دنیای قشنگ نو

دنیای قشنگ نو

دنیای قشنگ نو

4.1
117 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

187

خواهم خواند

151

ناشر
شابک
9789644480623
تعداد صفحات
298
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        «دنیای قشنگ نو» نمایان ترین اثر هاکسلی است. بعضی از منتقدان طنز این کتاب را بیش از حد تلخ و تند می دانند. پرخاش توفنده ای که هاکسلی به صنعت گرایی دیوانه وار انسان امروز می کند، در عین حال هم امید او را به بشر و هم نومیدی او را از بشر نشان می دهد. به یک اعتبار در تحلیل آخر، این کتاب را باید خوش بینانه دانست زیرا با وجود تهدید همه جانبه ای که حیات بشر را احاطه کرده است، هاکسلی به بقای او اعتقاد دارد. از طرف دیگر شاید بتوان گفت که هاکسلی «امروز» را هجو می کند نه آینده را. ناکجاآباد فردای او همین خراب آباد امروز ماست. «دنیای قشنگ نو» از اعقاب جمهوریت افلاطون است و به گفته یکی از ناقدان، هاکسلی اتوپیا را از آن جهت علم می کند که دیگر هرگز علم نشود. آخرین سخنش این است که امکان زیستن هست ولی این  گونه زیستن زندگانی نیست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دنیای قشنگ نو

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

دنیای شگفت انگیز نو

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به دنیای قشنگ نو

یادداشت‌ها

          نمی‌دانم این یادداشت، فاش کردن داستان محسوب می‌شود یا نه. به هر حال اگر قصد دارید در آینده‌ی نزدیک این کتاب را بخوانید، پیشنهاد می‌کنم از مطالعه‌ی این یادداشت صرف نظر کنید.

یک
امتیازی که به این کتاب داده شده، به تناسب سطح انتظاری ست که از آن داشتم. در قیاس با رقیب چغر و بد بدنی مثل 1984. پس شاید به خودیِ خود، آنقدرها هم بد نباشد.

دو
ایده کتاب را که حکما می‌دانید. به اینها، ژانر ضداوتوپیا می‌گویند اگر اشتباه نکنم. بر خلاف تصور اولیه ام، حدود 20 سال قبل از 1984 منتشر شده و نه بعد از آن. من فکر می‌کردم جوابی به اورول باشد؛ اما انگار هاکسلی جلوتر از او بوده. کتاب، یک روایت است از آینده ی سرمایه داری با این ایده که فکر نکنید خیلی هم چیز تحفه‌ای خواهد شد.

سه
من چیزی در مورد سوسیال یا مارکسیست بودن هاکسلی ندیدم. هرچند در آن زمان، این چیزها هنوز خیلی باب نشده بوده؛ ولی از یک فیلسوف انتظار میرود که فراتر از عرف زمانش باشد. به هر حال، آنچه مشخص است، هاکسلی از مسیری که سرمایه داری طی می‌کرده خیلی راضی نبوده است.

چهار
وارد بررسی خود کتاب بشویم. اصلی ترین ایراد کتاب واضح است: آنچه هاکسلی پیش بینی کرده بود اتفاق نیوفتاد. در واقع، ما به آنچه هاکسلی توصیف میکند، نزدیک هم نشدیم بلکه از جهات دیگر دور هم شده ایم. البته این رمان برای بیش از 90 سال پیش است و انصافا خود من نمی‌دانم اگر در مورد 90 سال آینده حرفی بزنم، چقدر به واقعیت شباهت خواهد داشت.

پنج
پایان کتاب واقعا ضعیف بود. نه فقط به این دلیل که مبهم و غیرجذاب بود؛ بلکه به این دلیل که با اولیات سرمایه داری در تعارض بود. انگار که نویسنده چیزی از حصارکشی زمین نمی‌داند. مگر زمین مفت است بنده ی خدا؟

شش
نویسنده هیچ تصوری از شرکت، مالکان سرمایه و برند ندارد. اساسا اجتماعی-سیاسی تحلیل می‌کند. حال آنچه قضیه خیلی اقتصادی است. خیلی عجیب است که در یک رمان در مورد آینده ی سرمایه داری، اینقدر کم اقتصاد حضور داشته باشد.

