معرفی کتاب مادام بواری اثر گوستاو فلوبر مترجم مینا آذری

مادام بواری

مادام بواری

گوستاو فلوبر و 1 نفر دیگر
3.8
238 نفر |
68 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

47

خوانده‌ام

469

خواهم خواند

283

شابک
9786001062957
تعداد صفحات
424
تاریخ انتشار
1234/10/11

توضیحات

        کتاب مادام بواری، رمانی نوشته ی نویسنده ی فرانسوی، گوستاو فلوبر است که برای نخستین بار در سال 1856 منتشر شد. شخصیت اصلی داستان این رمان برای فرار از آزردگی ها و پوچی زندگی خود، از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند. اِما بواری، نماینده ی همه ی زن های خانه دارِ مستأصل است. او، زنی زیباست که حوصله اش از زندگی روزمره سر رفته است. از همین رو، اِما در تلاشی برای تبدیل زندگی اش به چیزی که می خواهد، پول هایش را بدون حساب و کتاب، خرج لباس و وسایل خانه می کند و وارد دو رابطه ی عاشقانه ی پنهانی نیز می شود. اما با پیشروی داستان، جز قلبی شکسته و بدهی هایی کلان، چیزی برای اِما باقی نمی ماند و او دست به اقدامی می زند که عواقب تراژیکی برای همسر و دخترش خواهد داشت. رمان مادام بواری، یکی از تأثیرگذارترین کتاب ها در سبک رئالیسم است و به عنوان شاهکار بزرگ فلوبر، در زمره ی برترین آثار ادبی تاریخ قرار می گیرد.
      

پست‌های مرتبط به مادام بواری

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب جالبی بود سرشار ا ز احساسات؛ چه خانوادگی، چه نوستالژیک، چه اروتیک و چه طبقاتی
در مجموع خیلی تضادهای جالبی رو تصویر می کرد و آشفتگی های ذهن و ارتباطات اجتماعی رو خوب نشون میداد، هرچند به نظر می رسید داستان در طعن ها و همراهی هایی که با مادام بواری داشت قصد داشت تصاویری مقطع از گذاری انسانی در وضعیت اجتماعی رو نشون بده؛ سرنوشت دختری از صومعه تا روستا، از رمان تا زندگی و از روستا تا شهر، ولی برای من، و شاید شرایط اجتماعی ما، قدری کتاب ناهمگون و نامتجانس نشون میداد و البته، من از این عدم قرابت زیاد لذت نبردم!
جذاب ترین بخش کتاب کنایه هایی بود که به خود کتاب باز میگشت: مثلا نقدهای که در لفافه به رمان وارد می کرد و خیال پردازی ها که سرنوشت تباه می کرد تا نسبت های دوگانه ای با شهر که گویا خود فلوبر هم درگیرش بوده
با تصاویر انتهایی داستان می شد عجیب همدل بود و تحقق عینی سبکی از نویسندگی رو دید که در اون، هرچند با شخصیت اصلی داستان به خاطر کارهاش نمی تونی احساس قرابت کنی ولی در نهایت سخت ازش دل می کنی؛ مثل فیلم دایره زنگی و ... 
در مجموع به یکبار خوندش می ارزید
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «انسان‌ها اغلب در جستجوی عشقی هستند که حتی خودشان هم نمی‌دانند چیست.» 🤌🏻

کتاب «مادام بواری»
 را خواندم و برخلاف بقیه، دلم بیشتر از هر کسی برای شارل سوخت؛
مردی که واقعاً دوست داشت اما نمی‌دانست چطور این عشق را نشان دهد.
شارل ساده‌دل نبود.
 او در درک احساسات همسرش ناتوان بود و همین ناتوانی فاصله‌ای عمیق میانشان ایجاد کرد.
این نوع آدم‌ها در زندگی واقعی هم کم نیستند؛
 کسانی که دوست دارند،
 اما بلد نیستند عشقشان را عملی کنند و این خیلی دردناک است.

حالا از شارل بگذریم و به اِما برسیم
آه از اِما! 
دختری که در تلاش بود از روزمرگی و یکنواختی زندگی فرار کند و خودش را در خیال‌های عاشقانه غرق کرده بود.

