یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

مادام بواری
        " به راستی که هیچ چیز ارزش جستجو نداشت؛ همه چیز دروغ بود! هر لبخندی خمیازه ای از ملال را پنهان می کرد و هر شادی ای لعنتی را، هر لذتی چندشش را، و از بهترین بوسه ها چیزی جز میل تحقق ناپذیر خوشی بزرگتری روی لب ها نمی ماند. "

اِما به معنی واقعی کلمه توصیف عبارت " در خود جا نشدن " است. اِما در خودش جا نمی شه، می خواد از خونه اش، از روستاش، از بچه اش، از شوهرش، از معشوقه هاش، از مذهبش بیرون بزنه، اما نمی تونه هر بار با شکست مواجه میشه. اولش فکر می کنه شوهرش راه رهایی اشه اما شارل اون قدرها هم رویایی نیست، فرزندش اون طور که دلش می خواد پسر نمیشه، معشوقه هاش فقط تا وسط راه هستند و وقتی قضیه جدی میشه رهاش می کنن. اِما دچار ملاله و برای برطرف کردن این ملال دست گردن هرچی میندازه. شایدم اشتباهش همینه که انقدر سخت تلاش می کنه تا به وسیله ی یه آدمی این ملال رو از بین ببره. اما اون قدر هم این کارش عجیب نیست. همه ی ما کمابیش برای برطرف کردن ملالمون به آدمها روی میاریم. اِما هیچ کس رو واقعا دوست نداشت فقط می خواست از طریق اونها احساس کنه اون ایده ای که توذهنشه حقیقت داره و دائما متوجه می شدکه اینطور هم نیست. اِما ادا در میاره. حتا وقتی خبر مرگ مادرش رو می شنوه دلش می خواد یه جور باشکوهی عزاداری کنه واسه همین به پدرش میگه وقتی مرد تو قبر اون خاکش کنن. حتا میخواد در عزاداری هم یه جور باشکوهی عزاداری کنه.
تمام ایده های رویایی که تو ذهن اِما هستن و داره سعی می کنه بهشون برسه ایده های رمانتیک هایی است که فلوبر میخواد مسخره بودن، تهی بودن و کلیشه ای بودنشون رو نشون بده.
حال و هوای آناکارنینا رو داشت اما دلایل آنا و اِما کاملا متفاوت بودن با هم.
فلوبر هم دیوانه ایست در توصیف کردن. صحنه ای که اِما و لئون سوار کالسکه هستن و زاویه دید داستان از راننده ی کالسکه است خیلی عجیب و خوب بود.
      
2

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.