اردک وحشی

اردک وحشی

اردک وحشی

هنریک ایبسن و 1 نفر دیگر
3.8
14 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

11

شابک
9785093431962
تعداد صفحات
228
تاریخ انتشار
1262/10/11

توضیحات

        آیا باید به هر بهایی در جستجوی حقیقت شتافت؟ پسر ایده آلیست یک تاجر فاسد، تزویر و دورویی پدرش را برملا می کند ، اما در این روند افرادی را که می خواهد نجات دهد، نابود می کند. هدف او رهایی دوست دوران کودکی خود از دروغ هایی است که زندگی شاد و خانه و کاشانه ی او بر آن بنا شده است. نمایش نامه ی خیره کننده ی "اردک وحشی" به قلم درخشان "هنریک ایبسن"، در مورد دو دوست صمیمی به نام های "یالمار ایکدال" و "گرگیرش ورله" است. این دو دوست، تحت فشار سابقه ای هستند که میان پدرانشان "ایکدال پیر" و "هاکون ورله" وجود دارد. "گرگیرش ورله" دوستش "یالمار ایکدال" را مجبور می کند تا با حقیقت زندگی مقابله کند؛ اما حقیقت فقط زخم های بیشتری بر تن آن ها به وجود می آورد. "اردک وحشی" از آن جایی به نمایش در می آید که آن ها بعد از هفده سال دوباره به هم پیوسته اند اما هنوز هم ارواح گذشته ی آن ها، دست از دنبال کردنشان برنداشته است. شبح مادر گرگیرش، همسر یالمار یعنی جینا، گرگیرش، آقای ورله و خدمتکار خانه اش را تعقیب می کند.شخصیت های نمایش نامه ی "هنریک ایبسن"، از نشاط و سرزندگی مشخصی برخوردار هستند. آنها به کیفیت حیات، اصل زندگی کردن ، و به هدفی بالاتر اعتقاد دارند. آن ها فکر می کنند، عمل می کنند ، مبارزه می کنند ، حضور خود را به خواننده می شناسانند، مشاهده می کنند ، احساس می کنند ، و همه کار می کنند تا یک شخصیت منفعل به چشم نیایند، بنابراین بینش "هنریک ایبسن" در مورد شخصیت ها واقعا ستودنی است.
      

یادداشت‌ها

          چند نکته دربارهٔ این کتاب:

✅ خیلی‌ها نمایشنامهٔ مرغابی وحشی رو نقطهٔ مقابل اثر دیگر همین نویسنده، «دشمن مردم» می‌دونن. دشمن مردم که نقد آشکار و صریحی بر میان‌مایگی مردمه، به تلقی جامعه دربارهٔ محق بودن اکثریت می‌تازه. این مخالفت با حث اکثریت و نادان خطاب کردن اون‌ها اصلا به مذاق منتقدان خوش نیومد و تا حد زیادی ریشه در عقاید خود ایبسن داشت. ایبسن در یکی از مصاحبه‌هاش صراحتاً می‌گه حق با اکثریت نیست، حق با من و امثال منه! این آرمانگرایی بی‌باکانه و رادیکال برای من دوست‌داشتنی بود. اما در مرغابی وحشی انگار ایبسن از عقایدش عقب‌نشینی کرده. اگر دکتر استوکمان در دشمن مردم نمایندهٔ آرمان‌خواهی و عدالت‌طلبی متهورانه بود، این‌جا شخصیت «گرگیرش» چنین نقشی برعهده داره. اما گرگیرش چیزی بیش از یک آدم مغموم و شکست‌خورده نیست که درنهایت با حرف‌ها و اعمالش باعث دردسر برای آدم‌های داستان می‌شه. (برگرفته از مقدمهٔ نشر بیدگل)

✅ در اینجا هم با نمایش داستان زندگی آدم‌های عادی طرفیم. اما نه به اون شکل که چخوف عادت داشت بنویسه. چخوف در نمایش لحظات کسالت‌بار و خسته‌کنندهٔ ژندگی آدم‌های طبقات بالای جامعه تعمد و اصرار داشت. اما ایبسن تلاش نمی‌کنه ماجرای بی‌فراز و فرود و سخنان خسته‌کنندهٔ آدم‌ها رو به نمایش دربیاره. شاید به همین خاطره که در عین پرداختن به مسائل اجتماعی عصر خودش، نمایشنامه‌هاش خالی از جذابیت‌های عامه‌پسند نیست و شاید به همین خاطره که بهش لقب شکسپیر مدرن رو داده‌ن.

