یادداشت
1403/6/29
2.9
14
من فکر میکنم چیزی که موراکامی با کتاب « کتابخانه عجیب » میخواست بگه این بود که: باید بالاخره خودتو پیدا کنی و از زندانی کردن خودت توی دنیای کتاب ها بیرون بیای. ما میتونیم مدام کتاب بخونیم تا دردهامون رو نبینیم، مدام کتاب بخونیم چون کار دیگه ای ازمون برنمیاد ( مثل آقای گوسفند که تسلیم کتابخونه بود ) ولی در آخر مغز پر علمی که توی کتابخونه حبس شده باشه فقط به درد خورده شدن میخوره ( کتابدار میخواد چیز بخونی تا بعد مغزتوبخوره چون خوشمزس) برای همین باید به دنیای واقعی برگردیم و حقیقت هارو ببینیم. حتی اگه حقیقت خیلی خیلی تلخ باشه ( مثل رفتن سار و مردن مامان شخصیت داستان ) و تنها باشیم. ولی این کاریه که باید بکنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.