joiboy

تاریخ عضویت:

اسفند 1402

joiboy

بلاگر
@joi_boy

86 دنبال شده

358 دنبال کننده

                علاقه مند به هنر و مخصوصا کتاب . 
              
joi_boy_art
@joi_boy

یادداشت‌ها

نمایش همه
joiboy

joiboy

2 روز پیش

        ◽نازنین، نهمین کتاب امسال◽
ای وای من از این کتاب... ای وای من.
ویرانم کرد. هرگز انتظار نداشتم چنین اندوهی در پایان، دامن‌گیرم شود.
و باید اعتراف کنم: بیش از شب‌های روشن دوستش دارم.
با این کتاب، عاشق داستایوفسکی شدم. امسال تصمیم دارم تا جایی که بتوانم آثارش را بخوانم.
اما بپردازیم به اصل مطلب.

🔻پیش از هر نکته‌ای، بگذارید خیال‌تان را راحت کنم: این کتاب اصلاً سخت‌خوان نیست.
نمی‌دانم چرا بعضی‌ها می‌گویند برای شروع مناسب نیست یا دشوار است. مگر قرار است با قصه‌ی حسن کچل شروع کنیم که این را سخت می‌دانند؟
کتاب نه تنها سخت نیست، بلکه اتفاقاً برای ورود به دنیای داستایوفسکی انتخابی عالی‌ست.
هرچند خودم معتقدم اگر با شب‌های روشن آغاز کنید، تجربه‌ی شیرین‌تری خواهید داشت.
اما این بدان معنا نیست که این اثر سنگین یا غیرقابل‌فهم است.
اگر کتابی پیش از شروع، برای‌تان دشوار به نظر می‌رسد، مشکل از کتاب نیست؛ از تصورات بی‌پایه‌ای‌ست که اطرافیان در ذهن‌تان کاشته‌اند.
پیشنهاد من؟ پیش از شروع هیچ اثری، ذهن‌تان را از پیش‌داوری‌ها پاک کنید.
فرقی ندارد کتاب ده صفحه باشد یا هزار؛ اگر با ذهنی باز وارد شوید، مسیر برای‌تان هموار خواهد بود.🔻

🔸اول:
داستان، شاهکاری‌ست با روایتی سنجیده و حساب‌شده.
از لحظه‌ی اول تا پایان، غرق در روایت شدم و تازه فهمیدم داستایوفسکی که بود و چرا این‌همه از او ستایش می‌شود.
روایت از زبان شخصیت اصلی است؛ جایی که جنازه‌ی همسرش پیش روی اوست و ما با او به سفری در گذشته می‌رویم، تا بفهمیم چگونه به این نقطه رسیده‌اند.
روایتی پُرکشش، پُر از تعلیق، که با آن شروع عجیب‌وغریبش ضربه‌ی نخست را به خواننده می‌زند.

🔸دوم:
آیا اصلاً لازم است از شخصیت‌پردازی داستایوفسکی بگویم؟
شاهکار. تنها همین.
حتی اگر شخصیت‌ها نام نداشته باشند، آن‌چنان در دل و جان‌تان نفوذ می‌کنند که کمتر نویسنده‌ای در چندصد صفحه می‌تواند چنین کند.
من واقعاً برای شخصیت‌ها دلم سوخت، دردم آمد و آن‌ها را درک کردم.
انگار داستایوفسکی با روح و روان‌تان بازی می‌کند.

🔸سوم:
تأثیر عاطفی کتاب... بی‌بدیل است.
جوری با احساسات شخصیت‌ها یکی می‌شوید که گویی از این دنیا جدا شده‌اید و در تاریکی سینمایی نشسته‌اید و فیلمی تلخ تماشا می‌کنید.
این اثر شما را از دنیای پرهیاهوی امروز جدا می‌کند و البته، شاید زخمی عمیق بر دل‌تان بگذارد.
اما ارزشش را دارد، چون مفاهیم داستایوفسکی عمیق‌اند، دردناک‌اند، و صادقانه.

🔸چهارم:
آیا واقعاً لازم است درباره‌ی قلم داستایوفسکی چیزی بگویم؟
فقط یک کلمه: شاهکار.
بی‌اغراق، بهترین است.
شیوه‌ی روایت، اندیشه‌ها، مفاهیم... همه چیز در آثارش می‌درخشد.
عاشق سبک نوشتنش هستم.

🛑کتابی‌ست که باید با تمام وجود بخوانید.🛑
اثری شگفت‌انگیز.
من شخصاً بیشتر از شب‌های روشن دوستش دارم و حتی آن را برتر می‌دانم.
بخوانید، لذت ببرید، اشک بریزید، و ببینید یک نویسنده‌ی واقعی با استعدادش چگونه خواننده را با خود می‌برد؛ حتی اگر «اتفاقی» هم در ظاهر نیفتد.

⬜🔵با نظراتم موافقی؟🔵⬜
      

86

joiboy

joiboy

7 روز پیش

        🟡یک اتفاق مسخره؛ هشتمین کتاب امسال🟡

هشتمین کتابی که امسال خواندم، یکی دیگر از داستان‌های کوتاه داستایوفسکی بود. بعد از شب‌های روشن، این دومین مواجهه‌ام با داستانی کوتاه از اوست. اثری خاص، متفاوت و از نگاه خودش، «مسخره»؛ اما همان‌طور که از داستایوفسکی انتظار می‌رود، از دل همین ماجرای به‌ظاهر پوچ، داستانی عمیق و تأمل‌برانگیز بیرون می‌کشد.
اگرچه به پای شب‌های روشن نمی‌رسد، اما برای خودش دنیایی دارد و تجربه‌ای قابل‌توجه است.

نکاتی که برایم برجسته بود:

🔸۱. شخصیت‌پردازی شگفت‌انگیز
داستایوفسکی استاد معرفی شخصیت‌هاست. با کم‌ترین کلمات و دقیق‌ترین دیالوگ‌ها، چهره‌ای تمام‌قد از شخصیت‌ها جلوی چشمانت می‌سازد. انگار آن‌ها را سال‌هاست می‌شناسی. این ویژگی یکی از جذاب‌ترین بخش‌های قلم اوست برای من.

🔸۲. قلمی شاهکار
بی‌دلیل نیست که این همه از سبک نوشتارش تعریف می‌شود. قلم او چیزی فراتر از نوشتن است. می‌بردت به درون ذهن شخصیت‌ها، به دل تاریکی‌ها، تردیدها، و لایه‌های پنهان احساس. واژه‌هایش پر از آشوب و لطافت‌اند، پر از رنج و تفکر. یک‌بار بخوانی، دیگر رهایت نمی‌کند.

🔸۳. داستانی جذاب با ساختاری خاص
روایت داستان، گرچه کوتاه است، اما به‌خوبی پیش می‌رود. داستایوفسکی هر بار سراغ یک شخصیت می‌رود، لایه‌هایش را بیرون می‌کشد، روی میز می‌گذارد و به مخاطب نشان می‌دهد: «این است که می‌بینی!» این نوع روایت برایم بسیار دل‌نشین بود.

🔸۴. و اما مشکلی عجیب: اسامی
شاید خنده‌دار باشد، اما یکی از سختی‌های من با این کتاب، نام شخصیت‌ها بود! نام‌هایی دشوار و بعضاً شبیه به هم که باعث می‌شد شخصیت‌ها را بیشتر با ویژگی‌ها و دیالوگ‌هایشان به یاد بسپارم تا اسم‌شان. البته با مهارتی که نویسنده دارد، این مشکل چندان هم آزاردهنده نیست.

🛑در نهایت🛑
🔺کتابی خواندنی بود. نه آن‌قدر فوق‌العاده که فراموش‌نشدنی شود، اما به‌قدر کافی جذاب و تأمل‌برانگیز. به نظرم داستایوفسکی بیش از آن‌که نویسنده داستان‌های کوتاه باشد، استاد خلق رمان‌های بلند و پرمغز است. وقتی چنین داستان کوتاهی می‌نویسد، تازه می‌فهمی اگر زمان و فضا بیشتر در اختیارش بود، چه شاهکاری می‌توانست خلق کند.
اگر اهل ادبیات هستی یا می‌خواهی نویسنده شوی، حتماً بخوانش؛ چرا که نکات ظریف و آموزنده‌اش، بهترین درس‌های نویسندگی را به تو می‌دهد.🔺

با نظراتم موافقی؟
      

44

joiboy

joiboy

1404/2/8

        ⭕۱۹۸۴؛ هفتمین کتاب امسال⭕

کتابی که به‌قدری مشهور و شناخته‌شده است که شاید نیازی به تعریف و معرفی نداشته باشد. اثری profoundly تأثیرگذار بر جهان و نقطه‌ی عطفی در ادبیات ژانری. ۱۹۸۴ نه‌تنها ژانر علمی‌تخیلی و فانتزی را تحت تأثیر قرار داده، بلکه به عنوان یکی از مهم‌ترین نمونه‌های ادبیات دیستوپیایی، آینده‌ای تلخ و هشدارآمیز برای بشریت ترسیم می‌کند؛ آینده‌ای که اگر روندهای فعلی ادامه یابد، چندان دور از انتظار نخواهد بود.

این کتاب نقدی بی‌رحم بر همه‌ی حکومت‌ها و دولت‌هاست؛ تصویری تکان‌دهنده از یک دنیای استبدادی که در آن انسانیت به تاراج رفته است. چون ۱۹۸۴ برای اکثر کتاب‌دوستان آشناست، در ادامه بیشتر به نظرات شخصی و تاثیرات عمیق آن می‌پردازم.

1️⃣:شخصیت‌پردازی

شخصیت‌پردازی در این رمان خوب و مؤثر است، هرچند شاید درخشان یا روان‌شناسانه نباشد. ارتباط نزدیک با شخصیت‌ها، به‌خصوص وینستون اسمیت، از نیمه‌ی دوم داستان شکل می‌گیرد. این امر عمدتاً به دلیل هدف اصلی رمان است که بیش از تمرکز بر شخصیت‌ها، قصد نمایش ایده‌ها و مفاهیم دارد. با این وجود، از نیمه‌ی کتاب به بعد، می‌توان وینستون و جولیا را بهتر درک کرد و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری داشت.

