مرگ فروشنده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
10
خواندهام
113
خواهم خواند
45
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
چارلی: هیچ کس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه. شماها نمی فهمید: ویلی یه فروشنده بود. برای یه فروشنده، زندگی آخر خط نداره. اون پیچ تُو مهره نمی کنه، از قانون حرف نمی زنه، یا نسخه برای مریضت نمی ده. یه مردیه که کیلومترها دور از خونه، در اوج غصه هم باشه، زندگیش بسته به یه لبخند و کفشیه که برق بزنه. و وقتی که دیگه کسی جواب لبخندش رو نده- اون وقت زلزله می شه. کافیه چهارتا لک بیفته به کلاهت، دیگه کارت تمومه. هیچ کس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه. فروشنده باید رؤیا ببافه، پسر. این ذات این رشته ست.
بریدۀ کتابهای مرتبط به مرگ فروشنده
نمایش همهپستهای مرتبط به مرگ فروشنده
یادداشتها
1401/4/21
مرگ فروشنده داستان مرد کهنسالی در امریکا به نام ویلی لومان است که سالها در شرکتی به عنوان بازاریاب مشغول بوده و به زعم خودش در این مدت موفق عمل کرده و توانسته در شهرهای مختلف مشتری های زیادی برای خود دست و پا کند. اون اکنون به سن بازنشستگی رسیده، دیگر توان کار کردن مانند گذشته را ندارد و برخلاف انتظارش حقوقی که دریافت می کند برای گذران زندگی و حتی برطرف کردن بسیاری از نیازهای اولیه خود و خانواده اش کافی نیست. ویلی در اثر فشارهای زیادی که تحمل می کند چه از طرف اعضای خانواده و چه از طرف رییس شرکتی که برای آن کار می کرده، دچار زوال عقلی شده و بسیاری وقتها در توهم به سر می برد. او نهاد خانواده اش را در حال فروپاشی می بیند. از طرفی از همسرش لیندا کاری برای مشکلات ساخته نیست و از طرف دیگر پسرهایش یعنی بیف و هپی نیز در کار خود موفق نیستند. . در نهایت ویلی با دیدن این شکست های پی در پی و در حالی که هیچ آینده روشنی برای خود متصور نیست اقدام به خودکشی می کند تا فرزندانش از مزایای بیمه عمر او بهره مند شوند. در این نمایشنامه بی هویتی ویلی در جامعه صنعتی و خشن امروزی به وضوح مشخص است. ویلی در آرزوی استشمام هوایی تازه، داشتن باغچه ای بزرگ و دیدن آسمان بدون مجبور بودن به پیدا کردن آن از لابلای ساختمان های بلندی است که در جوار خانه شان طی سال های اخیر سر بر آورده اند. اما این آرزوها در تضاد با ارزش هایی همچون سرمایه دار بودن است که در نظر افراد جامعه با اهمیت تلقی می شود. او برای رسیدن به آرزوهایش تلاش نمی کند بلکه برای رسیدن به ارزش هایی که جامعه به او تحمیل کرده است، همت می گمارد. لذا نمی تواند با روش ها و عقاید قدیمی خود به آنها دست یابد و هر چه بیشتر تلاش می کند کمتر به نتیجه می رسد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1402/11/15
2
1403/6/1
در این نمایشنامه مرد خانواده آرزوهای بزرگی برای خود و خانوادهاش در سر دارد که طبیعی است و هر پدری نهایت تلاشش آسایش و آرامش خانوادۀ او است. اما با کار فروشندگی به هیچ یک از آرزوهای خود نمیرسد و در هنگام بازنشستگی یا بیکار شدن؛ هنوز قسط خانهاش تمام نشده و قادر به پرداخت هزینههای زندگیش نیست. دو پسرش هم با اینکه اگر تلاش کنند و زحمت بکشند و قدری از ولخرجیهای خودشان بزنند، میتوانند به او و مادرشان کمی کمک کنند؛ اما این کار را نمیکنند و به دنبال خوشگذرانیهای خودشانند. در این میان مادر بیش از هر کس دیگری غصۀ شوهرش و حال بد، آشفتگی، بیپولی و غرور نابود شدۀ او را میخورد و او را به واقع درک میکند. اما جز مهربانی کردن و محبت به او، هیچ کاری از دستش برای کمک به او بر نمیآید. همسایه و دوست خوبش چارلی هم هوای او را دارد؛ اما وی متوجه این مطلب نیست. البته وقتی گرفتار بیپولی میشود، به او پناه میبرد و از او قرض میگیرد تا بعدا بپردازد و حتی حاضر نیست برای او کار کند. چون تصور میکند که در آن صورت غرورش جریحهدار میشود! در نهایت وقتی مرد ـ ویلی ـ از همه جا ناامید میشود؛ برای کمک به خانوادهاش خودش را به کشتن میدهد تا با پول بیمهاش زندگی راحتی برای همسر زحمتکش و مهربانش و پولی برای راه انداختن کاری برای پسر بزرگش فراهم کند. مرد به کسانی که عمری از او جنس خریدهاند و مشتری او بودهاند مینازد؛ اما در واقعیت روشن میشود که او آشنایانی داشته که همه یا بازنشست شده یا مردهاند و دیگر کمتر کسی او را میشناسد و از او خرید میکند یا حالش را میپرسد. مشکل بزرگ مرد این بود که هیچ گاه نمیخواست با واقعیت روبرو شود و از این کار میترسید. شاید اگر میپذیرفت، نتیجۀ کارش اینگونه نمیشد و قصه بدین جا ختم نمیشد. وقتی واقعیتهای زندگی روزمره و جاری را نادیده میگیریم و خیال پردازی میکنیم؛ مثل آن شیرفروشی میشویم که موقع گرم کردن شیرها، در خیال خود با فروش آن شیرها، کمکم کارش رونق گرفت و پولدار شد و ازدواج کرد و بچهدار شد و در همان دنیای خیال، برای ادبکردن فرزندش لگدی به او زد که در واقعیت ظرف شیر را بر زمین ریخت و تمام آرزوها، نقشهها و رویاها دود شد و به آسمان رفت. نمایشنامۀ قوی و جالبی بود و قدرت نویسنده را در توجه به جزئیات و توصیف شخصیتها و افکار و زوایای پنهان ذهن و وجود اعضای این خانواده نشان میداد. خواندن این نمایشنامه لذت بخش است و انسان را به همراهی با قهرمانان ماجرا وامیدارد. بابت انتخاب این نمایشنامۀ جالب از آقای خطیب و برای نوشتنش از آرتور میلر سپاسگزاریم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
17
1402/6/26
7
4 روز پیش
0
1403/3/19
0
1403/5/27
0