یادداشت حنانه علی پور

        اگه تو درست بگی و من اشتباه کرده باشم دیگه زندگی چه ارزشی داره ؟! 

مرغابی وحشی اثریه که تو‌ زندگی مردم عادی رخ میده. همونا که تو گفتگوها بهشون میگن « عامی » . ولی مثل زندگی واقعی آدم هایی که به نظرخودشون « آدم حسابی » ان هم تو قصه میان و می‌رن. البته که بعضی آدم حسابیای نمایش قبول دارن هیچ کس آدم حسابی نیست حتی خودشون … .
در این نمایشنامه با موضوعات مختلفی رو‌ به رو هستیم : 
رابطه ی گینا و یالمار؛ تقابل ،همدلی ،تضاد و تشابه بین یه زوج ؛ که حداقل تا الان در همه‌ی کار هایی که از ایبسن خوندم بوده . 
نقش جنس زن در این نمایشنامه از نوع اونچه در عروسک خانه دیده میشه نیست . نه اصل موضوعه و نه به اندازه ی نورا دلمون براش میسوزه . ولی  باز هم به گینا فکر می‌کنیم؛ به سختی های که کشیده ، به دلسوزی هایش برای یالمار ، دخترش هدویگ و خونه اش.

امکان فاش شدن قسمتی از نمایشنامه  ❗️
می رسیم به یک دوگانه مهم که خودش رو در شخصیت گرگیرش و رلینگ نشون می ده.
گرگیرش از اون دست آدم هاست که فکر می کنه با عرضه کردن واقعیت زندگی به انسان ها می شه خوشبختشون کرد؛ میشه روی دیگه ای از زندگی رو نشونشون داد ؛ تا یه وقت قبل از اینکه واقعیت رو بفهمن زندگیشون به پایان نرسه. 
حتی وقتی در جمع خانواده ای نشسته که به زعم خودش قراره واقعیت زندگی رو به اون ها نشون بده، شادی و دلخوشی اونا رو تحمل نمی کنه و می گه :«ولی به من تو هوای آلوده مرداب خوش نمی گذره . » 
رسالت و هدف زندگیش رو در این میدونه که دروغ زندگی مشترک دوستش رو فاش کنه تا اونم بتونه یه زندگی شاد بر پایه حقیقت داشته باشه.
ولی چقدر درست فکر می کرده؟! 
حتی بعد از مرگ دختر دوستش ، این اتفاق رو فرصتی برای تعالی روح یالمار میدونه : 
«گرگیرش : مرگش بی اثر نبود ، ندیدی یالمار در غم مرگ اون دستخوش چه حالات باشکوهی شد ؟ 
رلینگ : همه ی آدما در حضور مرگ ماتم میگیرن و دستخوش احساسات باشکوه می شن. حالا فکر میکنی این حالت چقدر در وجود یالمار دووم بیاره؟ »


رلینگ از طرف دیگه معتقده انسان ها باید در هر شرایطی که هستن بتونن زندگیشون رو به خوبی و خوشی ادامه بدن و بیخودی دنبال حقیقت نگردن .
به آدمای اطرافش دروغ شیرین تجویز میکنه تا دووم بیارن و ادامه بدن. 
در پرده آخر مکالمه ای بین رلینگ و گرگیرش شکل میگیره که قابل تامله : 
«گرگیرش : دکتر رلینگ ، تا وقتی یالمار ایکدال رو از چنگت در نیارم آروم نمی گیرم !
رلینگ : بدا به حال اون ، از یه آدم معمولی دروغ زندگیش رو بگیر ، اون وقت خوشبختی یه دفعه تو وجودش میشکنه . »

حالا سوالی که برای خودم ایجاد شد : چندتا دروغ و چندتا حقیقت باید بریزم تو کیسه زندگی تا وقتی به دوشش می‌کشم هم رو دوشم سنگینی نکنه و هم بتونم بگم تهش با این آذوقه به یه جایی رسیدم؟ 
اصلا بعد اینکه فهمیدم چندتا و چقدر و چجوری ؛ میتونم همین نسخه رو به یه آدم دیگه هم بدم؟
      
285

16

(0/1000)

نظرات

روشنا

روشنا

6 روز پیش

چی شد رفتی سراغش؟
3

0

گفتم قبل جلد 3 نمایشنامه های ایبسن ، اونایی که نخوندمو بخونم . چون تو جلد3 نگاهش و سبک نوشتنش متفاوت میشه. 

1

روشنا

روشنا

6 روز پیش

آها، فهمیدم 😅
جلد سه رو امانت گرفته بودی، نه؟
@hannacamo 

0

اره جلد دو رو ندارن اصلا😁  
 @roshana. 

1