یادداشت احمدرضا کوکب

دنیای قشنگ نو
        نمی‌دانم این یادداشت، فاش کردن داستان محسوب می‌شود یا نه. به هر حال اگر قصد دارید در آینده‌ی نزدیک این کتاب را بخوانید، پیشنهاد می‌کنم از مطالعه‌ی این یادداشت صرف نظر کنید.

یک
امتیازی که به این کتاب داده شده، به تناسب سطح انتظاری ست که از آن داشتم. در قیاس با رقیب چغر و بد بدنی مثل 1984. پس شاید به خودیِ خود، آنقدرها هم بد نباشد.

دو
ایده کتاب را که حکما می‌دانید. به اینها، ژانر ضداوتوپیا می‌گویند اگر اشتباه نکنم. بر خلاف تصور اولیه ام، حدود 20 سال قبل از 1984 منتشر شده و نه بعد از آن. من فکر می‌کردم جوابی به اورول باشد؛ اما انگار هاکسلی جلوتر از او بوده. کتاب، یک روایت است از آینده ی سرمایه داری با این ایده که فکر نکنید خیلی هم چیز تحفه‌ای خواهد شد.

سه
من چیزی در مورد سوسیال یا مارکسیست بودن هاکسلی ندیدم. هرچند در آن زمان، این چیزها هنوز خیلی باب نشده بوده؛ ولی از یک فیلسوف انتظار میرود که فراتر از عرف زمانش باشد. به هر حال، آنچه مشخص است، هاکسلی از مسیری که سرمایه داری طی می‌کرده خیلی راضی نبوده است.

چهار
وارد بررسی خود کتاب بشویم. اصلی ترین ایراد کتاب واضح است: آنچه هاکسلی پیش بینی کرده بود اتفاق نیوفتاد. در واقع، ما به آنچه هاکسلی توصیف میکند، نزدیک هم نشدیم بلکه از جهات دیگر دور هم شده ایم. البته این رمان برای بیش از 90 سال پیش است و انصافا خود من نمی‌دانم اگر در مورد 90 سال آینده حرفی بزنم، چقدر به واقعیت شباهت خواهد داشت.

پنج
پایان کتاب واقعا ضعیف بود. نه فقط به این دلیل که مبهم و غیرجذاب بود؛ بلکه به این دلیل که با اولیات سرمایه داری در تعارض بود. انگار که نویسنده چیزی از حصارکشی زمین نمی‌داند. مگر زمین مفت است بنده ی خدا؟

شش
نویسنده هیچ تصوری از شرکت، مالکان سرمایه و برند ندارد. اساسا اجتماعی-سیاسی تحلیل می‌کند. حال آنچه قضیه خیلی اقتصادی است. خیلی عجیب است که در یک رمان در مورد آینده ی سرمایه داری، اینقدر کم اقتصاد حضور داشته باشد.

هفت
نویسنده واقعا خلاقانه زمین بازی داستان یا همان کانتکس را طراحی کرده است. هرچند، متأسفانه باید گفت که واقعیت امروز جهان غرب، شاید از آنچه هاکسلی گفته است هم وحشتناک تر باشد!

هشت
اینکه هاکسلی پوچی لذت گرایی محض را فهمیده و توضیح میدهده انسان به دنبال چیزی بیشتر از آن است، اصلی‌ترین ایده‌ی داستان و بهترین بخش آن است. شاید تنها بخش جذاب آن. البته اگر نویسنده خود مارکسیست بود (یا اگر هم بوده من نمیدانم) حتما به او می‌گفتم که پایان مارکسیسم یا هر فلسفه ی مادی دیگری چیزی جز همین نیست. البته به نظر نویسنده مادی گرا نبوده و اشاراتی به تعالیم مسیح در کتاب خود دارد.

نه
یک اشتراک جالب با 1984. در هر دو، این عشق است که به انسان توجه به چیزهایی فراتر از بدیهیات را ممکن می‌کند. جرقه، در عاشق شدن است. هرچند، به نظرم آنچه اینجا دیدیم خیلی ضعیف تر از نسخه 1984ش بود.

ده
صرفا برای رند شدن بخش‌ها.

همین.
      
178

14

(0/1000)

نظرات

در قیاس با ۱۹۸۴، اتفاقا به نظرم پیش‌بینی هاکسلی دقیق‌تر از اورول بود.
2

1

اره 1984 هم در سال 1984 که هنوز کمونیسم بود رخ نداد. ولی به نظرم در ایده‌ی کلی واقعا با کمونیسم اون موقع میخوند. انگار که چیزی که اتفاق افتاده رو با یک اغراق و شدتی گفته باشه. ولی به‌نظرم هاکسلی کلا راه رو اشتباه رفته.
ضمن اینکه صورت بندی اورول از ایده مارکسیسم خیلی قشنگ و تمیزه. اونجایی که کارکتر عضو حزب خودش رو لو میده و بینشون یه مباحثه شکل میگیره. تو این کتاب هم صحنه‌ی مشابهی وجود داره ولی اورول خیلی بهتر کار رو دراورده بود. این هم یه نشونه هست که فهم اورول خیلی عمیق‌تر و شسته رفته تر بوده. به برداشت من. 

0

قبول دارم که اورول پیش‌بینی خوبی از کمونیسم داشت اما جذابیت هاکسلی برای من اینه که نشون داد خفقان نیاز به برادر بزرگتری که تو خونه‌ها صفحه سخنگو نصب کنه نداره. استبداد مرکزگرای کمونیستی هر چند ظهور کرد اما در برابر استبداد مرکززدایی شده که مرکز لذت در مغز افراد رو تصرف کرده دوام چندانی نداشت. از این جهت هاکسلی واقعیتی خیلی بزرگتر از ظهور کمونیسم رو دیده بود.
@aahmdrz 

1