همچنین نمی‌توان از داستان عاشقانه‌ی جذاب و تلخی که در دل این جهان بی‌رنگ شکل می‌گیرد چشم‌پوشی کرد؛ عشقی که به روند داستان سرعت می‌بخشد و آن را خواندنی‌تر می‌کند.

2️⃣:دنیای ساخته شده توسط اورول

ساختار دنیای اورول، خیره‌کننده است. جهانی که او با ظرافت و دقت ساخته، هم تکان‌دهنده است و هم ترسناک. فناوری‌های به کار رفته در کتاب، شگفت‌انگیز و پیشگویانه‌اند؛ شباهت بسیاری به فناوری‌های نظارتی امروزین دارند.

حکومت‌های موجود در داستان، تجسم ادامه‌ی روندهای خطرناک و جنگ‌های زمانه‌ی اورول هستند. او با نگاهی سوسیالیستی و منتقدانه به جامعه، نشان می‌دهد که اگر قدرت حکومت‌ها بی‌مهار ادامه یابد، حتی عشق، تفکر و وجدان فردی نیز از کنترل آن‌ها در امان نخواهد ماند.

دنیایی که در آن هیچ رنگ و شور زندگی وجود ندارد؛ زندگی‌هایی که نه برای خود افراد، بلکه برای بقای حکومت‌ها و ایدئولوژی‌هایشان ادامه می‌یابد. اورول به شکلی ترسناک نشان می‌دهد که انسان بدون آزادی و معنا، چیزی جز ابزاری بی‌روح در دست حکومت نخواهد بود.

3️⃣:مفاهیم و درون‌مایه‌ها

محور اصلی ۱۹۸۴ نقد حکومت‌های تمامیت‌خواه و ترسیم سرنوشت بشری در شرایطی است که مردم به شکل کورکورانه از قدرت‌ها تبعیت کنند.

مفاهیم عمیق کتاب شامل:

🔸روان‌شناسی انسان و شکل‌گیری افکار

🔸ماهیت حکومت‌های استبدادی

🔸عدالت اجتماعی و ایدئولوژی‌های توتالیتر

🔸سرکوب آزادی بیان

🔸ارزش حقیقی زندگی انسانی

🔸طبقات اجتماعی و نابرابری

🔸مفاهیم فلسفی درباره حقیقت، واقعیت و حافظه


اورول به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه "کنترل واقعیت" و "کنترل افکار" دو روی یک سکه‌اند. مفهومی که در شعار حزب "جهل قدرت است" (Ignorance is Strength) نمایان می‌شود.

این کتاب پیش‌بینی‌هایی ارائه می‌کند که هنوز هم به شکل ترسناکی معتبرند؛ از کنترل‌های اطلاعاتی گرفته تا نظارت‌های دائمی و رسانه‌های دستکاری‌شده.

4️⃣:تأثیرات کتاب

تأثیر ۱۹۸۴ بر ادبیات و فرهنگ عمومی، عظیم و گسترده بوده است. بسیاری از آثار شاخص ژانر دیستوپیا، چون:

⚪«مه‌زاد»

🔴«قیام سرخ»

⚪«شمشیر کایگن»


به وضوح از این اثر الهام گرفته‌اند. طبقات فرودست در «قیام سرخ»، نظام نظارتی در «مه‌زاد» و ساختار قدرت در «شمشیر کایگن» همگی بازتاب‌هایی از دنیای تاریک ۱۹۸۴ هستند.

افزون بر آثار ادبی، بسیاری از فیلم‌ها، سریال‌ها و حتی مفاهیم فرهنگی مانند «برادر بزرگ» (Big Brother) مستقیماً از این کتاب ریشه گرفته‌اند.

در کنار این تأثیرات، باید به اثر عمیقی که بر آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم جهان گذاشته اشاره کرد؛ اثراتی که گاه در جنبش‌های آزادی‌خواهانه و نقد نظام‌های دیکتاتوری نمایان شده‌اند.

🛑جمع‌بندی🛑

🔻اگر بخواهم خلاصه بگویم، ۱۹۸۴ کتابی است که هر انسانی، پیش از پایان عمر، باید آن را حداقل یک بار بخواند. کتابی که با هر کلمه‌اش، دنیایی از معنا در ذهن می‌کارد. خوشحالم که امسال فرصت خواندنش را پیدا کردم و توصیه می‌کنم هرکسی که دغدغه‌ی آزادی، عدالت و انسانیت دارد، آن را در صدر فهرست مطالعه‌ی خود قرار دهد.🔻

⚪🟥با نظراتم موافقی؟🟥⚪
      

34

joiboy

joiboy

1404/2/5

        🔸گزنه و استخوان: ششمین کتاب امسالم🔸

کتاب خیلی عجیبیه، ولی خب قشنگ هم هست. اولش با یه حال‌و‌هوای دارک و مرموز شروع می‌کنه، اونجوری که حس می‌کنی قراره تا تهش تو یه دنیای تاریک و عجیب بمونی. حتی جلدش هم دقیقاً همین حس رو میده. ولی یهو همه چی عوض میشه و کتاب میره سمت فضایی بامزه و گرم و دل‌نشین. خلاصه بدون اینکه بخوام حاشیه برم، بریم سر اصل حرفام.


---

🛑پیش نیاز ها برای قبل خوندنش:🛑

🔻داستانش حال و هوای یه قصه‌ی کلاسیکو داره، ولی با نوشتاری امروزی و راحت. انگار مثلاً بیان سیندرلا رو با سبک نوشتار امروزی بنویسن. نویسنده به‌نظرم خوب تونسته این تلفیق رو دربیاره و راستش خوشم اومد از این سبک نوشتنش.
حالا چرا اینو گفتم؟ چون نباید با یه سری توقعات بری سراغش. مثلاً شخصیت‌پردازی عمیق تو کار نیست، یعنی اون مدلی نیست که بشینی با شخصیتا زندگی کنی. ولی خب کاراکترا باحال و بانمکن، دوسشون داری.
اتفاقای عجیب‌غریب توش زیاده، بعضیاش شاید منطقی نباشه، ولی اونقد خوب تعریف شدن که اذیت نمی‌شی. دنیاسازی خیلی خاصی هم نداره، ولی فضاها رو قشنگ می‌تونی تصور کنی. کلاً کتابیه برای لذت بردن، نه اینکه بشینی تجزیه‌تحلیلش کنی.🔻


---

1️⃣:داستان

ماجرا درباره‌ی یه شاهدخته، بچه‌ی سوم یه خانواده‌ی اشرافی. یه وصلت سیاسی بین کشورشون و کشور شمالی باعث میشه خواهر بزرگ‌ترش بمیره و یه تراژدی سنگین رخ بده.
اوایلش نویسنده پرش زمانی داره، یعنی یه بار میریم گذشته، بعد برمی‌گردیم به حال. این اولش جذابه، ولی بعد دیگه می‌چسبه به گذشته و داستان کند میشه. من تا صفحه نود که خوندم، گفتم خب اینم از کتاب بد چهارم امسالم!
ولی وقتی خانم غبارروب میاد تو داستان، ورق برمی‌گرده. شخصیت جالب و بانمکیه، با ورودش حال داستان عوض میشه. بعدشم فضای ماجراجویی شروع میشه، شخصیتای جدید میان، و همه چی جون می‌گیره.
کلاً اگه بخوام خلاصه بگم، داستان مثل یه قصه‌ی قدیمیه که الان بازنویسی شده، یه چیزی تو مایه‌های سیندرلا یا سفیدبرفی، ولی با زبان و فضای امروزی.


---

2️⃣:روایت

تا صفحه نود بیشتر با فضا و توصیف سروکار داریم. بعد از اون، دیالوگا میشن اصل ماجرا. شخصیتا از طریق حرف زدنشون خودشونو نشون میدن، نه با توضیح مستقیم. این مدل روایتو خودم خیلی دوس داشتم، چون هم خلاقه هم سخت، ولی نویسنده خوب از پسش براومده.


---

3️⃣:شخصیت پردازی

اگه دنبال شخصیت‌پردازی عمیق و خاصی، اینجا خبری نیست. بیشتر شخصیتا تیپ‌گونه‌ان، ولی هرکدوم لحن و استایل حرف زدن خودشونو دارن. قشنگ معلومه نویسنده وقت گذاشته براشون. من شخصاً مشکلی با این نداشتم، چون از اول می‌دونستم داستان هدفش یه چیز دیگه‌ست: سرگرمی و حس خوب گرفتن از قصه.


---

4️⃣:فضا و توصیفات 

تو وصف کردن خیلی زیاده‌روی نشده، ولی اون چیزی که هست کافیه و کارو درمیاره. مثلاً اوایل که حال و هوا دارکه، قشنگ حسش منتقل میشه. بعد که ماجرا میره تو جنگل، من خودمو می‌دیدم وسط یه عالمه درخت کاج، که نور آفتاب از لای شاخه‌ها بهم می‌تابه. خیلی حس لطیف و قشنگی داشت. به دل من که نشست.


---

5️⃣:ترجمه و ظاهر کتاب

من قبلاً کتاب "شمشیر کایگن" رو با ترجمه‌ی سهیلا سهرابی خونده بودم، اونم شاهکار بود. این کتاب هم بازم ترجمه‌ش روونه، خوش‌خوان و بی‌دردسره. کتاب هم از نظر ظاهر، یکی از خاص‌ترین‌هاست. جلد و عطفش محشره، از اون کتاباس که دلت نمیاد بذاریش تو قفسه. دم نشر باژ گرم، کارشون عالی بوده.


---

جمع‌بندی آخر:

🔸«گزنه و استخوان» یه کتابیه برای حال خوب. دنبال منطق عجیب یا شخصیت‌پردازی شاهکار نباش. بخون که بخندی، لذت ببری و از یه داستان متفاوت و بانمک حال کنی. من که خوشم اومد، امیدوارم تو هم حال کنی باهاش!🔸

🟧🟡با نظراتم موافقی؟🟡🟧
      

50

joiboy

joiboy

1404/2/2

        پنجمین کتاب امسال: بلادونا
کتاب عجیبیه... واقعاً تو یه جمله همینو می‌تونم بگم. و راستش بهتره بدون مقدمه برم سر اصل مطلب.

