یادداشت کافاِی
1404/1/14
اولین مواجهه من با جلال آلاحمد در این کتاب رقم خورد. کمی احساس تاسف دارم چون باور دارم با کتاب خوبی مطالعهی آثار جلال را شروع نکردم و این پیشفرض قطعا در مواجهه با آثار بعدی رویم تاثیر خواهد گذاشت... به هر حال این مطلب نیز مهم است که من از جهت نویسنده بودن جلال سراغ این کتاب نرفتم و از جهت موضوع غرب شناسی این کتاب را مطالعه کردم و بدا که صرفا یک روخوانی از واگویهها بود و نه دیگر هیچ! هنگام خواندن این کتاب به شدت آشفته بودم و این را حاصل از آشفتگی فکری خود آلاحمد میدانم. چرا که هیچ خط واحدی در طول کتاب من را به دنبال خود نمیکشاند تا بفهمم از کجا آمده و آمدنم بهر چه بود؟! در چکیده مقاله داریوش آشوری درباره این کتاب حرف های دلم را شنیدم و آن اینکه این کتاب حاصل دوران خاص روشنفکری در ایران ماست. در دورانی که روشنفکری ضد غرب نیست! بلکه صرفا ضد وابستگیاست! این جریان اگر با غرب مخالف است صرفا از روی اینست که چرا او سوژه است و من نیستم؟ چرا تکنولوژی برای من نیست؟ این جریان اگر با امپریالیسم مخالف است صرفا از جهت تقابل با مارکسیسم است نه معنای تام غرب و غربی که اساسا هم امپریالیسم را شامل میشود و هم مارکسیسم را! جریان روشنفکری آن روز ایران را دوست دارد و آن را میخواهد اما از جهت ناسیونالیستی بودنش! و حتی اگر اسلام را میخواهد صرفا برای مقابله صریح اسلام با فساد است! اگر کتاب را بخوانید تمامی این عناوین را در لابلای کتاب مییابید. جایی که جلال تمام قد از ایران دفاع میکند طوری که بهراستی بغض گلوی خواننده را میگیرد! جایی که شدیدا با امپریالیسم میجنگد و شرایط زمانه ایران را ملامت میکند که چرا تن به وابستگی میدهد؟ و جایی که اسلام را نیز مدح میکند از همان جهت ضد فساد بودنش و از جهت ایرانیتش و بلکه جایی نیز اسلام و روحانیت را مذمت میکند از همان جهت انفعالش در مقابل وابستگی و فساد و ...! به هر حال این کتاب بسیار ژورنالی بود و مطلقا رویکرد و مبنای علمی نداشت. صرفا برای کسی خوب است که مشتاق است بداند زمانه قبل از انقلاب در چه فلاکت فرهنگی و فکریای فرورفته بود... خلاصه اینکه کتاب، کتاب بدی نیست اما خیلی مهم است که هر مخاطبی با چه ذهنیتی سراغ یک کتاب میرود. لذا درباره شخص من، این امر صادق نبود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.