سید ابوالفضل سیدهاشمی

سید ابوالفضل سیدهاشمی

@SeyedAbolfazl

16 دنبال شده

19 دنبال کننده

            عاشق دو ساختمان محقر اما شکوهمند...
آن دویی که از مرده متحرک، دردمند محرک ساختند.
          

یادداشت‌ها

        به نام حق
به قول جلال «اقتربت الساعة»
دو بار زور زده ام تا غرب زدگی را بخوانم. بار اول سال 1401 بود. آن اوایل که بعد از آن ویروس سیاه چینی پایمان به سعادت آباد و خوابگاه دانشگاه باز شده بود. جو گیری  مفرط مجال نمیداد که صبح ها بخوابم و بعد از نماز صبح دو کتاب زیر بغلم میزدم و از اتاق کنار دستشویی(اتاق ما در خوابگاه همیشه در کنار دستشویی بوده، حکمتش را نمیدانم!) میرفتم به اتاق کنار آشپزخانه یا همان پیستک(اتاق مطالعه) خودمان.یکی از آن دو کتاب غرب زدگی بود. دو عامل باعث شد که آن زمان خواندن غرب زدگی جلال به دلم ننشیند و کنار بگذارمش برای مجالی دیگر و فرصتی بهتر. یکم آشوبهای ز.ز.آ که اعصاب برایمان نگذاشت و دوم خواب آلودگی.

بار دوم همین امروز تمامش کردم. پای هر فصلش حقیقتا وقت گذاشتم. یادداشت نوشتم و خداراشاهد میگیرم که گهگاهی فکر هم میکردم. نثر جلال مثل فحش های وسط دعواست. اگر وسط دعوا دنبال مقدمه چینی و نتیجه گیری و امثالهم باشی اول چندتا فحش آبدار نصیب خودت و خانواده‌ات میشود بعدش هم چندتا مشت پای چشمت بادمجان میکارد. فحشِ وسط دعوا موجز است و عمیق. ریتمی تند دارد و محتوایی که کم از چک و لگد ندارد. جلال همین است. انگار وسط تهران ایستاده، دست از دهان کشیده و دارد همینطور پشت هم به زمین و زمان فحش میدهد. و الحق خوب هم فحش میدهد. فحش هایش را باید با دقت وارسی کرد، کلماتش را هجی کرد و گهگاه دوباره از رویش خواند.

برخی حرفهایش را حالا که میخوانی _یعنی بعد از گذشت چیزی بیش از شصت سال_ انگار پر و پاشنه درست و حسابی ندارند. زمان بر برخی مدعاهای جلال خط بطلان کشیده. مثلا برخی چیزهایی که درباره «ماشینیسم» می‌گوید یا آنجایی که دارد میان نظامی گری و ماشینیسم ارتباط برقرار میکند یا... 
اما حقیقتا باید به جلال و به چشم تیز بین او و قلم توانمندش تبریک گفت بابت تحلیلی اینچنینی از گذشته و حال و آینده. مخصوصا آینده. جلال در این کتاب در قامت یک تحلیلگر اجتماعی ظاهر شده است و از غرب و از ماشین و از فرهنگ و از دانشگاه و از ایران و از اسلام و از صفویه و از همه و همه و همه میگوید و دلنشین هم میگوید و در بعضی مواقع دقیق هم میگوید. و این خود جای بسی تامل دارد که چگونه است که ادیبان ما در طول سالیان سال بهتر از عالمان علوم اجتماعی و ماندگار تر از آنها اجتماع را تحلیل کرده اند و بهتر آن را فهمیده و به فهم گذاشته اند. 
بی شک غرب زدگی جلال تاثیری شگرف بر جریان اندیشه و روشنفکری ایران گذاشته است. خواندن آن و یادداشت از آن و بررسی فهم جلال در سال 1341 و تطابق با اتفاقات پس از آن تا امروز برای ما ضرورت است. شاید بزرگترین اشکالی که به عنوان یک دانشجوی پاپتی 60 سال بعد از نگارش این کتاب بتوانم به جناب آل احمد بگیرم آن است که جلال جان غرب آنقدرها هم که شما میفرمایید سیاسی نیست. بیش از اینهاست. غرب نه با ماشین و استعمار و امثالهم بلکه با «اندیشه» و «انسان»اش است که بر این مملکت چنبره زده. چرا که این کمترین در دوران انقلاب اسلامی نفس میکشم ولی هر روز تیغ تیز غرب زدگی را نزدیک تر از روز قبل به شاهرگ این میهن میبینم. بگذریم، مجال بیشتری میطلبد این گفتگو با جلال.
نسخه‌ای که از غرب زدگی دارم مربوط به اولین چاپ این کتاب است. با هر ورقی که میزدم انگار به شصت سال پیش میرفتم و برمیگشتم. پشت میز یکی از کافه‌های غرب مالیده تهران. هم نوا با جلال آل احمد که بی هیچ واهمه‌ای دست از دهان کشیده و آزاد و یله همه را به فحش میکشد.
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

نامه هایی به یک بسیجی

2

یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
          آسیب این دست از کتاب‌ها از جایی شروع شد که ما الگوبرداری را با کپی‌برداری اشتباه گرفتیم. در یکی سرمشق‌های کلی می‌گیریم و در دیگری مصداق‌های جزئی را عیناً تکرار می‌کنیم...

