معرفی کتاب غربزدگی اثر جلال آل احمد

غربزدگی

غربزدگی

3.9
130 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

298

خواهم خواند

152

ناشر
فردوس
شابک
0000000075553
تعداد صفحات
227
تاریخ انتشار
1372/4/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        آل احمد در این کتاب، نشانه ها و آثار ورود مدرنیزاسیون به ایران را بر سبک زندگی ایرانیان بررسی کرده است. از این منظر، آل احمد با مدرنیته مشکلی ندارد و جامعه  خودی را، به دلیل عدم پویایی و درجا زدن، به سختی مورد نکوهش قرار می دهد. بحث جلال آل احمد بر سر پذیرش مدرنیزاسیون بدون فراهم بودن زمینه ها و درنتیجه، عدم توجه به پیامدهای منفی چنین پذیرشی است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به غربزدگی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به غربزدگی

یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالاتپنج داستانغربزدگی

جلالِ قلم

10 کتاب

جلال آل احمد از آن نویسنده هایی ست که رد قلمش معلوم و واضح روی نوشته هایش می ماند. صادق و رک از دنیای عقیده اش می گوید و کتاب هایش را بر اساس سیر تکمیل عقاید و پیچیدگی روزگارش منتشر کرده است. جلال به نظرم یکی از قله های ادبیات فارسی معاصر است . آل احمد یکی نیست ، چند تاست!! جلالِ سفرنامه ها ، جلالِ جستارها ، جلالِ داستان و البته جلالِ ترجمه... از اولی اما خاطرات خوب بیشتری دارم و طرفدار اولی ام ! و‌البته جستارهایش مرا حیرت‌زده کرده اند از عمق نگاه و تعابیر نویسنده ، که فکر بلندش در آن هیاهوی جامعه تا کجا را نگاه کرده است و جلال همیشه جلالِ اولین هاست! اولین نویسنده ایرانی که با دید مخالفی درباره ولایت عزراییل (اسرائیل تازه متولد شده) قلم می زند ‌، اولین کسی که در اوج روزگار غربزدگی و غرب گرایی ، در عین روشنفکری از غرب زدگی با همان تعابیر و واژه های نو می نویسد و در نظرم روشنفکر مسلمانی ست که خدمت هایش خیلی عمیق تر و ماندگارتر از چاله و چاه های خیانت های زمانش بوده است . البته باید بگویم جلال را نمی شناسیم ! جلال آل احمد چهره درخشانی ست که کمتر کسی تلاش کرده آن‌را به ما معرفی کند . نامش هم اگر باشد ، جای پای جلال و نوع اندیشه اش کمرنگ است . والسلام!

10

پست‌های مرتبط به غربزدگی

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به نام حق
به قول جلال «اقتربت الساعة»
دو بار زور زده ام تا غرب زدگی را بخوانم. بار اول سال 1401 بود. آن اوایل که بعد از آن ویروس سیاه چینی پایمان به سعادت آباد و خوابگاه دانشگاه باز شده بود. جو گیری  مفرط مجال نمیداد که صبح ها بخوابم و بعد از نماز صبح دو کتاب زیر بغلم میزدم و از اتاق کنار دستشویی(اتاق ما در خوابگاه همیشه در کنار دستشویی بوده، حکمتش را نمیدانم!) میرفتم به اتاق کنار آشپزخانه یا همان پیستک(اتاق مطالعه) خودمان.یکی از آن دو کتاب غرب زدگی بود. دو عامل باعث شد که آن زمان خواندن غرب زدگی جلال به دلم ننشیند و کنار بگذارمش برای مجالی دیگر و فرصتی بهتر. یکم آشوبهای ز.ز.آ که اعصاب برایمان نگذاشت و دوم خواب آلودگی.

