یادداشت حسین
1402/9/7
4.1
26
آرتور میلر مقالهای داره با نام «تراژدی و انسان معمولی» و من خوششانس بودم که مقاله رو قبل از خوندن نمایشنامه خوندم. با وجود کوتاه بودن نوشته، از اونهایی بود که با خوندنش هیجانزده شدم و قطعا زبان زیبای میلر در این حس من بیتاثیر نبود. برای همین دعوت میکنم که اصلِ خود مقالهی میلر را بخوانید. میلر اینطوری شروع میکنه که در زمانه ما تراژدیها بسیار اندکند. دلیلی که دیگران برای این امر متصور شدن اغلب اینه که دیگه پادشاهان و انسانهای بلندمرتبهی بزرگی نداریم که حملهی قهرمانانهای به زندگی داشته باشند. با این حال در ادامه بیان میکنه که ما در عصرِ پساروانکاوی زندگی میکنیم. حالا در این عصر میدونیم که به افراد بلندمرتبه و قهرمانان اسطورهای، دقیقا میتونیم همون فعل و انفعالات روانشناختیای رو نسبت بدیم که به انسانهای معمولی. تمامِ تحلیلهای روانشناختیِ «ادیپوس» و «اورستس» و بقیه تراژدیها را میشه به تمام نوع بشر تعمیم داد. از طرفی میلر «احساس تراژیک» رو ناشی از برانگیخته شدن حس خاصی در ما میدونه، بودن در محضر شخصیتی که برای حفظِ شان و کرامت شخصیاش (یا به بیان خودش: his sense of personal dignity) حاضره کل زندگیاش رو فدا کنه. این رو میشه در «هملت»، «مدهآ»، «مکبث» و .... دید که در پسِ زمینه اینها، شخص برای به دست آوردن جایگاهِ عادلانهاش در زندگی در تلاشه. میلر در ادامه از این میگه که تراژدی میتونه چارچوبی از جهان بیرون رو به ما نشون بده که ما رو محدود میکنه و به نوعی آزادی ما رو در بند میکشه. تراژدی توانایی به پرسش کشیدن این حصار و محدودیت رو داره، توانایی پرسش از اینکه آیا حقیقتا جهان و جامعهی اطرافمون چنانکه فکر میکنیم غیرقابل تغییر هستن یا امکانی از تغییر وجود داره. در اعماق هر تراژدی چیزی نهفته است که باعث به لرزه در آمدن وجودمون در مواجهه با اون میشه: ترسِ روبرو شدن با فروپاشیدن باورهای به ظاهر مطلقی که برسازندهی هویت ما در جهان هستند. تراژدی واقعی انسان رو وا میداره که به ارزیابی دوباره باورهاش بپردازه و به قول میلر، قهرمانانه انگشت اتهام را به سمت دشمنان آزادی انسان (چه درونی و چه بیرونی) نشانه میره. این همون عاملی هست که باعث میشه تراژدی روشنگر باشه و احتمالا به والایش (کاتارسیس) بینجامه. چه در تراژدیهای یونان باستان، چه در کتاب ایوب و هر تراژدی دیگهای، لحظهای فرا میرسه که همه چیز در تعلیق قرار میگیره، لحظهای که چیزی پذیرفته نمیشه و در این دوپاره شدن جهانِ باورها، قهرمان از حد خودش فراتر میره و به بزرگی میرسه. چنین چیزی میتونه در زمان ما بیشتر از همه برای انسان عادی رخ بده و این همون چیزیه که میلر ما رو به اون دعوت میکنه: ادامه دادن مسیرِ تاریخیِ تراژدی و یافتن اون در قلبِ انسانهای معمولی.
(0/1000)
نظرات
1402/9/8
معرفیتون رو خیلی دوست داشتم. شاید چون کتاب یکی از نمایشنامههای محبوبمئه حس کردم میفهمم چقدر درست بهش پرداختید.
3
2
1402/9/9
همین که اون مقاله رو به جا استفاده کردید خواندنی بود. این که آدم فکر میکنه نویسندگان بزرگ چه خوب چیزی که در سر دارند روی کاغذ میارن. دیدگاهشون منطبقه بر عملکردشون در خلق اثر، بس که درونییه اونچه بهش رسیدن.
2
حسین
1402/9/8
1