رهبری در اشاره به این کتاب به دومصداق اشاره می‌کنند:۱. نذر سه روز روزه‌ای که شهید  و همسرشان برای نبودن گناه در عقدشان می‌گیرند و در نهایت آن را به توسل امتداد می‌دهند. ۲. 《پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) میشود؛ گریه‌ی ناخواسته‌ی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریه‌ی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه‌ی زهرا سرافکنده باشم!》 در ادامه هم به این که از این دست افراد در زمان ما زندگی می‌کنند نه در افسانه‌ها، اشاره دارند.
البته که سرمشق‌های کلی از جمع مصداق‌ها برمی‌آید.

نمی‌فهمم مخاطب کتاب کیست؟ دختران و پسران مجرد؟ پس چرا دوز عاشقانه‌های کتاب این‌قدر بالاست؟ زنان متاهل؟ پس چرا چیز زیادی از همسر شهید گفته نمی‌شود؟ مردان متاهل؟ شاید منطقی‌ترین گزینه این است اما واقعیت چیز دیگری‌ست. کتاب را بیشتر دختران و پسران مجرد می‌خوانند و معمولا هم دچار اشتباه کپی‌برداری می‌شوند که نتایجش زیاد خوبی ندارد. مثلا یکی‌اش کپی‌برداری در انتخاب همسر...
        

16

غرب زدگی
          به نام حق
به قول جلال «اقتربت الساعة»
دو بار زور زده ام تا غرب زدگی را بخوانم. بار اول سال 1401 بود. آن اوایل که بعد از آن ویروس سیاه چینی پایمان به سعادت آباد و خوابگاه دانشگاه باز شده بود. جو گیری  مفرط مجال نمیداد که صبح ها بخوابم و بعد از نماز صبح دو کتاب زیر بغلم میزدم و از اتاق کنار دستشویی(اتاق ما در خوابگاه همیشه در کنار دستشویی بوده، حکمتش را نمیدانم!) میرفتم به اتاق کنار آشپزخانه یا همان پیستک(اتاق مطالعه) خودمان.یکی از آن دو کتاب غرب زدگی بود. دو عامل باعث شد که آن زمان خواندن غرب زدگی جلال به دلم ننشیند و کنار بگذارمش برای مجالی دیگر و فرصتی بهتر. یکم آشوبهای ز.ز.آ که اعصاب برایمان نگذاشت و دوم خواب آلودگی.

بار دوم همین امروز تمامش کردم. پای هر فصلش حقیقتا وقت گذاشتم. یادداشت نوشتم و خداراشاهد میگیرم که گهگاهی فکر هم میکردم. نثر جلال مثل فحش های وسط دعواست. اگر وسط دعوا دنبال مقدمه چینی و نتیجه گیری و امثالهم باشی اول چندتا فحش آبدار نصیب خودت و خانواده‌ات میشود بعدش هم چندتا مشت پای چشمت بادمجان میکارد. فحشِ وسط دعوا موجز است و عمیق. ریتمی تند دارد و محتوایی که کم از چک و لگد ندارد. جلال همین است. انگار وسط تهران ایستاده، دست از دهان کشیده و دارد همینطور پشت هم به زمین و زمان فحش میدهد. و الحق خوب هم فحش میدهد. فحش هایش را باید با دقت وارسی کرد، کلماتش را هجی کرد و گهگاه دوباره از رویش خواند.