بار دوم همین امروز تمامش کردم. پای هر فصلش حقیقتا وقت گذاشتم. یادداشت نوشتم و خداراشاهد میگیرم که گهگاهی فکر هم میکردم. نثر جلال مثل فحش های وسط دعواست. اگر وسط دعوا دنبال مقدمه چینی و نتیجه گیری و امثالهم باشی اول چندتا فحش آبدار نصیب خودت و خانواده‌ات میشود بعدش هم چندتا مشت پای چشمت بادمجان میکارد. فحشِ وسط دعوا موجز است و عمیق. ریتمی تند دارد و محتوایی که کم از چک و لگد ندارد. جلال همین است. انگار وسط تهران ایستاده، دست از دهان کشیده و دارد همینطور پشت هم به زمین و زمان فحش میدهد. و الحق خوب هم فحش میدهد. فحش هایش را باید با دقت وارسی کرد، کلماتش را هجی کرد و گهگاه دوباره از رویش خواند.

برخی حرفهایش را حالا که میخوانی _یعنی بعد از گذشت چیزی بیش از شصت سال_ انگار پر و پاشنه درست و حسابی ندارند. زمان بر برخی مدعاهای جلال خط بطلان کشیده. مثلا برخی چیزهایی که درباره «ماشینیسم» می‌گوید یا آنجایی که دارد میان نظامی گری و ماشینیسم ارتباط برقرار میکند یا... 
اما حقیقتا باید به جلال و به چشم تیز بین او و قلم توانمندش تبریک گفت بابت تحلیلی اینچنینی از گذشته و حال و آینده. مخصوصا آینده. جلال در این کتاب در قامت یک تحلیلگر اجتماعی ظاهر شده است و از غرب و از ماشین و از فرهنگ و از دانشگاه و از ایران و از اسلام و از صفویه و از همه و همه و همه میگوید و دلنشین هم میگوید و در بعضی مواقع دقیق هم میگوید. و این خود جای بسی تامل دارد که چگونه است که ادیبان ما در طول سالیان سال بهتر از عالمان علوم اجتماعی و ماندگار تر از آنها اجتماع را تحلیل کرده اند و بهتر آن را فهمیده و به فهم گذاشته اند. 
بی شک غرب زدگی جلال تاثیری شگرف بر جریان اندیشه و روشنفکری ایران گذاشته است. خواندن آن و یادداشت از آن و بررسی فهم جلال در سال 1341 و تطابق با اتفاقات پس از آن تا امروز برای ما ضرورت است. شاید بزرگترین اشکالی که به عنوان یک دانشجوی پاپتی 60 سال بعد از نگارش این کتاب بتوانم به جناب آل احمد بگیرم آن است که جلال جان غرب آنقدرها هم که شما میفرمایید سیاسی نیست. بیش از اینهاست. غرب نه با ماشین و استعمار و امثالهم بلکه با «اندیشه» و «انسان»اش است که بر این مملکت چنبره زده. چرا که این کمترین در دوران انقلاب اسلامی نفس میکشم ولی هر روز تیغ تیز غرب زدگی را نزدیک تر از روز قبل به شاهرگ این میهن میبینم. بگذریم، مجال بیشتری میطلبد این گفتگو با جلال.
نسخه‌ای که از غرب زدگی دارم مربوط به اولین چاپ این کتاب است. با هر ورقی که میزدم انگار به شصت سال پیش میرفتم و برمیگشتم. پشت میز یکی از کافه‌های غرب مالیده تهران. هم نوا با جلال آل احمد که بی هیچ واهمه‌ای دست از دهان کشیده و آزاد و یله همه را به فحش میکشد.
        