نکات مهم:

1️⃣:شخصیت‌پردازی
شخصیت‌پردازی خاصی نداره. هیچ تحول یا عمقی توی شخصیت‌ها نمی‌بینید و تقریباً هیچ‌کدوم‌شون دوست‌داشتنی نیستن — به‌جز "مرگ". اتفاقاً یکی از نکات مثبت کتاب همین شخصیت مرگه. چون نویسنده از مفهوم مرگ برای ایجاد یه رابطه رومنس استفاده کرده که انصافاً هم ایده جذابیه و متفاوت دراومده. ولی بقیه شخصیت‌ها... نه. من شخصاً با هیچ‌کدومشون ارتباط نگرفتم. حتی شخصیت اصلی هم اصلاً برام قابل درک یا دوست‌داشتنی نبود.

2️⃣:توصیفات و فضاسازی
اینجا کتاب یه امتیاز مثبت می‌گیره. نویسنده توی توصیفات خیلی خوب عمل کرده، مخصوصاً توی شروع داستان که فضاسازی قوی و جذابی داره. مخصوصاً اون حال و هوای گوتیک اول کتاب واقعاً حس‌برانگیزه. ولی اینم یه اشکال داره؛ توصیفات به‌قدری زیاد می‌شن که سرعت روایت رو پایین میارن. بعد از صفحه ۹۰، تمرکز روی توصیف‌ها کم می‌شه، که البته به نظرم نکته مثبتیه، چون اگه همون‌جور ادامه پیدا می‌کرد، واقعاً خسته‌کننده می‌شد.

3️⃣:داستان و پلات
شروع داستان فوق‌العاده‌ست. خیلی جذاب، پرکشش، و درگیرکننده. ولی همین شروع قوی باعث یه انتظاری می‌شه که متأسفانه توی ادامه برآورده نمی‌شه. داستان کم‌کم افت می‌کنه و از یه جایی به بعد حس می‌کنی داری سقوط می‌کنی. چون نویسنده به چیزایی می‌پردازه که اصلاً مهم نیستن و داستان رو عقب می‌ندازن. روند داستان کند می‌شه و دیگه اون هیجان اولیه رو نداره.

صحنه‌هایی که مرگ توشونه، به طرز محسوسی داستان رو جلو می‌برن. انگار فقط مرگه که داره داستان رو نگه می‌داره. پلات تویست‌ها در مجموع بد نبودن؛ یکی‌شون (پلات تویست مرگ) قابل حدس بود، ولی اون یکی نه، که خب این یه نقطه‌ قوته. ولی نحوه‌ی جمع کردنش ضعیف بود، انگار پرونده‌ها باعجله و بی‌حوصله بسته شدن. پایان داستان هم اون‌طور که باید تأثیرگذار نبود. مثلاً اون شخصیتی که آخرش وارد داستان می‌شه، اگر قبلاً براش زمینه‌سازی شده بود، قطعاً تأثیرش خیلی بیشتر می‌شد. ولی وقتی وارد شد، من فقط گفتم: «خب... همین؟ الان باید بترسم؟» ولی هیچ حسی نداشتم.

4️⃣:ترجمه و خود کتاب
خانم اطلسی مثل همیشه عالی ترجمه کردن و آذرباد هم عالی چاپ کرده. طرح جلد و لوگو تایپ عالی داره و واقعا جذابه. صفحه هاش هم خیلی خوبه و راحت خوانه. پس از نظر چاپ و ترجمه عالیه.

🛑نکات منفی:🛑

🔸کتاب با اوج شروع می‌شه ولی خیلی زود افت می‌کنه.

🔸شخصیت‌ها سطحی‌ان و نمی‌تونی باهاشون ارتباط بگیری.

🔸نویسنده اول کار یه‌جوری جو‌گیره! از هرچی دم دستشه استفاده می‌کنه: توصیف زیاد، فضای ترسناک، ارواح... ولی بعدش کامل ول می‌کنه! مثلاً اون ارواحی که تو راهرو دیده می‌شن، دیگه حتی یه بار هم بهشون اشاره نمی‌شه.
داستان مادر شخصیت اصلی هم همینطوره، انگار کلاً فراموش می‌شه.

🔸نود صفحه‌ی اول داستان رو باید جدا حساب کرد چون لحن و ریتمش با باقی کتاب فرق داره.

🔸بخش رومنس به‌شدت سطحی و کلیشه‌ایه. از اون مدل‌هایی که شخصیت اصلی با چند نفره و نویسنده هم سعی می‌کنه تهش رو ماست‌مالی کنه که انگار نه انگار. ولی واقعاً همزمان به چند نفر علاقه‌منده و همه‌شونم اون‌قدر جذاب و خوش‌اندام و… که آدم حس می‌کنه داره یه فیک‌فیکشن ضعیف می‌خونه، نه داستان عاشقانه. این اصلاً عشق نیست؛ این فقط کشش جنسی و جسمیه، یه رابطه‌ سطحی.


🔻در مجموع🔻
بلادونا یه کتابه که پشتش حرف زیاد بود، ولی در عمل اصلاً راضی‌کننده نیست. ما این کتاب رو با گروه هم‌خوانی خوندیم و تقریباً همه ناراضی بودیم. برای همین، بدون تعارف می‌گم: اصلاً سمتش نرید. وقت‌تون رو تلف نکنید.‼️


🟪🔵با نظراتم موافقی؟🔵🟪


      

34

joiboy

joiboy

1404/2/1

        ‼️«یومی و نقاش کابوس»؛ چهارمین کتاب امسال و متفاوت‌ترین اثر در دنیای کازمیر‼️

اگه بخوام خلاصه بگم، این کتاب نه سیستم جادویی سنگینی داره، نه نبردهای عظیم. صرفاً یک داستان عاشقانه، پرهیجان و به‌طرز عجیبی مرموزه. از همون صفحه‌ی اول، با معماها و سوال‌های زیادی روبه‌رو می‌شیم، که همراه با چاشنی رومنس، یه ترکیب خاص و دلنشین درست کردن. دو شخصیت اصلی فوق‌العاده جذاب داریم که با شرایطی خاص به هم گره می‌خورن. برای من، این یکی از زیباترین و شیرین‌ترین کتاب‌های کازمیر تا اینجای کار بوده.

🔻حالا بریم سر اصل مطلب:🔻

1️⃣:روایت

برخلاف انتظار، با یه سبک روایی متفاوت روبه‌رو هستیم. تا حالا روایت‌ توی کتاب‌های کازمیر همیشه سوم‌شخص بود، ولی این یکی اول‌شخصه و از زبان یکی از شخصیت‌های مهم دنیای کازمیر روایت می‌شه: هوید، همون تلخک معروف استورم‌لایت که خیلیا بهش ارادت دارن. حالا تصور کنید این شخصیت تبدیل به مجسمه شده و وسط یه مغازه، لباس‌ها رو ازش آویزون کردن! داستان از زبان همین مجسمه روایت می‌شه، که با شوخ‌طبعی و لحن بامزه‌ش، ماجرای یومی و نقاش رو تعریف می‌کنه.

یکی از نقاط قوت این سبک روایت اینه که هوید خودش میاد وسط داستان و سوال‌هایی که تو ذهن ماست رو جواب می‌ده. چندین بار برام پیش اومد که با خودم گفتم «خب این چی شد؟ چرا توضیح نمی‌ده؟» و فصل بعدی، هوید دقیقاً همون سوال رو توضیح می‌داد! این تعامل غیرمستقیم با خواننده خیلی لذت‌بخش بود.

2️⃣:شخصیت‌پردازی

شخصیت‌ها خوب پرداخت شده بودن. شاید بهترین شخصیت‌پردازی سندرسون نباشه، ولی برای یه کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای کاملاً رضایت‌بخشه. یومی و نقاش هر دو شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی با گذشته‌ای جذاب هستن، و حتی شخصیت‌های فرعی هم اونقدر خوب بودن که دلم می‌خواست بیشتر باهاشون آشنا شم.

دیالوگ‌ها قوی بودن و گذشته‌ی شخصیت‌ها با دقت وارد داستان شده بود، بر خلاف بعضی کتاب‌های دیگه‌ی کازمیر که گذشته‌ی شخصیت‌ها خیلی پررنگ نبود. روند تحول شخصیت‌ها هم از نقاط قوت کتاب بود، چون باعث می‌شد کشش داستان بیشتر بشه و خواننده دنبال کنه ببینه این آدم‌ها بالاخره چطور تغییر می‌کنن.

3️⃣:دنیا‌سازی

شاهکار. همون چیزی که همیشه از سندرسون انتظار داریم. دو دنیای کاملاً متفاوت با قوانین خاص خودشون. یکی دنیای نقاش، که همیشه در شبه و اطراف شهرها هاله‌ای تاریک و سایه‌مانند کشیده شده و مردمش از نوعی انرژی به اسم هیون استفاده می‌کنن. اون یکی، دنیای یومی، با آفتاب دائمی و زمین‌هایی که از درونش گرمای عجیب می‌جوشه. مردم برای زنده موندن باید تمام زندگی‌شون رو توی ارتفاع و به‌صورت معلق بسازن، حتی با دمپایی‌های پونزده‌سانتی‌! خونه‌ها، درخت‌ها، همه‌چی معلقه و لمس زمین ممنوعه.

این تفاوت‌ها و ارتباط پنهان بین این دو دنیا واقعاً آدم رو شگفت‌زده می‌کنه.

4️⃣:معما و پلات تویست

تا نزدیکای پایان کتاب فکر می‌کردم دارم درست حدس می‌زنم، ولی یهو سندرسون اومد و تمام حدس‌هامو جمع کرد و انداخت سطل آشغال! پلات تویست داستان انقدر پیچیده و حساب‌شده بود که راوی مجبور شد سه بار برامون توضیح بده تا بفهمیم چی شد! منم مجبور شدم یه لحظه کتاب رو بذارم زمین تا بتونم درست هضمش کنم. ولی معماش محشر بود.