❌ چیزی که از ایبسن برام ناخوشاینده، همون چیزیه که خیلی از منتقدا بهش اشاره کرده‌ن. من در برخی آثار ایبسن اصرار بر نوعی اباحه‌گری و تلاش برای قبح‌زدایی و تابوشکنی از برخی اعمال و روابط رو می‌بینم. این نکته به میل افراطی ایبسن برای پرداختن به مشکلات زنان داره، اما در مجموع منجر به تبعیض و پایمال شدن حق و واکنش‌های هیجانی میشه، که انگار از طرف ایبسن مورد تاییده! در هدا گابلر، نویسنده و به تبع اون مخاطبان سمپاتی یک زن بدکارهٔ ظالم هستند که به مردها دروغ میگه و زندگی یک نویسنده رو تباه می‌کنه. در خانهٔ عروسک، زن بابت اشتباهی که کرده خودش رو محق می‌دونه و تصمیم می‌گیره همسرش رو ترک کنه! در روسمرسهلم روابط عجیب و نامشروع یک زن و مرد دستمایهٔ نمایش میشه. اینجا هم دروغگویی و پنهانکاری یک زن تلطیف و تطهیر میشه. بنابراین فکر می‌کنم باوجود مهارت انکارناپذیر ایبسن در نمایشنامه‌نویسی، نقدهایی که دربارهٔ اباحه‌گری بر او وارد می‌کنن، همچین ناصواب و بیراه نیست.

✅ در پایان باید بگم که ترجمه‌ای که نشر بیدگل چاپ کرده رو دوست داشتم. یه مقالهٔ خوب هم در ابتدای این کتاب اومده که خیلی به فهم نمایشنامه کمک می‌کنه. علاوه بر این‌ها، نشر بیدگل با همکاری نشر آوانامه نمایش صوتی این اثر رو اجرا کرده‌ن که گوش دادنش بسیار لذت‌بخش خواهد بود.
        

21

حق اشتباه
          حق اشتباه کردن

تا حالا به این فکر کرده‌اید که «اشتباه کردن» یکی از حقوق انسانی است؟ تا حالا فکر کرده‌اید که اصرار بر «حق داشتن» و «بهتر دانستن هر چیز» ممکن است منجر به فاجعه‌‌ای شود که پشیمانی به بار بیاورد؟
چقدر در زندگی‌تان به «قضاوت کردن» و «قضاوت شدن» فکر کرده‌اید؟ چقدر بلد بوده‌اید درست فکر و قضاوت کنید؟ چقدر ایدئالیست بوده‌اید و دلتان می‌خواسته همه را نجات دهید و در این راه حتی کوشش‌هایی هم کرده‌اید؟ و مهمتر از همه، چقدر در راه نجات دادن همه به این نتیجه رسیده‌اید که کاش قبلش بیشتر فکر می‌کردید؟
اگر تا به حال به اینها فکر نکرده‌اید پس بهتر است از اول به «فکر کردن» فکر کنید. اگر همیشه به قضاوت‌هایتان، دیده‌ها و شنیده‌هایتان مثل وحی منزل معتقد و مؤمن بوده‌اید، متأسفانه باید راه رفته‌تان را برگردید و از اول «رفتن» را آغاز کنید و این بار با سلاح «تردید». بی‌مقدمه: بهتر است با خواندن «اردک وحشی» آغاز کنید. با «گرِگِرْس» آشنا شوید و به یاد بیاورید چه وقت‌ها مثل او بوده‌اید. با «گینا» دمخور شوید و ببینید رازهای مگوی چه کسانی را فاش کرده‌اید. اردک وحشی را «هنریک ایبسن» نوشته است. هنریک ایبسن، این غول زیبای نروژی، با داستانی ساده و شیرین و با خلق شخصیت‌هایی عمیق و فضاسازی بی‌نظیر، این افکار را در سر شما می‌اندازد. در نمایشنامۀ اردک وحشی، شما را از دل داستانی ساده، به اوج فاجعه‌ای مرگبار می‌کشاند و مجبورتان می‌کند به «حقیقت» و «دروغ» از نو بیندیشید. و به «اندیشیدن» هم اساساً از نو بیندیشید.

همانطور که می‌شود نمایشنامه‌نویسی را از ایبسن آموخت، می‌شود شکسته‌نویسی را هم از انور آموخت. منوچهر انور را با صدای «باد صبا» به یاد می‌آوریم، صدایی که دلمان می‌خواهد دوباره بشنویم و این خصلت در ترجمۀ او هم هست. کتاب را که ببندید دلتان می‌خواهد باز هم بخوانیدش. شاید رازش در زبان زنده‌اش باشد، در موسیقی گفتار.
        

0

«از یک آدم
          «از یک آدم معمولی دروغ زندگیش رو بگیر، اونوقت خوشبختی یکدفعه تو وجودش می‌شکنه»

📌پیشتر با خواندن «عروسک خانه» قانع شدم که یک نمایشنامه می‌تواند چفت و بست یک رمان را داشته باشد. این‌بار با «مرغابی وحشی» متوجه شدم که چه بسا نمایشنامه می‌تواند این کار را راحت‌تر و با لکنت و اضافه‌گویی کمتر، به نحو احسن انجام دهد.
 🔹️شخصیت پردازی عالی و نشان دادن ریشه های هر شخصیت از هنر های کم بدیل ایبسن است. ایبسن اعتقادی به تیپ ندارد؛از کوچکترین تا بزرگترین فرد داستانش را عمق می‌دهد.