11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "غرب‌زدگی" یکی از مهم‌ترین مقاله‌های جلال در سال ۱۳۴۱ ه‌.ش. است که بر نویسندگان بعد از خود تأثیر زیادی گذاشته و درعین‌حال نقدهایی بر آن وارد است. اگرچه نویسنده هم حکم‌ها، قضاوت‌ها و برداشت‌های کتاب را شتاب‌زده می‌خواند اما به تأثیر آن در جامعه اشاره می‌کند.
کتاب "غرب‌زدگی" قاطعیت و شهامت جلال را در طرحِ موضوعی مهم در زمانهٔ خود نشان می‌دهد. یک‌سوم ابتدایی این مقاله در سال ۱۳۴۱ در کتاب‌ ماه کیهان منتشر شد ‌که منجر به توقیف مجله گشت.
جلال در مصاحبه‌ای که در کتاب "ارزیابی شتاب‌زده" آمده، می‌گوید یک نویسنده آنتن‌های گیرنده‌اش دقیق‌تر کار می‌کند و نسبت به مسائل اظهارنظر‌هایی دارد که باید بیان کند. در "غرب‌زدگی" هم‌ برداشت‌هایم را از تاریخ معاصر آورده‌ام که نگاهی نو و تازه است.
اگرچه تعبیر "غرب‌زدگی" را جلال از احمد فردید گرفته است.
آل‌احمد،‌ شرق و غرب را دو مفهوم اقتصادی براساس تولیدکننده و مصرف‌کننده می‌داند؛ ازاین‌رو غرب‌زدگی را نوعی استعمار کلاسیک می‌شمارد و معتقد است غرب، تعیین‌کنندهٔ سرنوشت بازار جهان می‌باشد. دو قطبی شدن ممالک صنعتی و ثروتمند و ممالک مصرف‌کننده و فقیر از نتایج همین مسئله است.
او مرحلهٔ بعدِ غرب‌زدگی و رسیدن به استقلال در تولید را ماشین‌زدگی می‌داند. همچنین جلال تعبیر بیماری و سرمازدگی را برای غرب‌زدگی به کار می‌برد که از بیرون سالم است و از درون می‌پوسد. او با ارجاع به تاریخ، به ریشه‌یابی این مسئله می‌پردازد. مثلاً هجوم اسکندر را اولین تظاهر غرب‌زدگی به شمار می‌آورد و دنباله‌روی ایران از آمریکا در سیاست و اقتصاد را بالاترین حد غرب‌زدگی می‌داند. او معتقد است غرب، مواد خام و ازجمله عقاید، اساطیر و موسیقی را در قالب کالا به بازار عرضه می‌کند.
جلال در راهکاری که ارائه می‌کند، پیشنهاد می‌دهد:" به جای مصرفِ صِرفِ ماشین، خودمان ماشین بسازیم و به علوم و تکنولوژی‌اش آشنا شویم. ... حرف اصلی این است که ما نتوانستیم شخصیت فرهنگی تاریخی خودمان را در قبال هجومِ جبری ماشین حفظ کنیم."
نویسنده از نتایج دیگر غرب‌زدگی و جبرِ مصرف ماشین را شهرنشینی می‌داند که به‌عبارتی کنده شدن از زمین، دور شدن از ده و روی آوردن مردم به محصولات غربی است؛ دغدغهٔ مشابهی که جلال در کتاب "نفرین زمین" دنبال می‌کند.
        

14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اولین مواجهه من با جلال آل‌احمد در این کتاب رقم خورد. کمی احساس تاسف دارم چون باور دارم با کتاب خوبی مطالعه‌ی آثار جلال را شروع نکردم و این پیش‌فرض قطعا در مواجهه با آثار بعدی رویم تاثیر خواهد گذاشت...
به هر حال این مطلب نیز مهم است که من از جهت نویسنده بودن جلال سراغ این کتاب نرفتم و از جهت موضوع غرب شناسی این کتاب را مطالعه کردم  و بدا که صرفا یک روخوانی از واگویه‌ها بود و نه دیگر هیچ!