گوستاو فلوبر نشان می‌دهد که رمان‌های عاشقانه‌ای که اِما می‌خواند، تصویری غیرواقعی و اغواکننده از عشق و زندگی ساخته‌اند؛
تصاویری که فاصله‌اش را با واقعیت زندگی بیشتر کردند.
به نظرم فلوبر
 «ادبیات سطحی و تخیلی»
 را مثل مواد قندی برای روان آدمی می‌داند: شیرین‌اند، اما زود می‌کشند!
مثل اتفاقی که برای زندگی و خیال‌های اِما افتاد...
* اما نمی‌دانم این تصور من است یا واقعاً نظر فلوبر همین بوده است؟

 به این نتیجه رسیدم که اِما دچار «تجربه‌ی نقص در پیوند اولیه» بود.
یعنی در کودکی و نوجوانی به اندازه‌ی کافی عشق و تماس عاطفی درست نگرفته بود.
نتیجه‌اش این بود که در بزرگسالی دنبال عشقی شدید و غیرواقعی می‌گشت؛
اِما می‌خواست یک چاله‌ی قدیمی را از راه نادرست پر کند...
این راه نادرست به زخمی عمیق تبدیل شد؛
زخمی که هر بار تلاش می‌کرد آن را ترمیم کند، بیشتر خراشیده می‌شد، تا جایی که دیگر قابل درمان نبود.


*نویسنده به خوبی احساسات مختلف را نشان داده بود!
کمتر نویسنده‌ای را دیده‌ام که بتواند غم از دست دادن را اینقدر واقعی به تصویر بکشد..
اینکه این کتاب تا این حد اعصابم را درگیر کرد، یعنی واقعاً عالی بود :)
  خوشحالم که نویسنده، عاقبت شخصیت‌ها را در پایان مشخص کرد🤝


در آخر هنوز برام سواله
چرا آنا کارنینا براتون دوست داشتنیه ولی مادام بواری نه؟
درحالی که عاقبت مادام خیلی بیشتر از آنا باب میل بود!
احساسات و نتیجه‌ی عملشون خیلی ملموس تر بود..
        

107

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب حاضر نخستین کتاب گوستاوفلوبر است. عنوان کتاب شخصیت اصلی داستان است که در پی جنگی است برای مقابله با مادی گرایی و پوچی های شهر نشینی. زمانیکه این اثر منتشر شد با اعتراضات فراوانی روبرو شد اما بعد از تبرئه‌اش نه تنها پرفروش ترین بلکه در زمره ی بهترین‌های تاریخ ادبیات کلاسیک قرار گرفت. نکته ای که برای من جالب بود دیدگاه متفاوت زن و مرد به عشق بود. زن خود را در عشق حل می‌کند و هستیش را می‌گذارد اما برای مرد عشق لحظه ای گذراست. نویسنده بسیار دقیق به این موضوع پرداخته و کتاب را از این حیث بسیار خواندنی کرده است. در طول خواندن کتاب شما باچالشی عمیق روبرو هستید. به گونه‌ای که در هر سطر از آن خود را جای شخصیت و انتخاب‌های عجیب و بازی های روزگار می‌گذارید و چه اتفاق شگفت‌انگیزی است. با او سفری به غمها و پیچیدگی های زندگی می‌کنیم. خود را به جای او قرار می‌دهیم و تصمیم میگیریم. این است قلم شگفت انگیز گوستاوفلوبر. مادام بواری بیش از هر چیز دیگر درباره روحیات و احساسات زنانه است. احساساتی که گاهی در زندگی سرکوب شده و دلهره ها و نگرانی هایی که هرزنی در زندگیش تجربه می‌کند را نشان‌مان می‌دهد.
        

15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یک. جامعه‌ی فرانسه‌ی قرن نوزدهم، درگیر تغییر ارزش‌های اشرافی و فئودالی به ارزش‌های برآمده از جنبش روشنگری و انقلاب 1789 است. تجربه دوره‌ی وحشت تحت حکومت ژاکوبن‌ها، ترورها و اعدام‌ها و خون‌ریزی‌های انقلابیون، امیدها و خوش‌بینی‌های بر آمده از جنبش روشنگری را کمرنگ و تاریک کرده است. جامعه دستخوش دگرگونی، اضطراب و پوست‌اندازی است. بخشی از جامعه با آغوش باز از ارزش‌های جدید بورژوازی استقبال می‌کنند و بخشی دیگر منتقدانه به آن نگاه می‌کنند. بخشی از ادبیات فرانسه‌ی قرن نوزدهم در چنین فضایی شکل می‌گیرد.