هفت
نویسنده واقعا خلاقانه زمین بازی داستان یا همان کانتکس را طراحی کرده است. هرچند، متأسفانه باید گفت که واقعیت امروز جهان غرب، شاید از آنچه هاکسلی گفته است هم وحشتناک تر باشد!

هشت
اینکه هاکسلی پوچی لذت گرایی محض را فهمیده و توضیح میدهده انسان به دنبال چیزی بیشتر از آن است، اصلی‌ترین ایده‌ی داستان و بهترین بخش آن است. شاید تنها بخش جذاب آن. البته اگر نویسنده خود مارکسیست بود (یا اگر هم بوده من نمیدانم) حتما به او می‌گفتم که پایان مارکسیسم یا هر فلسفه ی مادی دیگری چیزی جز همین نیست. البته به نظر نویسنده مادی گرا نبوده و اشاراتی به تعالیم مسیح در کتاب خود دارد.

نه
یک اشتراک جالب با 1984. در هر دو، این عشق است که به انسان توجه به چیزهایی فراتر از بدیهیات را ممکن می‌کند. جرقه، در عاشق شدن است. هرچند، به نظرم آنچه اینجا دیدیم خیلی ضعیف تر از نسخه 1984ش بود.

ده
صرفا برای رند شدن بخش‌ها.

همین.
        

24

          دنیای قشنگ نو
A Brave New World

1)
"دنیای قشنگ نو" (A Brave New World) یک داستان بلند آینده‌پژوهانه و پادآرمانشهری است که در سال 1932 میلادی توسط نویسنده‌ی انگلیسی "آلدوس هاکسلی" (Aldous Huxley) نوشته‌شده است. "هاکسلی" در سال 1958 کتابی غیرداستانی با نام "بازبینی دنیای قشنگ نو" (Brave New World Revisited) نگاشت و در آن متذکر شد که دنیا با سرعت بیشتری ازآنچه او پیش‌بینی می‌کرده به سمت وضعیت "دنیای قشنگ نو" در حال پیشروی است. 
"دنیای قشنگ نو" نه پیش‌بینی کننده شبه فاشیسم داستان "1984" است و نه شبه آنارشیسم "فارنهایت 451"، بلکه آینده‌نگری واقعی‌تری است از امتداد جهانی بدون هیتلر و استالین. جهانی که در آن خط سیر دنیا با سیاست‌گذاری‌های نظام سرمایه‌داری پیش رفته و عامل نهایی خطر در سال 632 بعد از فورد (ظاهراً معادل با سال 2540 میلادی، سال فوردی مبدأ تاریخی مجعول کتاب است) دیگر ترس‌های ما نیست بلکه "آنچه دوست داریم ما را نابود می‌کند".

2)
خانواده‌ی انگلیسی‌تبار "هاکسلی" جد اندر جد همه زیست‌شناس و فیزیولوژیست بودند، اما "آلدوس" در این میان ادیب از کار در آمد، البته ادیبی که آثارش به تبعیت از سنت خانوادگی چاشنی زیست‌شناسی و ژنتیک داشت. او در سال 1949 نامه‌ای به شاگرد قدیمی درس زبان فرانسه خود نوشت. شاگردی که نامش "اریک آرتور بلیر" یا به شکل مستعار"جرج اُورول" (George Orwell) بود. در آن نامه که چند ماه پس از انتشار کتاب "1984" فرستاده‌شده، آلدوس برای آن شاگرد قدیمی شرح داد که احتمال وقوع "دنیای قشنگ نو" بسیار بیشتر از "1984" است.  