هنگام خواندن این کتاب به شدت آشفته بودم و این را حاصل از آشفتگی فکری خود آل‌احمد می‌دانم. چرا که هیچ خط واحدی در طول کتاب من را به دنبال خود نمی‌کشاند تا بفهمم از کجا آمده و آمدنم بهر چه بود؟!
در چکیده مقاله داریوش آشوری درباره این کتاب حرف های دلم را شنیدم و آن این‌که این کتاب حاصل دوران خاص روشنفکری در ایران ماست.
در دورانی که روشنفکری ضد غرب نیست! بلکه صرفا ضد وابستگی‌است!
این جریان اگر با غرب مخالف است صرفا از روی اینست که چرا او سوژه است و من نیستم؟ چرا تکنولوژی برای من نیست؟
این جریان اگر با امپریالیسم مخالف است صرفا از جهت تقابل با مارکسیسم است نه معنای تام غرب و غربی که اساسا هم امپریالیسم را شامل می‌شود و هم مارکسیسم را!
جریان روشنفکری آن روز ایران را دوست دارد و آن را می‌خواهد اما از جهت ناسیونالیستی بودنش!
و حتی اگر اسلام را می‌خواهد صرفا برای مقابله‌ صریح اسلام با فساد است!

اگر کتاب را بخوانید تمامی این عناوین را در لابلای کتاب می‌یابید.
جایی که جلال تمام قد از ایران دفاع می‌کند طوری که به‌راستی بغض گلوی خواننده را می‌گیرد!
جایی که شدیدا با امپریالیسم می‌جنگد و شرایط زمانه ایران را ملامت می‌کند که چرا تن به وابستگی می‌دهد؟
و جایی که اسلام را نیز مدح می‌کند از همان جهت ضد فساد بودنش و از جهت ایرانیتش و بلکه جایی نیز اسلام و روحانیت را مذمت می‌کند از همان جهت انفعالش در مقابل وابستگی و فساد و ...!

به هر حال این کتاب بسیار ژورنالی بود و مطلقا رویکرد و مبنای علمی نداشت.
صرفا برای کسی خوب است که مشتاق است بداند زمانه قبل از انقلاب در چه فلاکت فرهنگی و فکری‌ای فرورفته بود...
خلاصه این‌که کتاب، کتاب بدی نیست اما خیلی مهم است که هر مخاطبی با چه ذهنیتی سراغ یک کتاب می‌رود. لذا درباره شخص من، این امر صادق نبود.
        