5️⃣:تاثیر عاطفی و احساسات

باورم نمی‌شد، ولی آخرش واقعاً اشکم دراومد. سندرسون همیشه بلده چجوری با زوج‌هاش بزنه وسط قلب آدم. کتاب پر از حس‌های قوی بود؛ از خوشحالی گرفته تا غم. شخصیت‌ها، به‌ویژه نقاش، با گذشته و تصمیمات خاص و منطقی‌ش، برای من خیلی قابل‌درک و دوست‌داشتنی بود.

6️⃣:سیستم جادویی

اینجا خبری از سیستم جادویی پیچیده‌ی معمول سندرسون نیست. فقط از کار یومی و نقاش یکم سر درمیاریم که انگار هنر، تبدیل به نوعی جادو شده. یومی با ارواح کار می‌کنه و اونا رو وادار می‌کنه به شکلی که می‌خواد در بیان. نقاش هم با خلق اثر هنری تأثیر می‌ذاره. اما تمرکز کتاب بیشتر روی علمه تا جادو.

7️⃣:چاپ و ترجمه

واقعاً عالیه. از جلد و طراحی و فونت گرفته تا کیفیت چاپ و صحافی. ترجمه هم خوبه، فقط یه سری غلط املایی و ایراد نگارشی داره که احتمالاً تو چاپ‌های بعدی اصلاح می‌شن. نگران نباشید.

🛑پیش‌نیازها:🛑

اگه قبل از خوندن یومی، کتاب‌های «مه‌زاد»، «استورملایت»، «پیکارگسل» و «الانتریس» رو خونده باشید، خیلی بهتر متوجه اشارات و اصطلاحات می‌شید. مخصوصاً وقتی هوید و اسپرنش به مفاهیمی از دنیاهای دیگه اشاره می‌کنن. ولی اگه نخونده باشید هم مشکلی نیست، داستان مستقل و قابل‌فهمه.


---

🔻جمع‌بندی:🔻
این کتاب برای من متفاوت‌ترین تجربه از سندرسون و کازمیر بود. نه فقط به خاطر سبک رواییش، بلکه به خاطر فضای رمانتیک، معماهای پیچیده، شخصیت‌های ملموس و دنیایی که مثل خواب و بیداری توش گم می‌شی.
اگه دنبال یه داستان متفاوت، احساسی و پر از رمز و راز هستید، یومی و نقاش کابوس رو از دست ندید.

🟪🟣با نظراتم موافقی؟🟣🟪


      

36

joiboy

joiboy

1404/1/19

        🔸سومین کتاب امسال: «گذرگاه»🔸

کتابی در ژانر آخرالزمانی، علمی‌تخیلی، وحشت و با کمی رنگ‌و‌بوی فانتزی.
بدون اغراق، یکی از عجیب‌ترین و خاص‌ترین کتاب‌هایی‌ست که می‌تونید در این سبک بخونید؛ و از نظر من، یکی از بهترین تجربه‌های کتاب‌خوانی‌ام بود.
با اینکه هنوز دو جلد بعدی رو نخوندم، اما حس می‌کنم کمتر اثری توی این ژانر می‌تونه به پای این کتاب برسه یا حتی بهش نزدیک بشه.
از هر زاویه‌ای نگاه کنید، «گذرگاه» بی‌نظیره.
بریم سراغ توضیحات مفصل‌تر...


---

🔶نکات مهم🔶

1️⃣:پلات و روایت
از همون ابتدای داستان متوجه می‌شید با یه قصه‌ی معمولی طرف نیستید. داستانی سرشار از رمز و راز، عاطفه و عناصر ماورایی، که نویسنده با دقت و وسواس خاصی چیده شده.
روایت درباره‌ی دختری هزارساله‌ست. اوایل کتاب، شاهد نحوه‌ی تولد و رشد عجیب‌وغریب این دختر با قدرت‌هایی مرموز هستیم. داستان، تراژدی‌های پیاپی و اتفاقات تلخی رو روایت می‌کنه که نویسنده بی‌رحمانه سراغ شخصیت‌های خوبش می‌ره و هیچ‌کس از ضربه‌های روایتش در امان نمی‌مونه.

کتاب به دو بخش اصلی تقسیم میشه:
دویست صفحه‌ی اول، که دوران کودکی امی (همون دختر خاص) رو نشون می‌ده و دلایل نابودی دنیا رو توضیح می‌ده. و بخش دوم، که حدود صد سال بعد از گسترش بیماریه؛ جایی که بازمانده‌های بشر در کلونی‌هایی ابتدایی زندگی می‌کنن و برای بقا باید با چنگ و دندون بجنگن. دنیایی که تکنولوژی در اون رنگ باخته و سبک زندگی، شبیه به دوران بدوی شده؛ جایی که انسان‌ها با شمشیر و کراسبو جلوی «ویروسی‌ها» می‌ایستن.

روایت هم بسیار خاص و گیرائه. از زوایای دید متعدد و شخصیت‌های گوناگون استفاده شده. در بعضی بخش‌ها دانای کل روایت رو به دست می‌گیره و در بیشتر موارد از زاویه‌ی سوم شخص روایت می‌شه. همین ترکیب چندلایه باعث می‌شه مخاطب بهتر و عمیق‌تر با دنیا، شخصیت‌ها و معماها آشنا بشه.
هر فصل و بخش به بدترین شکل ممکن تموم می‌شه! تعلیق‌ها به‌قدری قوی‌ان که نمی‌تونید کتاب رو زمین بذارید.

اما اوج کتاب در دویست صفحه‌ی پایانیه؛ جایی که تازه داستان اصلی انگار شروع میشه. پیچش‌های داستانی، تصمیم‌های سرنوشت‌ساز شخصیت‌ها و اون حرکت عجیب و شگفت‌انگیز امی… کل کتاب یه طرف، اون بخش آخر یه طرف دیگه‌ست.


---

2️⃣:شخصیت‌پردازی

شخصیت‌ها عالی و باورپذیرن. امی رو واقعاً دوست داشتم؛ کاراکتری خاص، بامزه و عجیب که با رفتارهاش هم دل‌رباست و هم رازآلود.
پیتر هم شخصیت اصلی داستانه که از همون بخش اول معرفی می‌شه؛ شخصیتی که نویسنده تمام رنج‌های دنیا رو سرش آوار می‌کنه، ولی با تمام سختی‌ها از پا نمی‌افته. شخصیتی قوی، انسانی، و الهام‌بخش.
شخصیت‌های دیگه هم به‌طرز جالبی پرداخته شدن. در کوتاه‌ترین زمان، کاملاً با روحیاتشون آشنا می‌شید. هر کاراکتر منحصربه‌فرده و به‌نحوی دوست‌داشتنی یا در مواردی نفرت‌انگیزه. نویسنده در خلق شخصیت‌های آزاردهنده و اعصاب‌خردکن هم عالی عمل کرده.

مرگ شخصیت‌ها، قلب آدم رو می‌شکنه. بعضی مواقع از ترس اینکه شخصیت مورد علاقتون بمیره، واقعاً دچار استرس می‌شید. شخصیت‌پردازی بی‌شک یکی از نقاط قوت اصلی کتابه.


---

3️⃣:دنیاسازی و فضاسازی

فضای این کتاب از اون دست فضاهاییه که شاید جای دیگه‌ای تجربه نکنید.
هم تم مدرن و رازآلود ابتدای داستان، هم فضای آخرالزمانی و فانتزیِ بخش‌های بعدی، فوق‌العاده‌ست.
توصیف صحنه‌ها، مکان‌ها و اتفاقات، دقیق و زنده‌ست. نویسنده کاری کرده که کاملاً خودتون رو وسط این دنیا احساس می‌کنید.
و دنیای آخرالزمانی «گذرگاه» متفاوت‌تر از کلیشه‌های رایجه؛ چیزی که توی این ژانر خیلی کمیابه.


---

4️⃣:تاثیر عاطفی و انتقال حس

من عاشق داستان‌های مرموز و رازآلودم، برای همین این کتاب دقیقاً خوراکمه!
حس ترسِ زیرپوستی، ابهام، و فضایی سنگین باعث می‌شه تجربه‌ی متفاوتی داشته باشید.
نویسنده به‌خوبی تونسته استیصال شخصیت‌ها برای زنده موندن رو منتقل کنه. اون ترس از ناشناخته‌ها، وحشت همیشگی و تلاش برای بقا، واقعاً نفس‌گیر بود.
اما چیزی که بیشتر از همه درگیرتون می‌کنه، روابط میان شخصیت‌هاست. دوستی‌هاشون، عشق‌هاشون، وفاداری‌ها، خیانت‌ها...
بعضی صحنه‌ها واقعاً دل‌نشین و شیرین‌ان، بعضی‌هاش هم دردناک و اشک‌درآر. رومنس در این کتاب حسابی روی آدم فشار میاره. اما با همه‌ی تلخی‌هاش، واقعاً لذت‌بخشه.


---

5️⃣:درون‌مایه و مفاهیم

تقریباً همه‌ی شخصیت‌ها بازتاب مفاهیمی عمیق‌ان. مهم‌ترینشون امی‌ئه؛ نمادی از امید، معصومیت، انسانیت و نوری در تاریکی.
و پیتر، نماد ادامه دادن، ایستادگی در برابر رنج، و تراژدی انسانی. شخصیتی که با وجود همه‌ی سختی‌ها، تسلیم نمی‌شه.
در کل، کتاب درباره‌ی ارزش‌های انسانیه. چیزهایی مثل عشق، محبت، دوستی، شادی، امید… و اینکه چطور این مفاهیم باید حتی در بدترین شرایط هم حفظ بشن.


---

6️⃣:نویسنده

جاستین کرونین با همین کتاب، یکی از نویسنده‌های مورد علاقه‌م شد.
اطلاعات دقیق و عمیقی که در زمینه‌های مختلف توی کتاب ارائه میده—از تجهیزات نظامی و آزمایشگاهی گرفته تا روانشناسی، جغرافیا، و بقا در شرایط سخت—نشون میده نویسنده چه دقت و دانشی پشت اثر گذاشته. آدم واقعاً شگفت‌زده میشه از این همه جزئیات.