دو. فلوبر به جنبش رمانتیسم نزدیک است. رمانتیسم فلوبر نوعی واکنش احساسی در برابر خرد محوری برآمده از سنت روشنگری است. تمایل به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش سوی گذشتهٔ تاریخی در برابر آشوب و بی‌نظمی جهان جدید. فلوبر ارزش‌های جدید بورژوازی را با بدبینی نگاه می‌کند. برای او نظم قدیم، ارزش‌های اشرافی و فئودالی همان گذشته‌ی نوستالژیک عزیز از دست رفته است.

سه. شخصیت "مادام بوواری" تجسم ارزش‌های جدید بورژاوزی و روشنگری از نگاه رمانتیک‌ها و منتقدان روشنگری و انقلاب است. زنی بدون میراث اشرافی، کتاب‌خوان، رویاپرداز و با قدرت سوژگی. زنی‌ مدرن که از تنگنای نظم و سنت قدیم فراتر می‌رود. از دید فلوبر اما این سوژگی تنها یک نتیجه در بر دارد: تباهی. و نماد و تجسم این تباهی، خیانت در تعریف نظم قدیم است، خیانت در ازدواج سنتی. گویی سوژگی زن جدید تنها یک حالت دارد و آن تباهی و خیانت است. مادام بوواری، خود "جامعه جدید" است. جامعه‌ای که نظم اخلاقی‌اش در حال تغییر است، مستقل از سنت اشرافی و مسیحیت قرون وسطایی و بر پای خرد روشنگری جدید تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. اما از نظر فلوبر سرنوشت چنین جامعه‌ای چیست: تباهی، نابودی.

چهار. "اِما" در لحظات آشوب و دشواری، خاطرات خود را در صومعه به یاد می‌آورد. گاهی آرزو می‌کند که کاش  روزهای صومعه‌نشینی بازگردد. از نظر فلوبر آرامش در دل سنت، مذهب و نظم قدیم نهفته است. گویی او تصلب و بندهای سنتی را به آزادی، سوژگی و آشوب مدرن ترجیح می‌دهد.  