17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          [ کتاب غرب‌زدگی در سال ۱۳۴۱ چاپ شد. قسمت‌هایی از کتاب که در مورد ویژگی‌های افراد غرب‌زده صحبت می‌کنه بسیار خواندنی و قابل توجه هست، اما برخی اشتباهاتی هم نویسنده در آینده‌نگریش داشته! مثلا در بخشی از کتاب می‌خونیم «در این گرم بازار تحول و پشته پشته کار ساختمانی که در پیش است، هرگز صلاح نیست هر سال این همه بازوی کاری را به عنوان خدمت در قشون به کارهایی واداشت که به سرمایه‌گذاری ملی، کوچک‌ترین مددی نمی‌دهد. در روزگاری که ما داریم، نباید به عنوان سربازگیری دهات را این چنین از نیروی زنده‌ی کار خالی کرد که بیایند و در سربازخانه‌ها به آموختن فن حرب با دشمن نامعلوم آینده بپردازند. صفحهٔ - ۷۱ -»
همین که میگه چرا جوان‌ها رو می‌برین سربازی و توی روستاها بیشتر بهشون نیاز هست؛ اما دو دهه بعد جنگ ایران و عراق شروع میشه و نیاز جدی به فرد آموزش دیده پیدا می‌کنیم، و اگر همین آموزش‌ها نبود چه اتفاقی می‌افتاد؟!
و همین‌طور در بخش دیگه‌ای از کتاب به تعدد دانشگاه‌ها اشاره می‌کنه، اما نه برای تجلیل از گسترش علم و دانش، میگه چرا این همه دانشگاه راه انداختیم و فقط کار برای اساتید از فرنگ برگشته دست و پا کردیم؟ دانشگاه‌هایی که با فرهنگ غرب و دانش غربی اداره و نهایتاً برای مصنوعات غربی استفاده میشه.
این حرف تا حدودی درسته، اما آیا نداشتن دانشگاه بهتر بود یا داشتن همچین دانشگاهی؟
انتخاب نویسنده نداشتن دانشگاه هست! البته من نظرم متفاوت از نویسنده‌اس، داشتن دانشگاه و فراگیری علم هرچند از یک غربی بهتر از نداشتنشه. همون دانشگاه‌ها در اون برهه از زمان باعث علم و دانش امروزی شدن، درسته شروعش شاید فرهنگ غربی بود اما الان و این شکوفایی ایران در علم و دانش واقعا تحسین‌برانگیز هست.
و در مورد نثر کتاب باید بگم خب اصلا برای من جذاب نبود و برای خودن در دسته‌ی سخت‌خوان‌ها طبقه‌بندیش کردم، البته شاید برای شما اینطوری نباشه. بعضی قسمتاش مثل جاهایی که در مورد ویژگی‌های انسان غرب‌زده صحبت می‌کنه خیلی جالب بود و یه سری جاهاشم زیادی تاریخی و قدیمی بود.
مخلص کلام اینکه اگه به کتابای تاریخی و سیاسی علاقه‌مند هستین تا حدودی براتون مفید خواهد بود. ]
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          جلال سعی می‌کند قضیهٔ «ما ایرانی‌ها فکر می‌کنیم فرنگی‌ها بهترند و باید شبیه آن‌ها باشیم» را یکبار برای همیشه، دقیق، کامل و مهندسی شده و در قالب یک مقاله و یک کتاب، موشکافی کند. احتمالاً کتاب در زمان خودش پاسخ درخوری به کلیشه‌ای همیشگی و تمام نشدنی بوده است. اما با گذشت زمان و نقدهای درستی که بر این کتاب وارد شد، فهمیدیم که شاید مسأله از این حرف‌ها پیچیده‌تر است و جواب آن لزوماً در تاریخ جنگ‌های ایران و روم و اروپا و باقی ملت‌ها و افتخارات ایران در آنها پیدا نمی‌شود. مگر خود جلال نمی‌گوید «اگر می‌خواهیم حس ملیت را در بچه‌های مردم تقویت کنیم، چنین نیست که تا الان می‌کرده‌ایم و افتخارات مردگان را مرتب به خورد مردم می‌داده‌ایم که دیگر دارد تهوع آور می‌شود...»؟ (۱ - پاورقی‌ها در انتهای متن هستند.) هرچند جلال به سراغ وقایع دیگری هم می‌رود که ایران در تمامشان پیروز نیست.
