من فکر میکنم چیزی که موراکامی با کتاب « کتابخانه عجیب » میخواست بگه این بود که: 
باید بالاخره خودتو پیدا کنی و از زندانی کردن خودت توی دنیای کتاب ها بیرون بیای.

 ما میتونیم مدام کتاب بخونیم تا دردهامون رو نبینیم، مدام کتاب بخونیم چون کار دیگه ای ازمون برنمیاد ( مثل آقای گوسفند که تسلیم کتابخونه بود ) 
ولی در آخر مغز پر علمی که توی کتابخونه حبس شده باشه فقط به درد خورده شدن میخوره ( کتابدار میخواد چیز بخونی تا بعد مغزتوبخوره چون خوشمزس)
برای همین باید به دنیای واقعی برگردیم و حقیقت هارو ببینیم. حتی اگه حقیقت خیلی خیلی تلخ باشه ( مثل رفتن سار و مردن مامان شخصیت داستان ) و تنها باشیم.
ولی این کاریه که باید بکنیم.
      

        یک شاهکار اجتماعی سیاسی، از سارتر کمتر از چنین خلقی هم انتظار نمی‌رفت.
ژان، نماد یک انسان مصلحت طلب و لویسن یک شخصیت حقیقت طلب بود. هردو از خشونت و فقر بیزار بودن و هردو آماده بودن در راه هدفشون جونشون رو فدا کنن. 
اما ژان حاضر بود بار سنگین رو به دوش بکشه، دستهاشو آلوده کنه و « برای مبارزه با هیولا به هیولا تبدیل شه » .
و لوسین هیچ چیز رو مقدس تر از انتشار حقیقت نمیدونست. 
همه این ها اون هارو به سمت اتفاق حاضر توی کتاب میرسونه... 
یک دادگاه برای عدالت، علیه عدالت
خون برای پاک کردن خون
و خشونت برای ایستادن جلوی خشونت
      

        داستان مرشد و مارگاریتا از سه بخش ساخته شده، داستان پیلاطس و عیسی، داستان ولند و داستان خود مرشد~ اما این سه داستان مرز هاشون رو توی هم گم میکنن و همشون باهم یکی میشن 

🖤   بخش مورد علاقه من داستان ولنده، ولند شیطانه که در زمان حکومت برابری و عدالت شوروی به مسکو میاد تا ببینه آیا مردم واقعا تغییر کردن؟ اون کنجکاوه چطور « آتئیست ها » دارن پیدا میشن و آیا میتونن به آرمان برابریشون پایبند بمونن؟ 
برای همین اونا رو با ریختن پول روی سرشون یا لباس های زیبا وسوسه می‌کنه تا ببینه از سر و کول هم بالا میرن؟ تا بفهمه برای پول حاضرن همو بفروشن؟ ( به شکل همزمان یهودا بخاطر پول مسیح رو میفروشه‌)🖤
در مهمانی اون همه گناهکاران رو دعوت و با یاداوری گناه مجازاتشون میکنه ( درست همزمان پیلاطس بخاطر آزاد نکردن مسیح داره خودشو مجازات میکنه ) 

اثر شاهکار مرشد و مارگریتا! 💫
مثل هر اثری که از روی رمان فیلم شده، بشدت پیشنهاد میکنم همراه با دیدن فیلم رمانش رو بخونید ✨️✨️
      

        هیولا کسیه که توی خونه ترسناک زندانیه یا فرد آزادی که به دیگران ظلم میکنه؟ هیولا رنگ پوستش سیاهه یا مثل من و توئه با عقاید متعصب؟ 
کارکتر داستان میگه: مرغ مقلد رو شکار نکنید چون به کسی آسیبی نمیرسونه

داستانی از عدالت، انسانیت، تعصب و تبعیض
      

        حقیقت ارزشمند تره یا مصلحت؟
آیا همقشه باید حقیقت رو مستقیم گفت چون ارزشمنده؟
این کتاب مارو با چالشی درباب مصلحت و صداقت روبرو میکنه... 
      

        انسان برای انچه بهش باور داره خواهد جنگید‌ و جان های آزاده، حتی با دونستن اینکه زندگی میتونه پوچ باشه، بازم به نبرد ادامه میدند... 
      

        زندگی ما زیبا و ارزشمنده. گاهی نه بخاطر چیزهایی که داریم نه با دستاورد ها و شادی هامون، بلکه ارزشمنده چون ما هرچقدر هم کم، تونستیم توی زندگی شخص دیگری بهبودی یا تغییری ایجاد کنیم
اگه ما برای دیگران مفید بودیم، پس خوب زندگی کردیم 
      

        جهنم چیزی نیست جز ناتوانی ما در کنار اومدن با دیگر انسان ها.
مادامی که ما گونه انسان مجبوریم باهم زندگی کنیم باید درکنارهم بودن رو تمرین کنیم
      

        آنچه در زندگی از همه مهم تر است « بودن » و نه « داشتن » است.
کتاب فوق العاده برای همه
      

        داستان ها در قلب می‌نشینند و مارو با خودشون میبرند... 
      

        چون جنایت از درون آدمی سرچشمه بگیره، مکافات نیز به دنبال اون وجدان رو ازار میده. جنایت و‌مکافات به ما نشون میده از انسان هر چیزی برمیاد هم جنایت و هم مهربانی. هرانسانی محکوم و قربانی زندگی خودشه. هرکس درونش همه چیز هست، گناهکار و ظالم و همزمان مظلوم و دردمند. قضاوت انسان حتی برای خودش غیر ممکنه
      

        کتاب بسیار جالب برای آشنایی ساده و خالصانه با فروید، زندگی و افکارش.
      

        پایان این کتاب شمارو شگفت زده خواهد کرد! 
      

        بعضی اوقات به قول فروید « راز ها مارو بیمار میکنند »، هاثورن در این کتاب بهمون نشون میده گاهی صادق بودن با خودمون و دیگران باعث میشه راحت تر باز درد هامون رو به دوش بکشیم. 
      

        از شاهکار های محمود دولت‌آبادی 
« پرنده ها ( انسان های آزاده ) نمیمیرن. اونها بسمل میشن »