معرفی کتاب مادام بواری اثر گوستاو فلوبر مترجم مهدی سحابی

مادام بواری

مادام بواری

گوستاو فلوبر و 1 نفر دیگر
3.8
167 نفر |
50 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

39

خوانده‌ام

342

خواهم خواند

180

شابک
9789643059422
تعداد صفحات
386
تاریخ انتشار
1399/7/30

توضیحات

        
اما بوواری یکی از شاخص ترین چه ره های ادبیات همه ی دوران هاست. سرگذشت پر تبو تاب و سرنوشت رقت انگیز او، با دقت و عمقی که فلوبر ترسیم میکند ، او را از جایگاه یک زن جاه طلب سیری ناپذیر شهرستانی بالا می کشد و به سطح شخصیت های سترگ اساطیر، ترازدی و تاریخ می برد . هنر فلوبر و تاثیر عمیق او بر ادبیات مدرن از همین تلفیق تناقص آمیز ناشی میشود: بیان  به شدت واقع گرایانه ،«سرد » و «پزشک» وار از وضعیت های خطیر که تا پیش از اوعادت داشتیم آن ها را در تراژدی ها و منظومه های حماسی بخوانیم...

      

لیست‌های مرتبط به مادام بواری

نمایش همه

پست‌های مرتبط به مادام بواری

یادداشت‌ها

          کتاب جالبی بود سرشار ا ز احساسات؛ چه خانوادگی، چه نوستالژیک، چه اروتیک و چه طبقاتی
در مجموع خیلی تضادهای جالبی رو تصویر می کرد و آشفتگی های ذهن و ارتباطات اجتماعی رو خوب نشون میداد، هرچند به نظر می رسید داستان در طعن ها و همراهی هایی که با مادام بواری داشت قصد داشت تصاویری مقطع از گذاری انسانی در وضعیت اجتماعی رو نشون بده؛ سرنوشت دختری از صومعه تا روستا، از رمان تا زندگی و از روستا تا شهر، ولی برای من، و شاید شرایط اجتماعی ما، قدری کتاب ناهمگون و نامتجانس نشون میداد و البته، من از این عدم قرابت زیاد لذت نبردم!
جذاب ترین بخش کتاب کنایه هایی بود که به خود کتاب باز میگشت: مثلا نقدهای که در لفافه به رمان وارد می کرد و خیال پردازی ها که سرنوشت تباه می کرد تا نسبت های دوگانه ای با شهر که گویا خود فلوبر هم درگیرش بوده
با تصاویر انتهایی داستان می شد عجیب همدل بود و تحقق عینی سبکی از نویسندگی رو دید که در اون، هرچند با شخصیت اصلی داستان به خاطر کارهاش نمی تونی احساس قرابت کنی ولی در نهایت سخت ازش دل می کنی؛ مثل فیلم دایره زنگی و ... 
در مجموع به یکبار خوندش می ارزید
        

4

parmis

parmis

1403/4/20

        نه اخه.. خب که چی بشه؟
اینهمه وقت واقعا بدرد نمی‌خورد 💀
وا. واقعا واکنش صادقانه‌م همینه. وا.
از اون مرد به این مرد اخرشم دوتاشونم مردن
خب که چی
وا واقعا وا
واقعا بنظرم ارزش خوندن رو نداشت.. هرچند هروقت که میخوندم میتونستم دوساعت تمام وقت بذارم
ولی فقط میخواستم ببینم اخر این قضیه‌ی درهم‌برهم چی میشه.
خوشم نیومد اصلا
معلوم نبود میخواست چی بشه. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