به طور کلی، کتاب ملت‌های جهان را در دو دستهٔ گرسنه و سیر قرار می‌دهد و ایران را نیز جزو دستهٔ گرسنه. می‌گوید غربی‌ها که جزو کشورهای سیر هستند، مواد اولیه و خام خود را از ملل گرسنه می‌خرند و بعد از ساخت ماشین‌آلات مختلف، همان‌ها را به خودمان می‌فروشند. ما هم تحت تاثیر آنها، غرب‌زده هستیم و به محصولاتشان نیاز داریم. همانطور که آنها به بازارهای آشفتهٔ محلی ما برای فروش نیاز دارند. این رابطه برای ایران یک رابطه و نگاه پایین به بالا محسوب می‌شود، اما در طول تاریخ همیشه اینطور نبوده است. پیش از چند اتفاق که جلال آنها را «نخستین گندیدگی‌ها» می‌نامد، ما به غرب نگاه بالا به پایین یا برابر داشته‌ایم. او در طول کتاب سعی می‌کند با رجوع به تاریخ و استدلال‌ها و حدس‌های ذهنی خودش، به پاسخ سوال «چه شد که ما در برابر غرب کوچک شدیم؟» برسد. همچنین او تضادهایی را که در مقابل غرب‌زدگی داریم بیان می‌کند؛ اینکه اگر مردم از روستا به شهر بیایند، امنیت ملی و غذای شهری و فرهنگ سازی چه می‌شود؟ اینکه هنوز نمی‌توانیم به زن به اندازه‌ی مرد در اداره‌ی کشور اختیار بدهیم چه می‌شود؟ و این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که «حالا با این ناآمادگی‌هایی که در برابر فرهنگ غربی داریم، چگونه می‌خواهیم شبیه غربی‌ها باشیم؟». همچنین کتاب پر است از ارزیابی‌های شتابزده و نظرات تند آل احمد راجب غربی‌ها و غرب‌زده‌ها که غربی دزد است و غرب‌زده هرهری مذهب و پا در هوا و بلاتکلیف و خدا می‌داند چه چیزهای دیگری است که بعضاً هم درست هستند. اما جلال به عنوان کسی که قصد نقد غرب‌زدگی و هرچه غرب‌زده هست را دارد، در فضایی ناعادلانه حرفش را می‌زند؛ دریغ از نیم نگاهی بر مزایای این ماجرا. در واقع کتاب نقد یا بررسی غرب‌زدگی نیست؛ بلکه کوبیدن و کوفتن غرب‌زدگی بر خاک است و بس. هرچند به خوبی می‌توان دید که نویسنده، نظرات درست و به جایی هم دارد که پشت لحن تند نوشته‌هایش، پنهان شده‌اند. از بهترین آنها می‌توان به شرایط دموکراسیته شدن ایران، از جمله آزادی بیشتر برای احزاب سیاسی و خارج کردن آنها از دسته‌بندی‌های حکومتی و دولتی و همچنین دادن حق استفاده از رسانه‌های ملی مانند رادیو و تلویزیون به مخالفان دولت در کنار موافقان آن، اشاره کرد. همچنین همانطور که انتظار می‌رود، جلال در مورد مدارس و دانشگاه‌ها هم نظرات جالب و بعضاً درستی دارد. از جمله اینکه مدارس در نهایت یا دیپلمه‌ی بیکار تحویل اجتماع می‌دهند یا غرب‌زده‌ی بلاتکلیف پا در هوا؛ دریغ از ذره‌ای اشاره‌ی درست به اسطوره‌های کهن و قصص ملی و مذهبی در طول سال‌های تحصیلی (۲). دانشگاه‌هایی مانند دانشگاه تهران هم که قرار است مراکز زنده‌ترین و عالی‌ترین تحقیقات علمی کشور باشند، اما در واقع ساخته می‌شوند تا «از فرنگ برگشته‌»ها بیکار نمانند! همچنین رشته‌های فنی در دانشگاه‌ها، در نهایت و در بهترین حالت خود، تنها تعمیرکنندگان مصنوعات غربی را می‌سازند. نه تحقیق درستی، نه اختراعی، نه راه حلی و ...الخ.
