یادداشت سید ابوالفضل سیدهاشمی

غرب زدگی
        به نام حق
به قول جلال «اقتربت الساعة»
دو بار زور زده ام تا غرب زدگی را بخوانم. بار اول سال 1401 بود. آن اوایل که بعد از آن ویروس سیاه چینی پایمان به سعادت آباد و خوابگاه دانشگاه باز شده بود. جو گیری  مفرط مجال نمیداد که صبح ها بخوابم و بعد از نماز صبح دو کتاب زیر بغلم میزدم و از اتاق کنار دستشویی(اتاق ما در خوابگاه همیشه در کنار دستشویی بوده، حکمتش را نمیدانم!) میرفتم به اتاق کنار آشپزخانه یا همان پیستک(اتاق مطالعه) خودمان.یکی از آن دو کتاب غرب زدگی بود. دو عامل باعث شد که آن زمان خواندن غرب زدگی جلال به دلم ننشیند و کنار بگذارمش برای مجالی دیگر و فرصتی بهتر. یکم آشوبهای ز.ز.آ که اعصاب برایمان نگذاشت و دوم خواب آلودگی.

بار دوم همین امروز تمامش کردم. پای هر فصلش حقیقتا وقت گذاشتم. یادداشت نوشتم و خداراشاهد میگیرم که گهگاهی فکر هم میکردم. نثر جلال مثل فحش های وسط دعواست. اگر وسط دعوا دنبال مقدمه چینی و نتیجه گیری و امثالهم باشی اول چندتا فحش آبدار نصیب خودت و خانواده‌ات میشود بعدش هم چندتا مشت پای چشمت بادمجان میکارد. فحشِ وسط دعوا موجز است و عمیق. ریتمی تند دارد و محتوایی که کم از چک و لگد ندارد. جلال همین است. انگار وسط تهران ایستاده، دست از دهان کشیده و دارد همینطور پشت هم به زمین و زمان فحش میدهد. و الحق خوب هم فحش میدهد. فحش هایش را باید با دقت وارسی کرد، کلماتش را هجی کرد و گهگاه دوباره از رویش خواند.

برخی حرفهایش را حالا که میخوانی _یعنی بعد از گذشت چیزی بیش از شصت سال_ انگار پر و پاشنه درست و حسابی ندارند. زمان بر برخی مدعاهای جلال خط بطلان کشیده. مثلا برخی چیزهایی که درباره «ماشینیسم» می‌گوید یا آنجایی که دارد میان نظامی گری و ماشینیسم ارتباط برقرار میکند یا... 
اما حقیقتا باید به جلال و به چشم تیز بین او و قلم توانمندش تبریک گفت بابت تحلیلی اینچنینی از گذشته و حال و آینده. مخصوصا آینده. جلال در این کتاب در قامت یک تحلیلگر اجتماعی ظاهر شده است و از غرب و از ماشین و از فرهنگ و از دانشگاه و از ایران و از اسلام و از صفویه و از همه و همه و همه میگوید و دلنشین هم میگوید و در بعضی مواقع دقیق هم میگوید. و این خود جای بسی تامل دارد که چگونه است که ادیبان ما در طول سالیان سال بهتر از عالمان علوم اجتماعی و ماندگار تر از آنها اجتماع را تحلیل کرده اند و بهتر آن را فهمیده و به فهم گذاشته اند. 
بی شک غرب زدگی جلال تاثیری شگرف بر جریان اندیشه و روشنفکری ایران گذاشته است. خواندن آن و یادداشت از آن و بررسی فهم جلال در سال 1341 و تطابق با اتفاقات پس از آن تا امروز برای ما ضرورت است. شاید بزرگترین اشکالی که به عنوان یک دانشجوی پاپتی 60 سال بعد از نگارش این کتاب بتوانم به جناب آل احمد بگیرم آن است که جلال جان غرب آنقدرها هم که شما میفرمایید سیاسی نیست. بیش از اینهاست. غرب نه با ماشین و استعمار و امثالهم بلکه با «اندیشه» و «انسان»اش است که بر این مملکت چنبره زده. چرا که این کمترین در دوران انقلاب اسلامی نفس میکشم ولی هر روز تیغ تیز غرب زدگی را نزدیک تر از روز قبل به شاهرگ این میهن میبینم. بگذریم، مجال بیشتری میطلبد این گفتگو با جلال.
نسخه‌ای که از غرب زدگی دارم مربوط به اولین چاپ این کتاب است. با هر ورقی که میزدم انگار به شصت سال پیش میرفتم و برمیگشتم. پشت میز یکی از کافه‌های غرب مالیده تهران. هم نوا با جلال آل احمد که بی هیچ واهمه‌ای دست از دهان کشیده و آزاد و یله همه را به فحش میکشد.
      
71

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.