3)
مرحوم دکتر "صادق طباطبائی"، خواهرزاده‌ی امام موسی صدر و برادرزن حاج احمد خمینی، هنوز هم از چهره‌های مبهم تاریخ ایران معاصر است. او در پاریس و در پرواز انقلاب کنار امام بود. در دولت موقت مهندس بازرگان معاون سیاسی وزیر کشور و برگزارکننده رفراندوم جمهوری اسلامی و پس‌ازآن معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت شد. در اولین انتخابات ریاست جمهوری هم کاندیدا شد اما سرنوشتش شبیه به سایر کاندیداهای آن انتخابات  به انزوای سیاسی انجامید. جوان‌ترها او را صرفاً در این حد می‌شناسند که در انتخابات جنجالی سال 1388 از محسن رضایی حمایت کرد و بعد هم مصاحبه‌ای جنجالی با بخش فارسی شبکه بی‌بی‌سی داشت.
"صادق طباطبائی" که تحصیل‌کرده‌ی علوم زیستی و دارای کرسی استادی در دانشگاه بوخوم آلمان بود، قطعاً به‌اندازه‌ی کافی با دستاوردهای علمی خاندان هاکسلی آشنایی داشته است. اما از آن جالب‌تر این‌که با "دنیای قشنگ نو" آلدوس هم آشنا بود.
در میان کتاب‌هایی که او از "نیل پستمن" (Neil Postman) آمریکایی ترجمه کرده و در انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده، کتابی است به نام "زندگی در عیش، مردن در خوشی" که در آن "نیل پستمن" به شکل جالبی اثبات می‌کند ترس ما از "1984" آن‌قدر شدید بود که ندانستیم ناخودآگاه و به‌تدریج داریم به دام "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی می‌افتیم. به اعتقاد "پستمن" آینده‌ی نظام آمریکایی و درنتیجه، نظام جهانی نوین، همان "دنیای قشنگ نوی" آلدوس هاکسلی خواهد بود. پیشگفتار پرمحتوای دکتر "صادق طباطبائی" بر کتاب که به مقایسه دنیای "1984" اُورول و "دنیای قشنگ نوی" هاکسلی می‌پردازد هم خواندنی است.

4)
آلدوس هاکسلی در "دنیای قشنگ نو"، آینده‌ای را ترسیم می‌کند که برای انسان امروز چندان دور از ذهن نیست. دنیای شبیه‌سازی آزمایشگاهی به‌جای زاد و ولد طبیعی و خوشی‌های رسانه‌ای به‌جای مطالعه. دنیای جبر ژنتیکی به‌جای انتخاب عقلانی و ارزش تولید به‌جای نظام اخلاقی. دنیایی که اگرچه از دید "آلدوس هاکسلی" فاجعه محسوب می‌شده، اما از دید انسان جدید شاید دنیای بهتری از دنیای او به نظر آید.
این کتاب اولین بار توسط "سعید حمیدیان" در سال 1352 ترجمه و در انتشارات پیام چاپ‌شده و بعدها بارها توسط ناشران دیگری مانند انتشارات نیلوفر به چاپ مجدد رسیده است. مترجمین دیگری هم تاکنون به ترجمه‌ی آن همت گماشته‌اند.
اقتباس‌های بسیاری از کتاب "دنیای قشنگ نو" صورت گرفته که مشهورترین آن‌ها دو فیلم تلویزیونی با همین نام است که اولی در سال 1980 در انگلستان ساخته شد و دومی در سال 1998 در آمریکا.
        

