کمال عزیزی

@MrKamalazizi

1 دنبال شده

34 دنبال کننده

                      کانال تلگرام👇
                    
mrkamalazizi_
ZoonLogonEchon

یادداشت‌ها

نمایش همه
                نکته‌ای که در مورد معنا همیشه برام مهم بوده و هروقت کتاب‌های این‌چنینی می‌خونم بهش دقت می‌کنم، اینه که «به هر حال این معنایی که در موردش صحبت می‌کنن و می‌شه، کشف کردنی هست یا ساختنی؟ یعنی ما معنارو کشف می‌کنیم یا می‌سازیم؟»
فرانکل در این کتاب مثل خیلی از نویسنده‌های دیگه به این سوال پاسخ نمی‌ده.

فرانکل در دوران کودکیش، فقر رو تجربه کرده بود و از خانواده‌ی ثروت‌مندی نبود. او و خواهرش در زمان کودکی به سرزمین‌ها یا مزارع دیگه می‌رفتن تا بتونن چیزی برای تغذیه پیدا کنن. در سال ۱۹۴۲ خودش، همسرش و پدر و مادرش دستگیر میشن و به کمپ برده میشن ولی خواهرش می‌تونه فرار کنه. پدرش به خاطر شرایط کمپ و بیماری که داشت می‌میره، در سال ۱۹۴۴ اونارو از هم جدا می‌کنند و به کمپ دیگه(آشویتس) می‌برند ولی همسر و مادرش رو به کمپ دیگه می‌برن. همسرش چند ماه بعد می‌میره و مادرش در کوره‌های آدم‌سوزی آشویتس می‌میره و فرانکل خودش زنده می‌مونه.

چیزی که مهمه اینه که و خود فرانکل هم بهش توجه می‌کنه اینه که: فرانکل میگه ما همه‌ی آدم‌هایی که اونجا بودیم هممون مثل هم بودیم ولی من با بقیه یه تفاوتی داشتم اونم اینکه من رنجم‌رو معنادار کرده بودم. و این باعث شد که بتونم تحملش بکنم.

شما اگه دقت کنید چیزی که اینجا مطرح می‌شه اون «افق اخلاقی» هست که فرانکل داره. ینی فرانکل تو اون شرایط هم افق اخلاقی براش مطرح بوده و همین افق اخلاقی بود که بهش میگفت چیکار کنه و چه برخوردی با آدم‌هایی که تو آشویتش بودن داشته باشه. 

ما می‌دونیم یکی از اون چیزایی که اخلاق به ما میده، "امید" هست. و این مسئله‌ برای فرانکل هم اتفاق می‌فته.

کتاب برای خود من خیلی عمیق نبود ولی به هرحال نکاتی درش وجود داره که می‌تونه مارو به فک کردن وا بداره.  
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها