Fa

Fa

@thfah

72 دنبال شده

38 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
Fa

Fa

1403/9/25

        واقعا خوشحالم که شروع تجربه‌ی کلاسیک‌خوانیم با ربکا بود. به‌خصوص که من کتاب صوتیش با صدای سارا بهرامی و رضا عمرانی رو گوش دادم و اجرای گوینده‌ها و انتخاب موزیک‌ها باعث شدن من حتی بیشتر از خوندن (یا درواقع شنیدن) کتاب لذت ببرم. 
من بدون هیچ اطلاعی از داستان کتاب رفتم سراغش و فکر می‌کردم درواقع ربکا شخصیت اصلی کتاب یا احتمالا راویه که خب از همون اوایل متوجه شدم اشتباه می‌کردم و راوی تا آخر داستان قرار نیست اسمی داشته باشه. اما درنهایت باز هم شخصیت مهم و اصلی داستان ربکا بود که با اینکه حتی زنده نبود، اما اسم، سایه و خاطراتش توی تک‌تک لحظات کتاب حضور داشت. توصیفات دقیق و کاملش هم به نظرم یکی از بهترین نقاط قوتش بود چون همون‌ها باعث شدن ارتباط عمیقم با کتاب تا آخرش قطع نشه. تنها چیزی که به نظرم جا داشت کمی بیشتر روش کار بشه، پرداخت بیشتر به شخصیت‌های اصلی (راوی و ماکسیم) بود. 
در کل ربکا می‌تونه بهترین گزینه توی روزهای پاییزی باشه و همین‌طور بهترین پیشنهاد برای شروع کلاسیک‌خوانی. نسخه‌ی صوتیش هم واقعا بی‌نظیر بود.
      

30

Fa

Fa

1403/8/28

        این کتاب شاید به‌طور کلی یه داستان معمولی باشه، اما چنان جزئیات عزیز و دوست‌داشتنی‌ای که داره که باعث شد امتیازم بهش ۴ ستاره باشه. یه ماجراجویی آروم و عمیق بین کتاب‌‌ها، با حضور و همراهیِ یه گربه‌. :))) برای من بشخصه همین دو تا عامل کافیه تا یه چیز رو دوست داشته باشم. 
در کل این کتاب خیلی وایب امن و حال‌خوب‌کنی داره و زود می‌شه خوندش و ازش کلی لذت برد. ✨️ کلی از جملاتش رو هایلایت کردم و می‌دونم که قراره دوباره حتی در حد مرور کردن اون جملات، بهش برگردم. شخصیت گربه‌ هم عالی بود. :)))

"داستان‌هایی وجود دارن که جاودانی‌ان، اون‌قدر قدرتمندن که سالیان سال زنده می‌مونن. از این کتاب‌ها زیاد بخون- می‌شن مثل دوست‌هات. الهام‌بخشت می‌شن و ازت پشتيبانی می‌کنن."

"کتاب خوندن فقط برای لذت یا سرگرمی نیست. گاهی لازمه چند خط رو عمیقاً بررسی کنی و یه جمله رو بارها و بارها بخونی. گاهی سر جات می‌شینی و درحالی‌که سرت رو بین دست‌هات گرفتی بدجوری کُند پیش می‌ری و نتیجه‌ی این کار پرزحمت و مطالعه‌ی دقیق اینه که یهو به جایی می‌رسی که دیدگاهت وسیع‌تر می‌شه. مثل اینه که بعد از بالا رفتن از یه کوره‌راه طولانی، به یه منظره‌ی بسیار قشنگ می‌رسی."

"البته لذت بردن از کتاب خوندن خوبه؛ اما چشم‌اندازهایی که موقع گردش توی یه مسیر پیاده‌رویِ راحت و خوشایند می‌بینی محدود هستن. کوه رو بخاطر کوره‌راه‌هاش سرزنش نکن. تقلا کردن برای بالا رفتن از کوه، قدم‌به‌قدم، یه بخش ارزشمند و لذت‌بخش از صعود هم محسوب می‌شه."
      