---

7️⃣:ترجمه و چاپ

ترجمه‌ی کتاب خوب بود و من کاملاً راضی بودم. حس و حال اصلی رو خوب منتقل کرده بود. فقط بعضی جاها غلط املایی و ناهماهنگی‌های جمله‌بندی داشت که قابل چشم‌پوشیه.
چاپ کتاب هم خوبه، ولی نه در سطح عالی. بعضی تصاویر کیفیت پایین داشتن، اما در کل مناسب بود. حجم کتاب زیاده، و شاید در چاپ مجدد کیفیتش بهتر بشه.


---

🔻جمع‌بندی🔻

🔺در کل، یکی از بهترین تجربه‌های کتاب‌خوانی من بود. اگه به ژانر وحشت، علمی‌تخیلی، یا داستان‌های معمایی علاقه دارید، این کتاب رو از دست ندید.
«گذرگاه» فقط یه داستان نیست؛ یه تجربه‌ست. تجربه‌ای که مدت‌ها در ذهن و قلبتون می‌مونه.🔺


🔴🟥با نظراتم موافقی؟🟥🔴


      

69

joiboy

joiboy

1404/1/13

        دومین کتاب امسال: House of Hollow

خانه‌ی پوچی یک رمان ترسناک گوتیک است. اما چیزی که آن را خاص می‌کند، معماها و سوالات پیچیده‌ای است که از همان جمله‌ی اول شما را درگیر خود می‌کند. این کتاب نه‌تنها معمایی و مرموز محسوب می‌شود، بلکه تمی وهم‌آلود دارد که در زیر متن جاری است و در نقاط اوج خود را به‌وضوح نشان می‌دهد. فضای داستان مملو از عناصر گوتیک و کابوس‌وار است که حس ترس و تعلیق را تا پایان حفظ می‌کند.

موضوع اصلی کتاب رویارویی با گذشته و کنار آمدن با حقایق تلخ زندگی است. یکی از نکات جالب، استفاده از المان‌هایی مثل زندگی پس از مرگ، جهان‌های دیگر، ارواح و ناشناخته‌هاست که فضای داستان را رمزآلود و جذاب می‌کند.

🔻با این حال، هیچ کتابی کامل نیست. بیایید نقاط قوت و ضعف این رمان را بررسی کنیم.🔻


---

🟡نکات مهم🟡

1️⃣. شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های اصلی، به‌ویژه سه خواهر، پردازش خوبی داشتند. هرکدام ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خاص خود را داشتند که باعث می‌شد شخصیت‌های قابل‌باوری باشند. در این میان، گری، خواهر بزرگ‌تر، جذاب‌ترین شخصیت بود.

اما مشکل اصلی کتاب، عدم پرداخت کافی به سایر شخصیت‌ها بود. مثلاً دوست‌پسر گری هیچ نقش مهمی در داستان نداشت و صرفاً به شخصیت اصلی چسبیده بود، بدون اینکه تأثیر خاصی در پیشبرد داستان داشته باشد. حتی در پایان هم نتیجه‌ی مشخصی از حضور او دریافت نمی‌کنیم.

والدین خواهرها هم پتانسیل بالایی برای پرداخت بیشتر داشتند، اما نویسنده به آن‌ها نپرداخته است. در مجموع، شخصیت‌های کتاب برای من جذاب نبودند؛ در ابتدا، طی ۱۰۰ تا ۱۵۰ صفحه‌ی اول، به نظر جالب می‌آمدند، اما هرچه پیش می‌رفت، از جذابیتشان کم می‌شد.

2️⃣. فضاسازی و توصیفات

مهم‌ترین نقطه قوت این کتاب، فضاسازی و توصیفات فوق‌العاده‌ی آن است. نویسنده به‌قدری صحنه‌ها و وقایع را خوب به تصویر می‌کشد که تصور آن‌ها بسیار راحت است. احساس ترس، دلهره و وهم به‌خوبی از طریق کلمات منتقل می‌شود و در بعضی قسمت‌ها، هیجان شدیدی ایجاد می‌کند. این بخش یکی از رضایت‌بخش‌ترین جنبه‌های کتاب بود.

3️⃣. معماها و تعلیق

نویسنده از همان ابتدا، سوالات جذابی ایجاد می‌کند که خواننده را به ادامه‌ی داستان ترغیب می‌کند. اما یک ایراد اساسی وجود دارد:

اگر معماها بیش‌ازحد طول بکشد و تا پایان بی‌پاسخ بماند، جذابیت آن کاهش پیدا می‌کند. از طرفی، نویسنده نتوانسته به‌خوبی سرنخ‌هایش را پنهان کند؛ بنابراین، برخی پیچش‌های داستانی (پلات‌توئیست‌ها) قابل‌حدس هستند. خود من دو مورد از مهم‌ترین غافلگیری‌های داستان را پیش از رسیدن به پایان حدس زدم، و این باعث شد که اوج داستان برایم چندان تأثیرگذار نباشد.

بااین‌حال، حتی اگر کشش معماها از بین برود، توصیفات و فضاپردازی کتاب آن‌قدر قوی است که خواننده را برای تمام کردن داستان ترغیب کند.

4️⃣. ترس و هیجان

صحنه‌های ترسناک کتاب به‌خوبی نوشته شده‌اند. در نقاط اوج، هیجان و استرس زیادی ایجاد می‌کنند، به‌خصوص آن شخصیت مرموز با جمجمه‌ی گاو روی سرش! این بخش از کتاب واقعاً تأثیرگذار و جذاب بود.


---

🛑نکات منفی🛑

1️⃣. ترویج و عادی‌سازی مسائل غیراخلاقی

یکی از مشکلات این کتاب، طرح مسائلی است که حضور آن‌ها هیچ تأثیر خاصی در روند داستان ندارد. به‌عبارت‌دیگر، حذف این مسائل هیچ تغییری در روایت ایجاد نمی‌کند، اما نویسنده نه‌تنها آن‌ها را مطرح می‌کند، بلکه در برخی موارد، سعی در عادی‌سازی یا حتی ترویج آن‌ها دارد.

قبلاً هم در یکی از نقدهایم اشاره کردم که برخی نویسنده‌ها برای جلب‌توجه و فروش بیشتر، از موضوعاتی بحث‌برانگیز استفاده می‌کنند. در این کتاب، یکی از این موارد، گرایش شخصیت‌ها به همجنس‌گرایی و رفتارهای غیراخلاقی دیگر است.

🔻بیشتر شخصیت‌های داستان:🔻

🔸سیگاری، الکلی، معتاد یا بی‌بندوبار هستند.

🔸بدون هدف زندگی می‌کنند و در عیاشی غرق شده‌اند.

🔸بهانه‌ی فرار از گذشته را برای رفتارهای نادرستشان مطرح می‌کنند.

🔸ثروت، آن‌ها را از عواقب اشتباهاتشان محافظت می‌کند.


این‌ها به خودی خود مشکلی نیست، اما مشکل اینجاست که این سبک زندگی نه‌تنها نقد نمی‌شود، بلکه به‌عنوان یک زندگی "جذاب" و "موفق" نمایش داده می‌شود.

شخصیت اصلی نسبت به مسائل همجنس‌گرایی کاملاً بی‌تفاوت است و می‌گوید که فقط احساساتش برایش مهم است، نه جنسیت طرف مقابل. خواهر وسطی هم کاملاً گرایش به دختران دارد و زندگی او مملو از بی‌بندوباری و خوش‌گذرانی است. این موارد، نه‌تنها روی داستان تأثیری ندارند، بلکه شخصیت‌ها را سطحی و بی‌محتوا جلوه می‌دهند.

به همین دلیل، این بخش برای من نکته‌ای منفی محسوب می‌شود و در امتیازدهی من تأثیر زیادی داشته است.


---

🔺جمع‌بندی🔺

در مجموع، با وجود ایراداتی که مطرح شد، این کتاب در برخی بخش‌ها جذاب بود و از خواندن بعضی قسمت‌های آن لذت بردم. اما در کل، کتابی نیست که بخواهم آن را به‌عنوان یک اثر خوب معرفی کنم.

⬛🟤با نظراتم موافقی؟🟤⬛
      

34

joiboy

joiboy

1404/1/7

        وسپرتین؛ اولین کتابی که امسال تمام کردم

خب، به‌عنوان شروع سال، تجربه‌ی خیلی جالبی نبود. از مارگارت راجرسون افسون خارها رو هم خوانده بودم، و خب مارگارت در ایده‌پردازی واقعاً قوی است. شروع کتاب فوق‌العاده بود—صد صفحه‌ی اول عالی و پرکشش. اما متأسفانه بقیه‌ی داستان این کیفیت را حفظ نکرد. ایده‌ها فوق‌العاده بودند، ولی در پردازش آن‌ها کم آورد. هفتاد صفحه‌ی آخر را فقط برای این می‌خواندم که کتاب را تمام کرده باشم. انتظار داشتم بعد از افسون خارها پیشرفت کند، ولی متأسفانه این هم همان مشکل را داشت. حالا دقیق‌تر توضیح می‌دهم چرا.

🔻نکات مثبت و نقاط قوت🔻

1️⃣. شخصیت‌پردازی

شخصیت اصلی کتاب، آرتمیسیا، متفاوت و خاص است—دختری منزوی، گوشه‌گیر، درون‌گرا، جامعه‌ستیز، و همراه با اضطراب اجتماعی. خلق چنین شخصیتی واقعاً سخت است، ولی نویسنده به‌خوبی از پس آن برآمده. احساسات و افکار او خیلی عالی توصیف شده‌اند و کاملاً می‌شود درکش کرد.

شخصیت‌های فرعی هم نسبتاً خوب پردازش شده‌اند و مشکل خاصی در پرداخت آن‌ها نبود، که خودش نکته‌ی مثبتی محسوب می‌شود. اما مهم‌ترین شخصیت فرعی، یعنی بازمانده، واقعاً برجسته‌ترین بخش کتاب است. رابطه‌ی او با آرتمیسیا و شرایط خاصی که بینشان وجود دارد، داستان را جذاب‌تر کرده و حتی می‌توان گفت بدون او داستان تا این حد کشش نداشت. او همان نیرویی است که داستان را به جلو هل می‌دهد.