▫️تم اصلی و مشترک این دو اثر به نظرم مفهوم دروغ و راز است. دروغی که می‌شود زیربنای یک خوشبختی دروغین. افشای آن مثل هم زدن حوض است. حوضی که هر ناظر خارجی به زلال بودنش غبطه می‌خورد اما با رو آمدن درونیات کثیفش حیرت می‌کند. تمام این بنای خوشبختی به تلنگری بند است.

🔸️تاختن پر حرارت ایبسن به اخلاق‌گرایی و ایده‌آل های اخلاقی این را نشان می‌دهد که رئیسِ عزیز ضمن آگاهی از لجن‌آلود بودن زندگی عامه و پوچ بودن خوشبختی آنها، معتقد است درمان میسّر نیست.
در واقع کار  را گذشته از حد می‌داند. هر تلاشی برای درمان مرض، به پاره شدن همین یک تار مو می‌انجامد.
نگاهی تلخ اما تأمل برانگیز...

▪️نکته اینجاست که رئیس همه اینها را می‌گوید و نمی‌گوید. بر عکس بعضی هنرمندان به اصطلاح متعهّد! ایبسن داستانش را می‌گوید بی هیچ شعار زمختی.داستان گفتن را بلد است و آن را ابزارِ صرف نمی‌داند. همین هم باعث می‌شود شما از داستان لذت ببرید و مفهمومش به عمق جانتان بنشیند.

 پ.ن :اجرای صوتی کتاب عالی و بی‌نقص بود. واقعاً لذّت بردم.
        

35

          مرغابی وحشی

پیشتر اشاره کردم که سبک نمایشنامه نویسی ایبسن بسیار ساده تر از بزرگانی چون چخوف است و در این مورد این دو نفر اختلافات مبنایی دارند. این ساده نویسی در مرغابی وحشی به اوج می رسد تا جایی که اگر فردی بدون تامل و یا آشنایی با جهان بینی ایبسن این اثر را بخواند با خود می گوید "خب یعنی چه؟". "فقط همین؟!"."قرار است فقط از داستان لذت ببرم یا معنایی هم در پس آن نهفته؟ "

در نمایشنامه های ایبسن شما با روح جاری زندگی نه در قالب جملات شاعرانه و تک گویی های فلسفی که در میان گفت و گوهای روزمره و به ظاهر سطحی شخصیت ها آشنا می شوید. من خودم به شخصه در برخی لحظات منتظر اتفاق یا اشاره خاصی هستم ولی خب می بینم که آقای ایبسن با دلی آرام و صبری مثال زدنی قصه گرم و کوچک خود را جلو می برد!

ماجرا خیلی پیچیده نیست! بار دیگر -مثل یکی دیگر نمایشنامه های ایبسن-حقیقت آشکار می شود اما این‌بار به قیمت بر هم خوردن شالوده زندگی یک خانواده. پرده ها کنار می رود و آشکار شدن رازهای مگو مثل پتکی بر سر اعضای این خانواده سنتی که نماد طبقه ضعیف و فرومایه هستند، فرود می آید. اینجا دوباره همان بحث "کارکردهای دروغ به منزله راهی برای نجات مصلحت اهم" در ذهن خواننده خطور می‌کند. نقطه عطف این داستان وقتی شکل می گیرد که دکتر رولینگ می گوید:" از یه آدم معمولی دروغ زندگیش رو بگیر،  اون وقت خوشبختی یه دفعه تو وجودش می شکنه"

شخصیت مورد علاقه من در این بخش گرِگیرش است که جوانی است آرمانخواه، خام و بی تدبیر که به راحتی در خانواده یالمار نفوذ می کند و پس از این ساحل آرام زندگی خانواده یالمار طوفانی می شود. از این دست شخصیت هایی که روی اعصاب میروند و اتفاقا همین نشانه موفقیت آنها است.

در پایان نمایش تعلیق خوبی وجود دارد که می توانست بهتر و تاثیرگذارتر هم باشد. احساس میکنم در انتهای نمایش با غلبه محتوا نسبت به فرم طرف هستیم و سرعت اتفاقات به گونه ای افزایش می‌یابد که خیلی به درام کمک نمی کند.( سربسته اشاره می کنم که ایجاد شوک لزوما نباید با پرش دیالوگ ها و خو گرفتن سریع افراد با اتفاقات همراه شود؛ ضرب آهنگ شوک در ابتدا سریع ولی در ادامه می تواند بوق ممتدی باشد که در گفتار و حرکات بازیگران نمود می یابد)

پ: اشاره به باورهای دینی و رفرنس های مختلف در آثار ایبسن طبعا نوشتاری جدا می طلبد.
سیدعلی مرعشی
        

0