با این حال، جلال موفق می‌شود در کنار حدس‌هایی که امروز می‌دانیم نادرست هستند، برخی ریشه‌های درست این معادله را هم پیدا کند. اما مشکل اصلی کتاب لزوماً تفکرات درست و غلط نویسنده نیست. لزوماً ساختار کتاب هم نیست. بلکه بیان نادرست و جوزدهٔ تفکرات درست است که کتاب را زیر سوال می‌برد و به خاطر همین بیان نادرست و جوزده، برخی حرف‌های خوب جلال هم چهره‌ٔ بدی به خود می‌گیرند. چهره‌ای که باعث می‌شود برخی بگویند کتاب سر و ته ندارد. چهره‌ای که باعث می‌شود برخی بگویند این تفکرات باعث عقب ماندگی می‌شود. همچون شاملو که طی مصاحبه‌ای، آل احمد را متعصب و غرب‌زدگی را یاوه خواند (۳) یا داریوش آشوری که در سخنرانی‌اش درباره‌ی غرب‌زدگی، آن را کتابی سطحی دانست و بیان کرد که «جلال بسیار غرب گریز و ضد غرب است و پدیدهٔ غرب‌زدگی را نوعی تحقیر به حساب می‌آورد» (۴). این‌ها حرف‌های جلال نیستند. این‌ها حرف‌های نپختهٔ آماده نشدهٔ ذهن تندخو و عجول جلال به نظر می‌رسند. شاید جناب آل احمد موقع نوشتن این مقاله، چنان از رسیدن به جواب این کلیشهٔ همیشگی خرسند بوده که فرصت نکرده است پاسخش را درست و حسابی پرورش دهد. آنقدر خرسند که حتی منابع دقیق برخی استدلال‌های تاریخی و ماجراهایی را که به هم مربوط می‌کند، بیان نکرده و به خواننده سپرده است که پی‌شان را بگیرد. خواننده‌ی از همه جا بی خبر هم با خودش فکر می‌کند که لابد چند واقعهٔ نامربوط را مربوط کرده است. پدیده‌ای که در نوع خودش عجیب است از جلال آل احمد.
و بالاخره بعد از این‌ها، نگارش کتاب. کتاب از چند نظر شاهکار است که همهٔ این چند نظر در قلمرو سبک نگارش کتاب می‌گنجند. اصطلاحات، جمله‌بندی‌ها و زبان دلنشین کتاب، آن را از حیث تبدیل شدن به یک کتاب معمولی نجات داده‌اند. که البته تعجبی هم ندارد، چون نویسنده جلال آل احمد است. این ویژگی‌ها تا حدی منحصر به فرد و فوق‌العاده‌اند که دورهٔ جدیدی در نثر فارسی را به وجود آورده‌اند. «غرب زدگی»، مبدأ نسل چهارم نثر فارسی است که از ۱۳۴۰ شروع می‌شود (۵). اینکه کتاب چنین ویژگی‌هایی دارد و به چنین سبکی نوشته شده است، از روی طبیعت جلال است و کمتری هم از این نابغه انتظار نمی‌رود. و همین چیزهاست که کتاب را ارزشمند کرده است.
در آخر باید نکته‌ای را به آن‌هایی که می‌خواهند غرب زدگی بخوانند گوشزد کنم. شاید غرب‌زدگی برای همه مناسب نباشد. غرب زدگی مخاطب عام نمی‌خواهد. غرب زدگی مانند یک پروندهٔ باز است که چند نفر کارآگاه و قاضی و منتقد می‌خواهد که بالای سرش بحث کنند؛ اگر آن را بخوانید و هر نظری که درباره‌اش داشته‌اید را برای خودتان نگه دارید، کارتان به قدری بیهوده و بی‌نتیجه است که انگار اصلاً کتاب را نخوانده‌اید!
____________________________
(۱) و (۲): مراجعه کنید به «سه مقالهٔ دیگر» که اثر خود جلال است.
(۳): ویدیو مصاحبهٔ شاملو: https://www.youtube.com/watch?v=0JJTc9Q350Y
(۴): صوت سخنرانی داریوش آشوری: https://B2n.ir/d03271
(۵): نثر فارسی معاصر، دارای چهار دوره، از نظر تحول و دگرگونی است و این چهار دوره، به صورت زیر هستند:
نثر دوره مشروطیت
نثر سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۵
نثر سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۴۰
نثر سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ که تاکنون نیز ادامه یافته است. سید علی شاهری، مصحح و ویراستار ارشد در انتشارات امیرکبیر و ویراستار در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، کتاب غرب‌زدگی از جلال آل احمد را سرآغاز دورهٔ چهارم نثر فارسی می‌داند. (مقدمهٔ «غرب‌زدگی»، انتشارات مجید، سال ۱۳۸۸)
        

1