5

          کتاب را بستم و از روی صندلی بلند شدم.
 به سمت در خروجی رفتم و وقتی قطار در ایستگاه شریعتی توقف کرد دکمه چشمک زن در را در میان دو دست پشت سرم که بدشان نمی آمد آن را فشار بدهند فشار دادم و وارد راهرو شدم. پُر است از آدمهای جورواجور؛ اخیراً جورواجوریشان خیلی بیشتر هم به چشم می آید اما به چشم آموختم که به این دنیای جورواجور عادت کند و خیلی به دقت و کنجکاوی و تعجب نگاه شان نکند تا شاید قصدشان در برانگیختن نگاه اطرافیانشان از طرف من بی‌نتیجه بماند. اصلا این دنیا برای من خیلی ابتدایی و وحشی به نظر می آید چون من از آینده می آیم! از دنیایی می آیم که دیگر انسان ها از مادرشان متولد نمی شوند؛ آنها در بطری ها به عمل می‌آید. دیگر پدرشان متربی‌شان نیست؛ حکومت جای پدر را پر میکند. خبری از تنهایی نیست؛ همه بدون هیچ محدودیتی با یکدیگر رابطه دارند. کارگران دیگر از پست بودن رنج و عذاب نمی کشد بلکه از آن لذت می برند. حکومت آنان را اینطور شرطی کرده است. اگر زمانی هم ناراحتی پدید آید چاره‌اش یک حب «سوما»ست تا با خوردنش همه چیز قشنگ شود.
 عشق دیگر مرده است اما عشق بازی نه! احساس خانه ها و فیلم های حسی آتش عشق بازی را در جوانان شعله‌ور نگه میدارند.
  دیگر پیری وجود ندارد، همه جوان‌اند. مرگ مفهومی وحشت آور نیست مقطعی‌ست که باز هم طوری شرطی سازی شده است که از آن فرار نمی‌کنند بلکه احساس خوبی به آن دارند. چون زمانی که می‌میرند جنازه هایشان سوزانده می‌شود از آن سوخت ساخته می‌شود تا چرخ کارخانه‌ها بیشتر بچرخد.
هر چیزی که تولید می شود باید در چرخه مصرف گرایی قرار گیرد. تعمیرات به کل از بین رفته است تعمیرات جلوی تولید بیشتر را می گیرد.
همه چیز آن طور که حکومت میخواهد وجود دارد. همه هم راضی هستند هیچ نارضایتی وجود ندارد و اگر هم جایی به وجود بیاید چاره‌اش یک حب سوما،یک سانس احساس خانه و تفریح و خوشگذرانی است.
 آقا رضا راست می گفت که آینده را فیلسوفان و نویسندگان می سازند.
 آینده دنیایی بود که برای انسان وحشی قشنگ و نو جلوه می‌کرد.
 اما آیا انسان بدون رنج می‌تواند مفهوم زنگی را درک کند؟
 #کتاب‌هایی‌که‌از‌خوردنشان‌لذت‌برده‌ام 
#دنیا‌ی‌قشنگ‌نو
#آلدوس‌هاکسلی
        

26

          ه«دنیای قشنگ نو» نامی‌ست که شخصی خارج از دنیای متمدن چند قرن آینده (یا به قول کتاب یک وحشی) قبل از دیدن دنیای متمدن، به اون نسبت داده. در این کتاب با یک رمان پادآرمانشهری روبرو هستیم که چند قرن آینده رو توصیف می‌کنه، دنیایی که تکنولوژی بسیار پیشرفت کرده، ژنتیک بسیار پیشرفت کرده و خبری از خانواده و پدر و مادر و تولید مثل به روش سنتی (زایش) و کتاب و ... نیست. آدمها در چهار گروه در آزمایشگاه تولید میشن و هر گروه با توجه به طبقه‌ای که هستند، دارای خصوصیات ظاهری و حتی هوشی بیشتری هستند. طبقات پایین به طبقات بالا خدمت میکنند، و البته هنوز انسانهای غیرمتمدن هم در وحشی‌کده‌هایی وجود دارند. داستان یک حکومت توتالیتر متفاوت از چیزی که جرج اورول در ۱۹۸۴ خلق کرده بود رو ارائه میده، دنیایی که زور و کنترل لحظه به لحظه بنای استبداد نیست، خواب آموزی، طبقه‌بندی ژنتیکی، و ایجاد حس خوشبختی و آرامش غیرواقعی از طریق مواد شیمیایی بنای کار هست. دنیا به سمت کدام جهان خلق شده خواهد رفت؟ جهان اورول یا جهان هالسکی؟ به نظر من اربابان جهان مخلوطی از هر دو رو برای ما در نظر گرفتن تا ببینیم نتیجه چه خواهد شد. برای من کتاب ارزشمندی بود.ه
        