0

Fa

Fa

1403/8/28

        خوندن این کتاب یک ماه برای من طول کشید و هر بار با فواصل طولانی می‌رفتم سراغ خوندنش، چون به‌قدری کتاب پر از زیاده‌گویی‌های خسته‌کننده و کش‌دادن‌های بیخودی بود که بعد خوندن نیمه‌ی اولش کلا رهاش کردم تا چند وقت. ایده‌ی اصلی داستان واقعا جذاب و پر از پتانسیل بود اما می‌تونست خیلی بهتر و پرکشش‌تر باشه اگر توی ۱۵۰ صفحه (نصف تعداد صفحات فعلی کتاب) تموم می‌شد.
اواخر کتاب هم اصلا برام جالب نبود. یکی به این دلیل که داشتن افسردگی رو محدود کرد فقط به داشتن حسرت! اصلا برام قابل درک نبود. و دلیل بعدی هم اینکه صفحات آخر واقعا دیگه همه‌چیز خیلی شعاری بود. به نظرم اگر سعی می‌کرد همه‌چیز رو در همون قالب داستان پیش ببره و سعی نکنه با اون حجم از شعار برداشت خودش رو به خواننده القا کنه، شاید بهتر می‌شد.
در کل برای من خیلی خیلی کتاب معمولی‌ای بود (که باز هم اگر شعاری پیش نمی‌برد همه‌چیز رو، می‌تونست برام تاثیرگذار هم باشه). تا آخرش هم که خوندم باز دلیل این حجم از وایرال شدنش رو نفهمیدم. 
      

1

Fa

Fa

1403/8/28

        یکی از بیشترین چیزهایی که در رابطه با این کتاب برام جالب بود، این بود که هر فصل روایتی از دیدگاه نفرات مختلف درباره‌ی یه موضوع مشترک بود. خوندن اون حجم از تفکرات‌ و داستان‌های متفاوت، از فرهنگ‌ها و آدم‌های مختلف، برام خیلی جالب بود.
چند جا توی داستان بود که باعث شد به یک سری چیزها خیلی فکر کنم و یکیش حد تعلقی بود که پرویز [شخصیت ایرانیِ داستان] به شهرش داشت. نمی‌تونستم درک کنم چه حسی داره که انقدر به کشور و محل زندگیت حس تعلق داشته باشی.
داستان در حدی هست که بشه در یکی دو نشست خوندش، اما باز برای من خیلی داستان متوسط و معمولی‌ای بود.

"امروز صبح اقبال ازم پرسید فرق بین آدم مداراگر و نژادپرست را می‌دانم یا نه. من گفتم آدم‌های نژادپرست با بقیه درگیرند چون فکر می‌کنند از آن‌ها سَرند."
"او مثل شعری از خیام است؛ یک عمر زمان می‌برد تا معنایش را بفهمی و تازه آن‌وقت است که قلبت به جهان باز می‌شود و اشک، گونه‌های سردت را گرم می‌کند."
"ترجمه مثل سفری دریایی است، از کرانه‌ای به کرانه‌ی دیگر. گاهی احساس می‌کنم قاچاقچی‌ام. با محموله‌ی کلمات، فکرها، تصاویر و استعارات از مرز بین زبان‌ها رد می‌شوم."
      

0

Fa

Fa

1403/8/28

        یکی از بزرگ‌ترین دلایلی که باعث شد من کتاب رو تا تهش ادامه بدم، تخیل بی‌حدومرز و نامحدود نویسنده بود. این حجم از تخیل اون‌قدر حیرت‌زده‌م کرد که هی برای بیشتر خوندن و آشنا شدن با دنیاها و شخصیت‌ها و گونه‌های جدیدی که نویسنده خلقشون کرده بود، مشتاق و کنجکاو می‌شدم‌. یه طنز بانمکی هم داشت که در اون حدی که نبود آدم باهاش بخنده، اما باعث می‌شد روند خوندن کتاب خسته‌کننده نشه. اوایل کتاب یه‌کم سبک روایت رندوم و پخش‌وپلاش برام گیج‌کننده بود، اما بعدش برام عادی شد و تونستم ارتباط بگیرم. خیلی برام جالب بود که نویسنده رسما با تمام دانسته‌ها و اطلاعات ذهنمون از جهان و تقریبا همه‌چی بازی کرد و کلی از ساختار و دیدگاه‌های پیش‌فرض ذهنی ما رو شکوند.
آخر کتاب هم تو نقطه‌ی جالبی تموم شد. من که بقیه‌ی جلدها رو هم می‌خونم چون از فضای کلی داستان خوشم اومده و تعریف‌های زیادی هم از جلد دوم شنیدم، اما بشخصه فکر می‌کنم با اینکه پایان خوبی داشت، کشش زیادی نذاشت که خواننده کنجکاو به خوندن ادامه‌ی مجموعه بشه. از ترجمه‌ هم راضی بودم. روون بود.
      

0

باشگاه‌ها

نمایش همه

🔖 راوی🔖

343 عضو

افسانه ی گیلگمش: کهن ترین حماسه ی بشری

دورۀ فعال

عَقلِ سُرخ

338 عضو

از قیطریه تا اورنج کانتی

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

653 عضو

دایی جان ناپلئون

دورۀ فعال

🎭 هامارتیا 🎭

294 عضو

گوریل پشمالو

دورۀ فعال

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.