2️⃣. دنیاسازی

نکات مثبت: دنیاسازی این کتاب فوق‌العاده است. کشورها، اشیای جادویی، شهرها، تاریخچه، و گذشته‌ی این جهان با جزئیات خوبی ترسیم شده‌اند. ایده‌ی حضور اشباحی که بعد از مرگ هر انسان باقی می‌مانند، بسیار جالب و پتانسیل بالایی داشت.

🔻نکات منفی: مشکل اینجاست که دنیاسازی فقط در صد صفحه‌ی اول قوی است، بعد از آن کم‌رنگ می‌شود. انگار نویسنده فقط یک ویترین از دنیایش را نشان می‌دهد و دیگر روی آن کار نمی‌کند. درواقع، کتاب در ابتدا دنیاسازی، روایت، ایده‌ها و پتانسیل‌هایش را به نمایش می‌گذارد، اما وقتی نوبت به پردازش می‌رسد، کم می‌آورد. در نتیجه، انتظاراتی که در ابتدای کتاب ایجاد می‌شود، در ادامه برآورده نمی‌شود.


3️⃣. توصیفات

توصیفات کتاب بی‌نظیر است. نویسنده خیلی خوب از حواس پنج‌گانه استفاده می‌کند، که این موضوع را در افسون خارها هم دیده بودم. فضای کتاب را کاملاً حس می‌کنید و این یکی از مهم‌ترین نقاط قوت آن است.

4️⃣. سیستم جادو

سیستم جادویی این کتاب شامل سه بخش است:

🔹جادوی کهن

🔹اشباح

🔹بازمانده‌ها


نسبت به افسون خارها که جادو تقریباً بی‌حدومرز بود، اینجا بهتر شده و توازن بیشتری دارد. جادو نقاط قوت و ضعف مشخصی دارد، که آن را منطقی‌تر کرده است. ایده‌ی اشباحی که هم دشمن انسان‌ها هستند، هم در شرایط خاص می‌توانند کمکشان کنند، جالب بود. اما کاش جادوی کهن بیشتر توضیح داده می‌شد، چون دقیق مشخص نیست که چیست و چطور عمل می‌کند.


---

🔺نقاط ضعف و ایرادات🔺

1️⃣. افت داستان بعد از شروع قوی

داستان با قدرت شروع می‌شود؛ در صد صفحه‌ی اول، سه چهار اتفاق مهم رخ می‌دهد و همه‌ی عناصر—دنیاسازی، شخصیت‌پردازی، جادو، و پتانسیل‌ها—در اوج خودشان هستند. اما بعد از آن، داستان ناگهان دچار سکون می‌شود. حدوداً از صفحه‌ی ۱۰۰ تا ۳۰۰ تقریباً هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد.

مارگارت انگار عمداً شخصیت‌ها و داستان را از خطرات دور نگه می‌دارد تا همه‌چیز را به نقطه‌ی اوج نهایی برساند. اما این باعث می‌شود داستان در بخش میانی به‌شدت کند و کشدار شود. اتفاقات زیادی می‌توانستند زودتر رخ بدهند، اما نویسنده آن‌قدر تأخیر ایجاد می‌کند که همه‌ی پیچش‌های داستانی (پلات‌توئیست‌ها) کاملاً قابل حدس می‌شوند. این مسئله، تعلیق داستان را از بین می‌برد و جذابیت آن را کاهش می‌دهد.

2️⃣. نقاط اوج ضعیف و غیرتأثیرگذار

وقتی داستان به نقطه‌ی اوج می‌رسد، نویسنده نمی‌تواند هیجان را درست منتقل کند. صحنه‌هایی که باید پر از تنش باشند، کم‌اهمیت و سطحی احساس می‌شوند. مخصوصاً در انتهای کتاب، به نظر می‌رسد که نویسنده فقط می‌خواهد سریع از این صحنه‌ها عبور کند، بدون اینکه تأثیر عاطفی قوی‌ای ایجاد کند.

3️⃣. انتظاراتی که برآورده نمی‌شوند

کتاب پر از ایده‌های جالب است، اما هیچ‌کدام به‌اندازه‌ای که باید، توسعه پیدا نمی‌کنند. برای مثال:

🔸دلیل حضور اشباح پتانسیل زیادی داشت، ولی توضیح خاصی برایش داده نمی‌شود.

🔸نبرد بزرگ گذشته باید حماسی و پرجزئیات باشد، اما در نهایت ناامیدکننده است.


بهترین توصیف برای این کتاب این است: "غذایی که کلی از آن تعریف می‌کنند، اما وقتی مزه‌اش را می‌چشید، می‌بینید همان غذای ساده‌ی همیشگی است." کتاب پر از وعده‌های بزرگ است، ولی در عمل چیز خاصی ارائه نمی‌دهد.


---

🔶نتیجه‌گیری🔶

احتمالاً افسون خارها را دوباره بخوانم، اما وسپرتین نه. خواندنش واقعاً فرسوده‌ام کرد و پیشنهادش نمی‌کنم. ارزش وقت گذاشتن ندارد.


---

⬜⚫با نظراتم موافقی؟⚫⬜
      

23

joiboy

joiboy

1404/1/6

        گل های لودگی، جدیدترین کتابی که از دازای چاپ شده، دوباره مثل بقیه کتاب‌هایش اتوبیوگرافی است.
داستان درباره‌ی پسری است که با زنی تصمیم به خودکشی دو‌نفره می‌گیرند. به این نوع خودکشی شینجو می‌گویند، که یک خودکشی عاشقانه است؛ یعنی دو نفر با هم تصمیم می‌گیرند به زندگی‌شان پایان دهند. اما در این داستان، شخصیت زن می‌میرد و پسر زنده می‌ماند، درست مثل اتفاقی که برای دازای افتاد. او در بیمارستان بستری می‌شود و دوستانش برای دیدنش می‌آیند تا حالش را بهتر کنند.

سبک روایت داستان هم از زبان فردی است که انگار مدیون شخصیت اصلی است؛
یک نویسنده که خودش را خیلی دست‌کم می‌گیرد، همیشه احساس حقارت می‌کند، حرف‌هایش را بی‌ارزش می‌داند و گمان می‌کند کسی علاقه‌ای به شنیدن آن‌ها ندارد. از نظر خودش، مدام زیاده‌گویی می‌کند. چندین بار حین توضیح داستان، می‌خواهد دیگر ادامه ندهد، چون فکر می‌کند این داستان برای هیچ‌کس جذاب نیست. مثل بقیه‌ی کتاب‌های دازای، این کتاب هم روایت خطی و مشخصی را دنبال نمی‌کند؛ بیشتر به مفاهیم، درون‌مایه‌ها، افکار و احساسات شخصیت‌ها پرداخته شده است. هدف هم همین است: شخصیت‌پردازی برای رساندن مفهوم به مخاطب.

با اینکه این کتاب موضوع و نتیجه‌ی تفکر‌برانگیز و ناراحت‌کننده‌ای دارد، اما باز هم جزو آن دسته از کتاب‌های زیبای دازای حساب می‌شود. حالا در ادامه نکات تکمیلی را می‌گویم.


---

🔻نکات مهم:🔻

1️⃣:قلم به‌شدت جذاب دازای توی همه‌ی کتاب‌هایش دیده می‌شود. توی این کتاب هم واقعاً کم نگذاشته. توصیفات دریا، شخصیت‌ها، ساحل، هوا و... واقعاً عالی بودند و مثل همیشه، در پردازش شخصیت‌ها بی‌نظیر عمل کرده. جدی نمی‌دانم چطور در کتابی با این حجم کم، به شخصیت‌ها این‌قدر خوب پرداخته است.

2️⃣:این کتاب شاید از همه‌ی کارهایی که از او خوانده‌ام، کمتر دوستش داشتم و ضعیف‌تر بود،
اما باز هم دوست‌داشتنی بود و از خواندنش لذت بردم. البته روند خواندنش نسبت به بقیه‌ی کتاب‌های دازای سریع‌تر است. فصل‌های کوتاه، فونت خوب و اندازه‌ی کوچک کتاب، خواندنش را خیلی جذاب‌تر می‌کند.



---

3️⃣:مفهوم این کتاب به دو بخش تقسیم می‌شود:

1. نشان دادن پشیمانی بعد از خودکشی و اشتباه بودن آن.

نشان دادن زیبایی‌های زندگی، ارزش آن، زیبایی عشق، قوی بودن در برابر مشکلات، جدی نگرفتن بیش از حد زندگی، و این‌که با وجود تمام سختی‌ها هم می‌شود از زندگی لذت برد.



2. بخش دیگر، پایان کتاب و عقیده‌ی نویسنده و شخصیت داستان است.

نگاه پوچ‌گرایانه به زندگی، که تنها راه فرار از آن را خودکشی می‌داند.

پایان کتاب برخلاف آثار دیگر دازای، باز و عجیب است؛ آن‌قدر عجیب که کاملاً غافلگیرتان می‌کند.


---

اگر بخواهم پیشنهادش بدهم:
🔺می‌توانم بگویم شاید ضعیف‌ترین کاری بود که از دازای خوانده‌ام، اما همچنان زیبا و متفاوت بود؛ مخصوصاً به خاطر روایت و پایان عجیبش. پیشنهاد می‌کنم این کتاب را زمانی بخوانید که حداقل یکی دو اثر از دازای را خوانده‌اید و با سبک او آشنا هستید. آن موقع، تجربه‌ی بهتری خواهید داشت.🔺

---

🟥🔴با نظراتم موافقی؟🔴🟥
      

16

joiboy

joiboy

1404/1/5

        کتاب «صبح خاکستری» درباره دختری ژاپنی و نوجوان است که در دوره‌ای سخت زندگی می‌کند. مردمی که با هر کاری که انجام می‌دهد، او را قضاوت می‌کنند. او مجبور است ظاهر‌سازی کند و خود واقعی، حرف‌ها و اعمال حقیقی‌اش را پنهان کند تا جامعه و اطرافیان درباره‌اش اشتباه فکر نکنند و سخنان ناپسند نگویند. این کتاب دختری مدرن را در جامعه‌ای با تفکرات پوسیده به تصویر می‌کشد و دازای به زیبایی این موضوع را نشان می‌دهد.