2

نعیمک

نعیمک

3 روز پیش

          در کنار «1984» همیشه دوست داشتم «دنیای قشنگ نو» را هم بخوانم تا تفاوت‌هایشان را بهتر درک کنم و ببینم دو نویسنده چه طور به دنیای پادآرمانشهری پرداختند. رخلاف «1984» اینجا همه در خوبی و خوشی زندگی می‌کنند و انگار کنترل‌گری وجود ندارد. در واقع آن قدر همه چیز درست برنامه‌ریزی شده که دیگر آدم‌ها از زندگی خودشان راضی هستند و نیازی به سرکوب نیست. همه چیز «به‌به» است و «منو این همه خوشبختی محاله!» اما وقتی من به عنوان خواننده دارم کتاب را می‌‌خوانم حس می‌کنم چیزی سرجایش نیست و از همین جا است که کتاب را دوست ندارم.
کتاب روال طبیعی ندارد. نویسنده مدام با جملات و صحنه‌ها در حال هشدار دادن به من است. با ورود شخصیت بدوی به دنیای نو می‌‌خواهد در چشمم کند که «ببین من هشدارم را دادم» و این دنیایی که برای خودتان ساختید به هیچی نمی‌ارزد. کتاب در پس‌زمینۀ خود شبیه سخنرانی‌های مذهبی است که کسی بالا نشسته و دارد از عاقبت آدم حرف می‌زند. و این من را اذیت می‌کرد. بر خلاف «1984» که اورول دنیای خودش را می‌سازد اینجا دنیایی ساخته نمی‌شود و نویسنده داستان را سمبل و نمادی می‌کند برای زدن حرف‌های خودش و من این شکل داستان‌گویی را دوست ندارم. 
جاهایی از داستان موفق می‌شود شمه‌هایی از این دنیا را نشان دهد اما چون برایش ساختن فضا مهم نبوده بیشتر جاها جملات یک شبه‌جهان برای ما می‌سازد یا بهتر بگویم با خودمان می‌گوییم «آها، ماجرا در دنیای ما نیست.» اما به خواندنش می‌ارزد؟ برای نوشتن این متن خیلی شخصی با داستان برخورد کردم و البته در خواندش نه مکثی داشته و نه شکی و خیلی راحت تا انتها خواندم.
حین خواندن کتاب با خودم فکر می‌کردم شاید واقعاً این دنیایی است که باید ساخته شود و برخلاف نظر نویسنده بودم.
        

0

          من عمیقا راضيم از شانسم که کتابی که یک سال پیش خریدم رو حدود یک ماه پیش در بهتریم زمان ممکن،بدون اینکه بدونم راجع به چیزی که چند وقته تبدیل شده به دغدغه اصلیم میخواد حرف بزنه، شانسی از کتابخونم برمیدارم و شروع میکنم به خوندنش.
پنج تا ستاره حقشه به خاطر نثر بی نظیر و همراه با طنز به شدت تلخ(که مترجم به نوبه خودش تو رسوندن درست قلم هاکسلی، شگفت انگیز عمل کرده بود)، موضوع نابش و شخصیت های پخته شدش و اگه یه ستاره اضافه هم داشتم میدادم واسه پایانی که به نظرم یه جواب محکم برای وضعی بود که بشر بهش دچار شده بود(است)و هر کاری هم که میکردن راه فراری ازش نبود(نیست)!
با اینکه 5 ستاره بود از نظر من ولی یه اشکال تو داستان هست که به نظرم جای ذکر داره: وحشی با اینکه در جامعه سرخپوستی بزرگ شده بود که به هیج وجه از عقل بویی نبرده بودن، در مواجه با انسان های متمدن و مخصوصا بازرس مثل خیلی از "روشنفکر" های زمان ما و حتی قبل تر حرف میزد و اینجوری حرف زدن از کسی که در تمام عمرش فقط و فقط کتاب های شکسپیر رو خونده به شدت بعیده! اما چون نویسنده تو پیش درآمد( که بر خلاف اسمش باید بعد از تموم شدن کتاب خوندش) بهش اعتراف کرده بود نادیده میگیرمش
هاکسلی و "دنیای قشنگ نو" هم درد های خوبی بودند برای این روز های ناامیدی من از بشریت!
        

1