت ادبیات، زیر سقف حافظه ای نویافته.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید

اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید
بریدۀ کتاب

صفحۀ 96

هر کودکی با درجات مختلف مشتاق رسیدن به بزرگسالی است و ترک خانه، این آشیانه‌ی سرکوبگر. رفتن! به‌سوی زندگی واقعی! در دل این جهان پهناور. به‌سوی زندگی به سیاقی که خود می‌خواهد. به‌وقتش به مراد خود می‌رسد. و چند صباحی فریفته‌ی چشم‌اندازهای تازه و سرگرم ساختن آشیانه‌ای از آن خود و برساختن واقعیت خودش می‌شود. بعد، یک روز، وقتی که واقعیت جدید تحت کنترل او در آمده و شرایط دلخواهش فراهم شده، ناگهان درمی‌یابد که دیگر اثری از آشیانه‌ی سابقش نمانده و کسانی که به او زندگی بخشیدند، مُرده‌اند. آن روز احساس می‌کند معلولی است بدون علت. عظمتِ فقدانْ وضعیت را از درک او خارج می‌کند. ذهنش که به ‌دست این فقدان عریان شده، منقبض می‌شود و این امر عظمت فقدان را بیشتر می‌کند. درمی‌یابد که جست‌وجوی «زندگی واقعی» در جوانی، عزیمتش از آشیانه، آن آشیانه را بی‌دفاع بر جای گذاشته است. این خودش به‌قدر کافی بد است، ولی کماکان می‌تواند تقصیر را به گردن طبیعت بیندازد. آنچه نمی‌تواند به گردن طبیعت بیندازد، کشف این مسئله است که دستاورد او و واقعیت برساخته‌اش به‌اندازه‌ی واقعیت آشیانه‌ای که رها کرده نیز اعتبار ندارد. که اگر زمانی چیزی واقعی در زندگی‌اش وجود داشته، اتفاقاً همان آشیانه بوده، سرکوبگر و خفقان‌آور، که عاجزانه می‌خواسته از آن بگریزد. چرا که دیگران ساخته بودندش، همان کسانی که به او زندگی بخشیده بودند و نه خودش، که به‌خوبی قدر و منزلت کار خودش را می‌شناسد و گویی از زندگی‌ای که به او داده شده فقط استفاده می‌کند.

18

لیست‌های مرتبط به اگر حافظه یاری کند‮‬‏‫: چهار جستار از زبان و خاطره در سال های تبعید

یادداشت‌ها

          درست مثل کاغذ.
سفید، بی غل‌و‌غش، خوش عطر، خوش دست و با توانایی بریدنی بی‌بدیل.
متوازن.
هرچه نباشد این آقای شاعر است که دارد نثر می‌نویسد.
درست مثل ترازوهای دوکفه ای قدیمی.
یک طرف لطافت و زیبایی، قدم زدن با پدر در دوران کودکی، ناخنک زدن به اجاق گاز و گریز از دست مادرِ در حال آشپزی و آن کفه، برش‌های زهرآگین در جان. آن کفه بازجوی کا.گ.ب، از دست دادن پدر و مادر در تبعید و حسرت دیدن‌شان حتی یک بار دیگر. آن کفه مرگ است که انتظار می کشد. همه‌ی این‌ها را حافظه‌ای قوی برای نویسنده جلوی چشم می‌آورد و پس از آن روحی رنجور است، با یکی از تواناترین قلم‌هایی که تا به امروز دیده‌ام و چشیده‌ام که همه چیز را می آفریند. بله درست نوشتم و شما هم درست خواندید. قلم آنقدر توانا هست که هم بو داشته باشد، هم مزه و هم صدا. اما از همه عجیب تر آن زمانی ست که لمس می کند مخاطبش را. مثل کارد برنده است. ولی نه به تند و تیزی کارد، مثل کاغذ می برد، مثل چاقو اره‌ای. راستش را بخواهید باید با او شریک شد و همه را چشید.
بخوانید، حتما بخوانید. بنشینید پای حرف‌های جناب برودسکی، بگذارید خودش به یاد آورد و برای شما تعریف کند، آرام بخوانید و کلماتش را بچشید. 
خدا رحمتتان کند آقای شاعر/نویسنده/معلم. خیلی خیلی برای خودم متاسف شدم که دیر متولد شدم تا بتوانم زنده بودنتان را درک کنم، برای خودم متاسف شدم. حسرت خوردم که دنیا آدمی مثل شما داشته و از من دریغ کرده است و خیلی خوشحال شدم از آشنایی با شما، هرچند دیر.
        

1

          جستارها چون چیزی شبیه گفت و گوی ذهنی نویسنده هستن و گویی نویسنده تلاش نمیکنه به متن سروسامان بده، با زبان محاوره متن رو مینویسه،این موضوع هم ترجمه ی متن رو بسیار سخت میکنه که در بیشتر ترجمه ها این ضعف به چشم میاد و واقعا نمیشه گفت ایراد از مترجمه چون جمله های متن اصلی اغاز و پایان مشخصی ندارن طبیعیه که سخت خوانده میشن، طوری که بعضی از پاراگرافا رو باید برگردی از اول بخونی تا موجه منظور نویسنده بشی. دوم اینکه اگه صحبت از مسائل اجتماعی و دغدغه های ذهنی نویسنده باشن خوبه ولی اون جایی که نویسنده به سمت جیتارهای تخصصی میره ،در واقع به هر موضوعی میخواد نوک بزنه بک سری اطلاعات وارد کتاب میشه که ممکنه مخدوش باشه یا علمی نباشه، اونجاهاست که خوندن جستار اذیتت میکنه. ولی خب با تمام این حرف ها من این ڗانر رو دوست دارم ،جستار اولش رو بیشتر از بقیه دوست داشتم.در مورد ترجمه احساس میکنم مترجم تلاشش رو کرده بود ولی خب محاوره ای بودن کتاب واقعا ترجمه رو سخت میکنه
        

5