این کتاب در واقع داستان خاصی ندارد، بلکه تنها یک روز از زندگی این دختر را با افکارش همراه می‌شوید. یا بهتر است بگویم با اورتینک‌ها (Overthinking) و نشخوارهای فکری او و درگیری‌های درونی‌اش. دازای در این کتاب فوق‌العاده کار کرده است، چراکه شما عملاً داستانی را دنبال نمی‌کنید، اما کشش عجیبی دارد و این دختر برایتان مهم می‌شود. دلیلش هم استفاده از جادوی همزادپنداری است.

🔻نکات مهم:🔻

1️⃣:مهم‌ترین نکته و هدف کتاب همزادپنداری و درک شما از این داستان است. من که پسر هستم، به‌شدت آن را درک کردم، چون حرف‌های دختران جامعه خودمان را زیاد شنیده و دیده‌ام. دازای به‌خوبی جامعه و درگیری‌های ذهنی این دختر را به نمایش گذاشته است. مطمئنم اگر شما دختر هستید و این یادداشت را می‌خوانید، ده‌ها برابر من با این کتاب ارتباط برقرار خواهید کرد.

واقعاً عالی بود. هر صفحه از کتاب ایرادات و مشکلات این جامعه را نشان می‌داد و نتیجه این همه سخت‌گیری و اعمال بی‌هدف را بر روی یک دختر عادی این جامعه به تصویر می‌کشید. و این واقعاً تأسف‌بار و ناراحت‌کننده است.


2️⃣:قلم جادویی و زیبای دازای واقعاً شاهکار می‌کند. زیبایی از این کتاب می‌بارد؛ از توصیفات افکار شخصیت تا توصیفات مکان‌ها، شخصیت‌های دیگر، احساسات و غیره. این کتاب، با وجود هدف و درون‌مایه ناراحت‌کننده و غمگینش، جزو آثار زیبای دازای محسوب می‌شود.

3️⃣:مفهوم کتاب

با اینکه این کتاب فقط ۸۰ صفحه دارد، اما مفاهیم زیادی را در خود جای داده است. دازای همیشه مختصر و بسیار مفید می‌نویسد. علاوه بر نکاتی که در بالا گفتم، این کتاب به موضوعات زیادی می‌پردازد، از جمله:

🔸احساس تنهایی

🔸تظاهر به چیزی که نیستی، اما مجبور به انجام آن هستی

🔸ناراحتی‌ها و مشکلات درونی یک نفر

🔸مشکلاتی که یک جامعه فاسد برای انسان‌ها ایجاد می‌کند

🔸خشم‌های فروخورده

🔸غم‌های انباشته‌شده

🔸دخترانی که درگیر تراژدی زندگی و جامعه هستند و کاری جز کوتاه آمدن و سکوت نمی‌توانند انجام دهند


و افسوس از این همه ظلم و جفا به دختران جوامع مختلف، مخصوصاً جامعه خودمان...

🔺به نظرم این کتاب فقط برای دختران نیست. همه، چه پسر و چه دختر، باید آن را بخوانند و از آن تأثیر بگیرند. البته، لذت بردن از چنین کتابی سخت است، اما باعث می‌شود بسیاری از افکار و احساسات ته‌نشین‌شده در ذهن شما آشکار شوند.🔺

🟨🟠با نظراتم موافقی؟🟠🟨


      

22

joiboy

joiboy

1403/12/29

        عاشق اسم کتاب‌های دازای هستم. یعنی رسماً اسم را که بخوانی، متوجه می‌شوی که کتاب قرار است درباره‌ی چه چیزی باشد. در باب عشق و زیبایی داستان یک جمع خانوادگی است که خواهر و برادرها هر چند وقت یک‌بار دور هم جمع می‌شوند و شروع می‌کنند به داستان‌سرایی. یکی یک داستانی را شروع می‌کند و بقیه به نوبت ادامه‌اش می‌دهند تا به یک نتیجه برسند. این رمان هم برگرفته از واقعیت است، تا جایی که من می‌دانم، و دازای با چنین خانواده‌ای ملاقات داشته و انگار همسایه‌شان بوده. کلاً سبک دازای اتوبیوگرافی است و خاطرات و اتفاقاتی را که برایش افتاده یا احساسات و افکار درونی‌اش را می‌نویسد.

برخلاف زوال بشری و شایو، این یک کتاب کاملاً زیبا و دل‌چسب است که از دو داستان کوتاه مرتبط درباره‌ی همین خانواده تشکیل شده است. اولی داستان پیرمردی با زندگی سردرگم است و دومی داستان راپونزل (همان راپونزل معروف)، فقط با تفاوت‌های خیلی زیاد. کتاب پر از نماد و مفهوم است.

🔻نکات کتاب:🔻

1️⃣:شما با یک کتاب کاملاً دل‌چسب و زیبا طرف هستید. واقعاً جذاب است از اول تا آخر، و دلیلش این است که هم‌زمان هم با اخلاق، طرز فکر و خصوصیات شخصیت‌ها آشنا می‌شوید و هم داستانی که روایت می‌کنند را دنبال می‌کنید. خیلی راحت می‌توانید در یک روز بخوانیدش، از بس جذاب است و کشش دارد. واقعاً جالب بود که چطور دازای این‌قدر خوب و زیبا می‌تواند زیبایی‌ها را توصیف کند. اصلاً توصیفات این کتاب واقعاً زیبایی خالص است. این کتابی است که با اطمینان می‌گویم بخوانید تا آن روی دیگر دازای را هم ببینید.

2️⃣:نمادها و مفاهیم کتاب جالب بودند. با اینکه کتاب کوتاهی است، ولی خب حرف‌هایش را می‌زند. حالا جدا از خواهر و برادرها که راوی داستان‌ها هستند، خود داستان‌ها، از جمله داستان راپونزل، خیلی جالب بود.
یک چیزی در این کتاب بود که تا حدی موضوع اصلی و درون‌مایه‌ی صبح خاکستری هم بود: دختران و زنانی که درگیر سرنوشتی پر از تراژدی می‌شوند و مجبورند با آن کنار بیایند و فقط ادامه بدهند. آن یأس و ناامیدی در این کتاب هم حس می‌شد، اما با این تفاوت که این یأس و ناامیدی نتیجه‌ی بهتری دارد نسبت به زوال بشری و شایو. در کل، حتی مفهومش هم قشنگ و زیباست. خیلی خوب زیبایی‌های زندگی را نشان می‌دهد: ارزش زنده ماندن، ارزش عشق. واقعاً کار متفاوتی از دازای بود که از آن خیلی راضی‌ام. قطعاً این کتاب شما را به فکر فرو می‌برد، و وقتی تمام می‌شود، می‌گویید: ای‌کاش تمام نمی‌شد.

🔴حالا توصیه‌ی من برای خواندنش:🔴

🔺اگر دازای را دوست دارید، حتماً سراغ این کتاب بیایید. دازای دو وجه متفاوت دارد: یکی دارک و افسرده (که البته در آن یکی وجه هم حس می‌شود) و یکی دیگر، وجه زیبا و دل‌نشین داستان‌هایش است. این کتاب جزو همان داستان‌های زیبا و دل‌نشینش است، آن سبک پر از احساسات خوبش. پس حتماً بخوانیدش، واقعاً جذاب است.🔺


🟪🩷با نظراتم موافقی؟🩷🟪


      

28

joiboy

joiboy

1403/12/24

        🔺شایو🔺
تو زبان ژاپنی یعنی خورشید در حال غروب. یه اسم کاملا مناسب برای همچین داستانی. استعاره‌ای برای موضوع و مفهوم داستان: ملت ژاپن بعد از جنگ. اشرافی که به خاطر بی پولی مجبورن تو یه خونه روستایی زندگی کنن. افرادی که نمیدونن چه غلطی دارن می کنن تو زندگیشون، و شرایط داره هی بدتر و سخت تر میشه. جامعه و مردمی که خورشید خوشبختی و زندگی خوبشون داره غروب می‌کنه. افراد به شدت ضعیف در شرایط وخیم که همشون به دنبال دلیلی برای ادامه زندگی میگردن. دنبال شادی، امید و خوشبختی. که این کتاب نشون میده هیچ کدوم از اینا وجود نداره. تفاوت این کتاب با زوال بشری اینه که شخصیت اصلی می‌رسه به اون دلیل و چیزی که می‌خواد. و کتاب زیباتریه نسبت به زوال مخصوصا شروعش ولی هرچی می‌گذره بیشتر و بیشتر این زیبایی محو میشه. مثل غروب خروشید. برای همین یکم ملو تره و قابل تحمل تر از زوال بشریه. چون شخصیت به اون چیزی که می‌خواد می‌رسه. اما اینجا یه ولی بزرگ هست. ولی این موفقیت نتیجه خودخواهی و غرور بی حد و مرزه. پس این موفقیت میشه شکست برای یک نفر دیگه. که نشون دهنده اینه که وقتی آدما تو تنگنا قرار بگیرن حاضرن با خودشون ده نفر دیگه رو هم پایین بکشن. یعنی هر چه قدر هم که خوب باشی نمی‌تونی تو این دنیا پلید خوب و سالم بمونی و خودتم تبدیل میشی به همون کسایی که ازشون متنفری. همون عقیده دارک و بدون امید و پوچ‌گرا دازای.

قبل اینکه بریم سراغ نکات کتاب، باید اینو بگم:
🔻یکی از مهم ترین نیاز های این کتاب داشتن شناخت از زندگی دازایه که اگر تحقیق کرده باشید یا زوال بشری رو خونده باشید راحت تر درک می‌کنید این کتاب رو. چون آثار دازای اکثرا از تجربیات و اتفاقاتیه که برای خودش افتاده. دقیقا مثل این کتاب که اتفاقیه که برای خودش افتاده. برای همین اگر بدونید و آشنا باشید راحت تر مفهوم کتاب و کارایی که نویسنده در تلاشه بکنه رو متوجه می‌شید.🔻

نکته های مهم کتاب:
1️⃣:قلم جذاب و دردناک دازای اینجا به شدت گیراست. اصلا یه جوری احساسات رو منتقل می‌کنه که از همون جملات اول با بغض می‌خونید کتاب رو. واقعا با روح و روان و قلبتون بازی می‌کنه لعنتی و به شدت قلمش تاثیر گذاره رو این سه مورد، که باز این کتابو به هرکسی پیشنهاد نمی‌کنم به این دلیل. اینو یکم ساده تر از زوال میشه پیشنهاد داد ولی بازم به یکسری پیش‌نیاز ها احتیاج دارید.