هیچ

هیچ

1403/5/26

          آنوقت پیرزنی ریزه‌میزه با ظاهری ترسو که گفتی در لباس‌های مندرسش در هم تا شده بود به طرف ایوان پیش رفت. کفش‌های زمخت چوبی به پا داشت و یک پیشبند آبی‌رنگ بزرگ بسته بود. صورت لاغرش که در چارقدی ساده محصور بود از سیب پلاسیده چروکیده‌تر بود، و از آستین پیراهن قرمزرنگش دو دست دراز با مفاصل گره‌دار بیرون آمده بود. گرد و غبار انبارها، تیزاب صابون رختشویی و مواد چربی پشم چنان دست‌هایش را کبره بسته و ترک داده و زبر و زمخت کرده بود که گرچه آنها را با آب شسته بود به نظر کثیف می‌آمدند، و از فرط کارکردن و زحمت‌کشیدن دست‌های او به هم نمی‌آمدند، گویی می‌خواستند خود بر رنج ها و محنت‌هایی که کشیده بودند گواهی دهند. بر چهره‌اش حالتی از صلابت و خشکی زهادخشکه مقدس به خوبی مجسم بود. هیچ‌چیز غم‌انگیز یا رقت‌انگیز نگاه بی‌حالت او را نرم نمی‌کرد. از معاشرت با چهارپایان سکوت و سکون آنها را گرفته بود. این اول‌بار بود که خود را میان چنین جمعیت انبوهی می‌دید و باطنا از دیدن پرچم‌ها و شنیدن صدای طبل‌ها، از آقایان سیاهپوش و از نشان افتخار آقای مشاور ترسیده و ماتش برده بود، و نمی‌دانست باید جلو برود یا فرار کند و نیز چرا جمعیت او را هل می‌دهند و چرا داوران به او لبخند می‌زنند. اینک مظهر نیم‌قرن بردگی در برابر این اربابان سرخ و سفید و مرفه ایستاده بود. آقای مشاور استانداری که فهرست برندگان جوایز را از دست رئیس هیئت گرفته بود گفت:
_خانم محترم، کاترین نیکز الیزابت لورو - جلوتر بیایید و ضمن اینکه نوبه به نوبه به ورقه‌ی کاغذ پیرزن نگاه می‌کرد به لحنی پدرانه تکرار می‌نمود:جلوتر، خانم، جلوتر!
توواش از روی صندلی بالا جست و گفت:مگر کری، خانم؟
و شروع کرد در گوش پیرزن داد زدن:پنجاه و چهارسال خدمت! یک مدال نقره! بیست و پنج فرانک! مال شما است.
وقتی پیرزن مدالش را گرفت نگاهی به آن انداخت، لبخندی آرام بر چهره‌اش ظاهر شد و شنیدند وقتی از آنجا می‌رفت زیرلب زمزمه‌کنان می‌گفت:من این را به کشیش محلمان خواهم داد تا برایم نماز بخواند.

صفحات:۳۲۱،۳۲۲،۳۲۳


مادام بواری کلاس درس نویسندگی است.
        

2

          از متن کتاب
«پیش از آنکه شوهر کند گمان کرده بود عشقی در دل دارد ولی چون سعادتی که می بایست نتیجه اش عشق باشد،نصیب او نشد ناگزیر بایستی اشتباه کرده باشد«اما» در جستجوی کشف این نکته برآمد که مفهوم واقعی کلمات سعادت و هوس و عشق در زندگی چیست ، کلماتی که در کتابها برای او بسیار زیبا جلوه کرده بود.»
مادام بواری داستان دختری خیال پرداز در رویای ثروت و عشقی پر شور و پر سوز و گداز به نام «اما» است که با پزشکی ساده و معمولی  ازدواج میکند اما همیشه در رویاهای خود میماند و چون خود را از هر جهت برتر از شوهر میبیند و شوهرش را فردی حقیر و ضعیف می یابد به او خیانت میکند(البته شوهرش از همه جا بی خبر است و پیوسته او را تحسین میکند) و در آخر با بدهکاری حاصل از رویای زندگی تجملاتی موجب ورشکستگی او و مرگ خود میشود. یکی از نکات مثبت این کتاب تحلیل روانشناختی شخصیت هاست که توسط نویسنده بخوبی صورت میگیرد و  اعمال آنها بخصوص حماقت های(اما ) را بی تاثیر از شرایط اجتماع نمیداند.
        

8

          خوشحالم که بعد از چندین وقفه بالاخره این کتاب رو تموم کردم، خوندنش در کل برام لذت بخش بود. این کتاب حاوی بهترین مقدمه‌ای بود که تابحال خونده بودم، درباره‌ی ماجرای نوشتن این کتاب و اتفاقات عجیب و غریبی که بعدش افتاده بود. خود کتاب هم داستان غم‌انگیزی داشت، خیلی به روحانیت در فرانسه کنایه میزد و ازشون انتقاد میکرد، شخصیت پردازی خوبی داشت و پایانی غم‌انگیزتر... از دید روانشناسی هم بخوام به موضوع نگاه کنم، بنظرم اما، شخصیت اصلی کتاب، دچار اختلال دوقطبی بود. و اینکه این آدم انگار با آدم‌ها، محیط، زندگی و فرهنگی محاصره شده بود که متعلق بهشون نبود. تمام عمر یک زندگی دیگه میخواست، یک زندگی اشرافی... یک همسر دیگه میخواست، همسری که عاشق پیشه باشه و حرف های زیبا بزنه و کارهای رمانتیک انجام بده و همسری رو که قلباً دوستش داشت دور انداخت. چون شبیه به همسر رویاهاش نبود. در این فضای ناخواستنی دچار روزمرگی شد و به خیانت پی در پی رو آورد. از خیانتش دفاع نمیکنم و بهانه تراشی هم نمیکنم، فقط تو ذهنم دنبال علتش میگردم و اینا به ذهنم میرسه. همونطور که گفتم پایان بسیار غم‌انگیزی داشت، نه تنها سرنوشت اما بلکه سرنوشت بچشون خیلی ناراحت کننده بود. بنظرم به این موضوع هم اشاره داشت که ما از روی خودخواهی و بیفکری کارهایی میکنیم که ممکنه نتایج ناخوشایندش گریبان نزدیکانمون رو هم بگیره
        

0