برخی حرفهایش را حالا که میخوانی _یعنی بعد از گذشت چیزی بیش از شصت سال_ انگار پر و پاشنه درست و حسابی ندارند. زمان بر برخی مدعاهای جلال خط بطلان کشیده. مثلا برخی چیزهایی که درباره «ماشینیسم» می‌گوید یا آنجایی که دارد میان نظامی گری و ماشینیسم ارتباط برقرار میکند یا... 
اما حقیقتا باید به جلال و به چشم تیز بین او و قلم توانمندش تبریک گفت بابت تحلیلی اینچنینی از گذشته و حال و آینده. مخصوصا آینده. جلال در این کتاب در قامت یک تحلیلگر اجتماعی ظاهر شده است و از غرب و از ماشین و از فرهنگ و از دانشگاه و از ایران و از اسلام و از صفویه و از همه و همه و همه میگوید و دلنشین هم میگوید و در بعضی مواقع دقیق هم میگوید. و این خود جای بسی تامل دارد که چگونه است که ادیبان ما در طول سالیان سال بهتر از عالمان علوم اجتماعی و ماندگار تر از آنها اجتماع را تحلیل کرده اند و بهتر آن را فهمیده و به فهم گذاشته اند. 
بی شک غرب زدگی جلال تاثیری شگرف بر جریان اندیشه و روشنفکری ایران گذاشته است. خواندن آن و یادداشت از آن و بررسی فهم جلال در سال 1341 و تطابق با اتفاقات پس از آن تا امروز برای ما ضرورت است. شاید بزرگترین اشکالی که به عنوان یک دانشجوی پاپتی 60 سال بعد از نگارش این کتاب بتوانم به جناب آل احمد بگیرم آن است که جلال جان غرب آنقدرها هم که شما میفرمایید سیاسی نیست. بیش از اینهاست. غرب نه با ماشین و استعمار و امثالهم بلکه با «اندیشه» و «انسان»اش است که بر این مملکت چنبره زده. چرا که این کمترین در دوران انقلاب اسلامی نفس میکشم ولی هر روز تیغ تیز غرب زدگی را نزدیک تر از روز قبل به شاهرگ این میهن میبینم. بگذریم، مجال بیشتری میطلبد این گفتگو با جلال.
نسخه‌ای که از غرب زدگی دارم مربوط به اولین چاپ این کتاب است. با هر ورقی که میزدم انگار به شصت سال پیش میرفتم و برمیگشتم. پشت میز یکی از کافه‌های غرب مالیده تهران. هم نوا با جلال آل احمد که بی هیچ واهمه‌ای دست از دهان کشیده و آزاد و یله همه را به فحش میکشد.
        

11

آداب الصلوه: آداب نماز
          این یادداشت ِ کتاب نیست!
اجازه بدهید در مورد آداب نماز ِ امام، بزرگان ِ فلسفه و عرفان نظر بدهند و آن‌چه روح‌الله - رحمة‌الله‌علیه - از حقیقت ِ نماز و وحدت و تشخص‌ش بیان کرده را شرح دهند.
من کمی به عقب‌تر برمی‌گردم.
به آن زمانی که وقتی در حرم امام رضا بودم، در صفحه‌ی آخر ِ کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب ِ مرتضی آوینی نوشتم "تمت!" و تاریخ زدم. به وقت ِ مطالعه‌ی اولین کتابی که می‌خواستم برای غرب‌شناسی بخوانم.
می دانید. همه چیز مهیا بود. من تمام نقطه عطف‌های زندگی‌ام را در مشهد بودم. امام‌رضا هم عجیب ضامنم شده‌ست. یکی از نقطه عطف‌های ِ زندگی ِ من، تمام کردن این کتاب و ورود به عالمی بود که دیگر بیرون آمدن از آن ممکن نبود.
چقدر حاشیه رفتم. احتمالا باید صبر می‌کردم این مطلب را وقتی می‌توانستم پست بگذارم منتشر کنم.
به‌هر‌حال.
کتاب‌های پیش ِ رویم مشخص بود. جزوه‌ی والعصر را هم باید طی یک‌هفته می‌خواندم. بعد از توسعه‌ی آوینی بقیه کتاب‌ها برایم آسان به نظر می‌آمد. اما...
من یک چیزی کم داشتم.
من خیلی چیز‌ها از توسعه و هژمونی غرب و تاریخ انسان از ابتدا و مسائل گریبان گیر ِ دنیای مدرن مثل آلودگی محیط زیست و غیره و غیره را فهمیدم. اما بعد از آن تمت ِ تاریخی بلند شدم و نماز شکر خواندم.

و این نماز دیگر مثل ِ سابق نبود. من وارد ِ دنیای جدیدی شده بودم که در آن انسان ِ خداپندار را شناخته بودم و حالا به نماز ایستادنم خیلی پیام داشت. چون نمی‌توانستم همچنان خداپندار بمانم ولی نماز هم بخوانم.
الله اکبر نماز برای من رنگ ِ دیگری گرفت.
شاید هم باید نمازهای آن ایام‌م را اعاده  کنم. چون بعد ِ هر الله‌اکبری در دلم می‌گفتم خدایی که بزرگ تر است!
خدایی که بزرگ‌تر است از من! خدایی که بزرگ‌تر است از عالم ِ ِغرب! الله اکبر از غرب و از انسان...
نمی‌دانم می‌توانم خوب توصیف کنم یا نه ولی من در آن ایام با همین الله‌اکبرهای نماز زندگی می‌کردم و جآن می‌گرفتم.
در همان ایام بود که فهمیدم اصل ِ مطلب در آداب نماز ِ امام است.
و عجب چیزی شد برای ِ من که عشق فلسفه و عرفان بودم.
مسیرم روشن‌تر شد. موازی ِ غرب شناسی، از امام می‌خواندم.
و عجب موازی کاری ِ قشنگی بود.
خدا نصیبتان کند.
آداب نماز امام را بگذارید به وقتش بخوانید.
همان وقتی که قرار است چیزی درونتان بجوشد که زندگیِ فردای‌تان را منقلب کند...
تمت!
        

26

نفحات نفت: جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی

3

راهنمای تفکر نقادانه: پرسیدن سوال های به جا

25

خطابه ارتجاع: انحراف، بیهودگی، مخاطره

12