2️⃣:شخصیت های خاص، کاملا واقعی و بیاد موندنی داره. شخصیت ها همشون لحن و اخلاق خاص خودشون رو دارن. عقاید و اعتقاد خاص خودشون رو دارن. و عجیب غریب مثل آدم های واقعین. همون قدر رو مخ، همون قدر ضعیف. قشنگ سر شخصیت های دازای فشااار می‌خورید. خیلی رومخن.😂 و این رو مخی از به خوبی پرداخته شدن بهشون میاد.

3️⃣:مفهوم بسیار غم‌انگیز و دردناکی داره. دنیا بدون شادی، امید و خوشبختی. نگاهی پوچ نسبت به همه چیز. من خب تو زوال بشری هم گفتم این نگاه دازای رو دوست ندارم و دنیا اینطوری نیست. ولی اصلا مثل خیلیا قضاوتش نمی‌کنم و خیلی زیاد درکشم می‌کنم. دلم براش خیلی‌ میسوزه و میگم استعدادیه که حیف کرد خودشو. واقعا ناراحتم براش. 

🛑و در آخر به کیا پیشنهاد می‌کنم. اینو راحت تر از زوال پیشنهاد میدم. ولی سخته خوندنش. ناراحتی و افسردگیتون رو تجدید می‌کنه. کتابیه که به راحتی میتونه روتون تاثیر بزاره. و تاثیرش به هیچ وجه تاثیر خوبی نیست. پس اگر می‌خواید برید سراغش بهتره آماده باشید و از خودتون مطمئن باشید. اگر به من باشه که به هیچ کس پیشنهادش نمی‌دم چون هیچ کدوم ما نیاز به چیزی نداریم که بدتر ناراحتمون کنه و اذیت شیم سرش. کتابی که افسردمون کنه و شاید از اون حال خوبمون درمون بیاره. 🛑

🟠🟧با نظرات موافقی؟ حتما بگو بهم.🟧🟠

      

42

joiboy

joiboy

1403/12/22

        زوال بشری یه جورایی زندگی خود دازایه. این کتاب شما رو به درک عجیبی از احساسات، افکار و اعمال دازای تو زندگیش می‌رسونه. البته اینم باید بگم دقیقا از رو زندگی خودش نیست و فرق داره ولی استخون بندی داستان از زندگی و تجربه خودشه. دازای تو یه خانواده ثروتمند و اصیل ژاپنی بدنیا اومد و درگیر تاریک ترین بخش های زندگی مردم عادی و شهر نشین شد. شخصی که تا پایان زندگیش هنوز درگیری های روحی و روانی داشت و داشت با مشکلات و اتفاقاتی که براش افتاده بود دست و پنجه نرم می‌کرد. که نتیجش شد خودکشی که با معشوقه اش داشته. به نظرم بهترین شروع برای کار های دازای با همین کتابه. چون زندگی و احساسات دازای رو خیلی خوب درک می‌کنید. جوری که آثار دیگه دازای براتون واضح تر میشه که این تفکرات داره از کجا نشأت می‌گیره. 

حالا بریم از خود کتاب بگیم:
🔺من همه نظرتان رو میگم و در آخر میگم که به چه افرادی پیشنهادش میدم. چون این کتاب واقعا کتابی نیست که بشه به همه توصیه کرد. چون ممکنه نتیجه مناسبی نداشته باشه و باعث افزایش احساسات و افکار نامناسب بشه.

1️⃣:اول باید به مهم ترین نکته کتاب اشاره کنم که میشه قلم دازای. واقعا جادویی و گیراست. به شدت جذابه و با روح و روانتون بازی می‌کنه. جمله هاش مثل یه خنجر قلبتون رو می دره. احساسات و عواطف بین تک تک جملات و کلمات حس میشه و یکی از دلایلی که سخت می‌کنه پیشنهاد دادن این کتاب رو همین قلمشه. چون دازای زندگی خوبی نداشته و افسردگی، مشکلات روحی و افکار منفیش کاملا تاثیر گذاشته رو داستان هاش و قلمش، سخته پیشنهاد دادنش. تنفر، خشم، ترس و غیره نسبت به زندگی و مردم، و مسائلی که مطرح می‌کنه از تمام ایراد هایی که وارده به زندگی و مردم از دید خودش، به شدت دارک و تکون دهندس.
این قلم راحت احساساتتون رو به بازی می‌گیره و تک تک درد هاتون رو تازه می‌کنه چون به جرعت میشه گفت دازای اتفاق یا تجربه بدی نمونده که براش اتفاق نیفتاده باشه. پس هر کس با هر زندگی حتما با بخشی از این داستان ارتباط برقرار می‌کنه و همون بخش مثل ضربه پتک، منگتون می‌کنه.


2️⃣:راوی داستان و شخصیت ها واقعا زنده بودن. درسته داستان کوتاهه ولی به سرعت شخصیت ها واقعی میشن تو ذهنتون. مخصوصا شخصیت اصلی که تا آخر کتاب باهاش عصبی می‌شید، ناراحت می شید، گریه می‌کنید، داد می‌زنید و بالاخره یه جوری احساساتتون رو خالی می‌کنید.😂
لعنت به دازای با این شخصیت هایی که آورده بود تو این کتاب. خیلی عجیب بودن.

3️⃣:مفاهیم کتاب و نگاه نویسنده. اصلا اسم کتاب زوال بشریه و داستان کلش درباره ایرادات و مشکلات انسان و زندگیشه. تک تک مشکلات و ایرادات رو، دونه به دونه به چشمتون میاره و می‌گه:«خب میخوای چیکار کنی جلوی اینا؟ آیا جوابی برای هر سوالی که میخوای هست؟»
و جوابی برای خیلی از این سوال ها نمی‌ده. و یا اگر هم می‌ده جواب درستی نیست و جوابیه که از تفکرات و عقیده پوچ گرا نویسنده میاد. نمی‌گم که چرت و پرته، این کتاب اتفاقا کتاب خیلی خوبیه. فقط این کتاب، کتابیه که زندگی گنگ و مبهم یه انسان رو نشون میده پر از مشکل. پر از ایراد. پر از اتفاقات بد. پر از درد و زجر. پر از تنفر و خشم. پر از ترس و ناامیدی. انسانی که تنها راه حل درست کردن مشکلات زندگی رو خودکشی میدونه. کسی که به نتیجه میرسه ما هیچ خوبی بین مردم پیدا نمی‌کنیم. و به ناامیدانه ترین افکار ممکن دست پیدا می‌کنه. 
من وقتی کتاب رو می‌خوندم با تمام وجودم همزاد پنداری می‌کردم با شخصیت(که البته خود دازایه). واقعا تک تک درد هاش رو درک می‌کردم. ولی از طرفی ناراحت بودم که نتیجه گیری که از این همه درد و رنج می‌کنه، کاری می‌کنه تو اوج، زمانی که دیگه کاراش داره میترکونه خودکشی کنه. پیش خودم می‌گفتم دازای با این همه استعداد، قدرت، هوش، توانایی چه قدر دردناکه که خودش رو حیف کرد. اگر واقعا میتونست اون بخش زیبا زندگی رو درک و حس کنه چه قدر تغییر می‌کرد زندگیش. چه قدر خوب می‌شد همه چیز‌. هر چه قدر که دازای شناخته شدست ده ها برابر بیشتر می‌شد. ولی خب چه میشه کرد. فقط دلم براش می‌سوزه و همین الانم با درد دارم دربارش می‌نویسم. چون به شدت میفهممش و درکش می‌کنم.

🔺و خب به چه کسایی پیشنهاد می‌کنم. اصلا تو دوره ایی که ناراحت یا افسرده اید سراغش نرید. مثل یه تیغ رو رگ هاتون عمل می‌کنه. اگر سنتون کمه و تجربیات کمی دارید اصلا خوشتون نمیاد، چون کتاب داستان خاصی رو دنبال نمی‌کنه و بیشتر حول محور احساسات و افکار و اتفاقات زندگی شخص می‌گرده. کتابیه که برای درک کردنش به تجربیات خیلی زیادی نیاز داره. 
و اگر این دو مورد رو ندارید برید سراغش. شاید باز لذت نبرید. نیاز به یه کتاب ناامیدانه نداشته باشید. نیاز به یه کتاب دردناک و غمگین نداشته باشید. ولی بخونید که برعکس تمام این اشتباهات تو زندگیتون پیش برید. و از زندگی آدم مهم و تاریخی مثل دازای درس بگیرید.

🔴🟥با نظراتم موافقی؟🟥🔴

      

56

joiboy

joiboy

1403/12/17

        این کتاب واقعا کتاب جالبی بود. زیبا، توصیفات دقیق، فضای جذاب، داستان عالی. ولی فقط پنجاه صفحه اول. بخش دوم کتاب رو که شروع کردم انقدر ترجمه بد بود حتی داستان رو هم متوجه نمی‌شدم که داره چه اتفاقی میوفته. برای یه کتاب علمی تخیلی سنگین مثل این، تو باید دقیق اصتلاحات و معنا هر کلمه و تکنولوژی رو متوجه بشی ولی این ترجمه بدتر کاری می‌کنه که داستانشم به زور متوجه بشی. من تا نصف کتاب تونستم تحمل کنم ولی دیگه نشد و نصفه ولش کردم. و توصیه ام اینه نخونیدش. میشه بدترین ترجمه ای که تا الان خوندید. واقعا بد بود.😮‍💨
این کتاب قشنگ نشون میده ترجمه چجوری میتونه یه شاهکارو خراب کنه. واقعا ناراحتم از این ترجمه بد.🥲

اگر انگلیسی می‌تونید بخونید خیلی بهتره همون زبان اصلی بخونید. که البته باید بگم زبان اصلیش به شدت سخته خوندنش و کلا کتاب راحت خوانی نیست پس بهتره حتما ترجمه خوند. ولی خب ترجمشم که اینطوریه...🫠

از باژ اصلا انتظار اینو نداشتم. مخصوصا با این چاپ و طرح جلد خفنش.
      

49

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.