تیرماه لعنتی 99
        

2

parmis

parmis

1403/4/21

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        نه اخه.. خب که چی بشه؟
اینهمه وقت واقعا بدرد نمی‌خورد 💀
وا. واقعا واکنش صادقانه‌م همینه. وا.
از اون مرد به این مرد اخرشم دوتاشونم مردن
خب که چی
وا واقعا وا
واقعا بنظرم ارزش خوندن رو نداشت.. هرچند هروقت که میخوندم میتونستم دوساعت تمام وقت بذارم
ولی فقط میخواستم ببینم اخر این قضیه‌ی درهم‌برهم چی میشه.
خوشم نیومد اصلا
معلوم نبود میخواست چی بشه. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تو بخوان "مادام بوواری"، من می گویم کلاس اخلاق با حضور گوستاو فلوبر.
دن کیشوت کتاب های قهرمانان افسانه ای روزگارش را خواند و سفر های داستانی اش را خلق کرد. #اِما_بوواری رمان های عاشقانه ی دهرش او را به ورطه سرگذشتش کشاند. با این تفاوت #مادام_بوواری تکرار #دن_کیشوت است.
.
.
.
پ.ن: گاهی ذهنم دست به قلم می شود برای تبدیل آنچه که خوانده ام به رمان قرن بیست و یکی دن کیشوت وار.
.
جملات منتخب:
«کلیسا را به خاطر گل هایش، موسیقی را به خاطر کلمات شاعرانه اش و ادبیات را به خاطر تهییج های احساسی و عاطفی اش دوست داشته بود.»
.
«در آینده سعی کن آرام باشی. متوجه هستی، اگر بدانم که با کم ترین تاخیری این طور آشفته می شوی دیگر نمی توانم خودم را آزاد حس کنم.»
.
«اَما چطور می شد از رنجی ناشناخته حرف زد که مدام چون ابرها تغییر شکل می داد و چون باد در پیچ و تاب بود؟ نه کلمات مناسبِ این کار را می یافت، نه فرصتش و نه شمامتش را.»
.
#فلینظر_الانسان_الی_طعامه (بگو چی می خوانی، تا بگویم کیستی)
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب همواره شما را به خود جذب می‌کند و با بیانی بی‌طرفانه، شما را وادار می‌کند که بی‌اتهام زدن به شخصیت‌ها یا طرفداری از فرد خاصی، داستان را ادامه بدهید.
مواجهه‌ی اِما با واقعیت‌های زندگی بعد از سپری کردن عمری دراز در تخیلات عاشقانه‌اش، داستانی جدید نیست؛ چیزی است که هر انسان خیال‌پرداز و احساس‌محوری بالاخره یک روز در زندگی‌اش با آن مواجه می‌شود. کسی نمی‌تواند مطمئن شود که دنیا همان است که در کتاب‌ها و فیلم‌ها دیده است و تا وارد فضای واقعی نشود، باور نمی‌کند که چقدر همه چیز متفاوت بوده است.
تلاش اِما برای تغییر نکردن و وفق پیدا نکردن با شرایط، بعد از آنکه رویاهایش ویران می‌شوند، هم انگیزه‌بخش است و هم ناراحت‌کننده. هر چه هست، این کتاب شما را وارد واقعیت‌هایی می‌کند که هر روز با آنها مواجهیم و باورشان نداریم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          
داستان کتاب مادام بوواری از جایی شروع میشه که شارل بوواری نوجوانه و در مدرسه مورد تحقیر و تمسخر هم‌کلاسی‌هاش قرار می‌گیره و با وجود تلاشی که می‌کنه ابتدا برای تحصیل در رشته پزشکی نمرات کافی رو کسب نمیکنه اما در نهایت پس از جهد زیاد به عنوان پزشک نه چندان حاذق مشغول به کار میشه و مادرش برای تأمین آینده‌ی پسرش مقدمات ازدواج با یک بیوه با جهیزیه‌ی خوب رو براش مهیا می‌کنه. شارل چندان خشنود نیست از زندگی با همسرش و پس از مرگ همسرش عاشق اما، دختر یکی از بیمارانش میشه و تازه اینجاست که مادام بوواری پا به داستان می‌ذاره. مادام بوواری عاشق رمان‌ و عشق‌های آتشینه و در ذهنش چنین چیزی برای خودش تصور می‌کنه اما در واقعیت به چنین چیزی نمی‌رسه و برای رسیدن به خواسته‌هاش مسیر درستی رو پیش نمیگیره تا عاقبت خوبی در انتظارش نباشه. مادام بوواری توانایی تمییز دادن رویا و توهم با واقعیت رو نداشت و برای رسیدن به خواسته‌های خودش به معنای واقعی دست به هر کاری که نباید، زد. کتاب سختی خاصی برای خوندن نداره و جذابیت داستان به میزانی هست که شما رو ترغیب کنه به خوندن در حالی که خستگی خاصی رو متوجه نشید. رمان مادام بوواری بر بسیاری از نویسندگان تاثیر گذاشته و مورد ستایش بسیاری از نویسندگان بزرگ مثل ماریو بارگاس یوسا قرار گرفته.ه
        

14

Fa

Fa

1404/2/27

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چند روزی که این رمان را مطالعه میکردم، کاملا با این رمان زندگی کردم. 
اثری ارزشمند بود و از خواندن این رمان احساس رضایت دارم.
در این یادداشت نیازی نیست که خلاصه این کتاب را بنویسم، و اگر کسی هم بخواهد این کتاب را بخواند نیازی هم به خلاصه آن ندارد، چونکه خودش آن را مطالعه می‌کند. 
به نظر بنده هر وقت بخواهیم کتابی را شروع کنیم، خلاصه‌ای از آن خواندن اشتباه است، چونکه می‌فهمیم داستان به کجا ختم می‌شود.
وقتی خودت شروع کنی به خواندن یک رمان، وقتی هر صفحه از آن را مطالعه میکنی، با کنجکاوی و علاقه آن را ورق میزنی و می‌خوانی.
اگر کتاب را مطالعه کردی جملات بعدی هم نیز بخوان، در غیراینصورت ادامه نده!

