فکر میکنم برای انتشار این کتاب باید به همۀ ایرانیان، یا حداقل علاقهمندان به ادبیات ایران، تبریک گفت، هرچند کتابی است تخصصی. تقریبا به جرئت میتوانم بگویم «اولین» «رسالۀ» واقعا «تألیفی»ای است که دربارۀ «نظریۀ ادبی» در «ایران» نوشته و منتشر شده. قبلیها، ضمن احترام، همه یا ترجمه و شبهترجمه بودند یا تأملاتی خامدستانه یا اصلا نمیدانستند نظریۀ ادبی چیست (محترمانهترش این میشود که به نظریۀ ادبی نگاهی شدیداً تقلیلگرایانه داشتند).
حرف اصلی کتاب هم تا حدی همین است: نظریۀ ادبی در ایران «باید» و «میتواند» تولید شود و نباید لزوماً پیرو نظریۀ ادبی غرب باشد، نه از منظری غربستیزانه، بلکه با رویکردی که شاید بشود آن را پستمدرن دانست.
نقرهچی نظریۀ ادبی را در فرانسه آموخته و مشخص است که بر مباحث جدید آن تسلط دارد. از همین رو معتقد است که نظریۀ ادبی «ضرورت» دارد. نقرهچی از «ادبیاتها»ی جهان حرف میزند و اینکه هرکدام میتوانند نظریه و گفتمان مخصوص به خود را داشته باشند.
همین حرفها که شاید بدیهی به نظر میرسند ریشۀ عمدۀ معضلاتی اساسی در دانشکدههای ادبیات و میدانهای ادبی ایراناند. نقرهچی این مسیر را شروع کرده و خودش هم معترف است که صرفا قدم اول را برداشته.
تا امروز دو جلسۀ نقد برای کتاب برگزار شده (یکی در دانشکدۀ ادبیات تهران و یکی در دانشکدۀ اجتماعی علامه) که در یکیش حاضر بودم. منتقدان هر دو جلسه به نظرم درستترین گزینهها برای چنان جلسهای بودند (من هم اگر برگزارکننده بودم، پیش از همه به همانها فکر میکردم)، اما به نظرم رسید که اهمیت و لب کلام کتاب هیچ درست فهمیده و بیان نشد. مخاطب و مسئلۀ کتاب بر خلاف یکی از مهمترین تأکیدات منتقدان به هیچ وجه محدود به «دانشکدههای ادبیات» نمیشود، بلکه تمامی جامعۀ ادبی ایران، چه به معنای خلاقه و چه به معنای پژوهشی آن را، شامل میشود و حتی خطابش نه فقط برای امروز، بلکه برای ادبیات ایران پس از بازگشت است.
به کتاب برخلاف رویهام امتیاز کامل دادم، اما امیدوارم ده سال بعد آنقدر این حرفها بدیهی و اولیه به نظر برسد و آنقدر فکر در این حوزه ایجاد و منتشر شود، که فارغ از فضل تقدم، امتیازش را به سه ستاره کاهش دهم.