اما اِما، شخص اول کتاب، زنی آرمان‌گرا و ناراضی از حال، زنی که نمی‌داند خوشبختی کجاست! فقط می‌خواهد آن را بدست بیاورد، شاید خوشبختی پشت آن کوه است، پس باید فرار کرد. ما باید برویم توی فکر اِما. چونکه تن به رابطه‌ای می‌داده است و همچنین آخرش هم خودکشی کرده است، نباید آن را انسان بدی بشماریم! هر کدام از ما می‌تواند اِما باشد، منظورم این نیست که ماها خیانت‌کار هستیم، نه. منظور من این است که هرکدام از ماها از زندگی رضایت نداریم، آرزوهایی داریم که خیلی آرمانی‌اند، از حالمان و از شرایطی که داریم لذت نمیبریم، برای جبران آن شاید دست به خطاهایی بزنیم، ناامید میشویم، از زندگی سیر میشویم، مانند اِما دست به‌هر کاری میزنیم تا حال خودمان را خوب کنیم، اما بدتر میکنیم. 
نمی‌خواهم بگویم فلوبر می‌توانست اِما را در آخر داستان به‌جای اینکه دست به خودکشی بزند، به شیوه‌ای آن را نجات بدهد، نه.‌شایداصلا فلوبر میخواست این رمان را بنویسد تا به ما تذکری بدهد.
نمیدانم شما دوستان چی از این کتاب برداشت کرده‌اید. اما اِما را در این کتاب دربیابید، آن را خیلی مطالعه کنید.

        

21

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

#کتابدیدم
          #کتابدیدم
#مادام_بواری


من چهارده ساله بودم و فاطمه شهروی ۲۸ ساله ، با هم توی کلاس قران رفیق بودیم. بعد از کلاس سوار ۲۰۶ خوشگلش می شدیم و می رفتیم فلافل و ترشی و دوغ ایشملی. فاطمه با من مثل یک نوجوان نیازمند هدایت برخورد نمی کرد، مثل یک دوست واقعی بودیم، البته دوتایی نه، یک اکیپ ۱۴ تا ۲۸ ساله





همان سال شروع کردیم به کتاب رد و بدل کردن. مادام بواری را هم خودش داد به من. شاید جزو اولین کلاسیک هایی که خواندم بود. آن زمان اصلا با شخصیت اصلی همدات پنداری نداشتم. به نظرم بی نهایت بولهوس و عوضی بود. خیلی ساده لوح و بیشعور. اصلا هم دلم برایش نمی سوخت. اشاره های عشقولانه ی کتاب انقدر زیاد بود که بکشانتم! که با وجود قدیمی بودن ، بخوانمش‌ ولی درس اخلاقی خاص مستقیمی از کتاب نگرفته بودم
روزی که پسش دادم، گفت دیدی چقدر آخرش تکان دهنده بود، اونجاش که سم خورده بود، اون همه هوس و شور و این در به اون در زدن ، همه ش تموم شد، وقتی گذاشتنش توی گور ...

حرف فاطمه که توجهم را به کتاب جلب کرد، این همه آسمان ریسمان بافتن نویسنده را تازه به چشمم آورد‌. از همان روز ، تصویر مرگ اما ، یکی از تکان دهنده ترین تفاسیر این بیت برایم شده

گفت چشم تنگ دنیا بین را، یا قناعت پر کند یا خاک گور




بالاخره بعد از این همه سال، فیلمش را این هفته دیدم. نسخه ی بسیار کثیف ۲۰۱۴
تقریبا بیشتر فیلم را در حال سانسور بودم، هی بزن جلو، بزن جلو. روانی شدم! 😒



ولی
این بار انگار اما را واقعی تر می دیدم. ملال شدید و بی مزه ی زندگی یک زن خانه دار. اشتیاقش به شور زندگی که کوفت می شد توسط شوهرش و مجبور می شد با ماجراهای دیگر پرش کند. خیلی خوشحالم که توی دوران اما زندگی نمی کنیم و کلی پاسخ حلال ارزان برای خروج از بن بست هایش هست. از فروش لباس در تلگرام تا هشتگ اعدام نکنید زدن و حس حرکتی ملی تا تا تا .... 
ولی خب، پاسخ حقیقی که خداست، برای اما هم بود. توی فیلم کلیسا کمکش نکرد ، چون برایش درد اما بی اهمیت بود. توی کتاب را یادم نیست.


داستان به وضوح نشان داد چقدر برای مردها رابطه شان با اما پوچ و سطحی بوده، قشنگ زد خرد و خاکشیر کرد تصویر جذاب ترکیه ای امروز خیانت را! ولی هیچ راه نجاتی نشان نداد...
        

19