Ucf 1677772

Ucf 1677772

@yousefjamali

19 دنبال شده

37 دنبال کننده

            چون شمع،
بر شاخه ی خشک انار باغ پدری
تابیدیم و رقصیدیم با باد! باد ا باد! باد آباد!
          

یادداشت‌ها

Ucf 1677772

Ucf 1677772

1403/12/30

        ایگنیشس جی رایلی؛ تحصیلکرده ای آرمانگرا، دیوانه ای پرخاشجو و دردسرساز ، جامعه گریزی بی علاقه به تلویزیون و ماشین نو و غذای یخرده! ترجیح می دهد در اتاقش از قرون وسطا بنویسد و فلسفه بافی کند. او که برای جبران خسارت هزار دلاری مادر الکلی اش وادار می شود از گوشه دنج اتاقش به جامعه وارد شود و پی شغلی باشد، دردسرهای زیادی ایحاد می کند، هم از جامعه بازی می خورد{ جریان میهمانی دورین گرین} ، هم جامعه اطرافش را بازی می دهد{ داستان نامه ای که از طرف گاس لوی مدیر کارخانه شلوار لوی به ایبلمن می نویسد و شکایتی با خسارت پانصد هزار دلاری برای لوی ایجاد می شود}. او به غیر از مادرش که تدریجا مهر بینشان از بین می رود  و میرنا مینکوف که دوست دوران کالج  اوست و شخصیتی آرمانگرا شبیه خودش دارد، برای هیچکس قابل تحمل نیست. شخصیتی که نه می شود برای کمک به او هیچ اقدامی کرد{ شورش علیه گونزالز مدیر دفتر شلوار لوی که او را در آن مجموعه پذیرفته بود }.ایگنیشس، غیرقابل تحمل ترین  شخصیتی است که ممکن است با او برخورد کنید. در جاهایی آمیزه حجیمی می شود از دروغ و دردسر و پرخاش و خشم و هرچه را تصورش بکنید! 
هیچکس از گزند او در امان نیست.حتی کسی که اتحادیه ابلهان را نخوانده و او را نمی شناسد!
      

10

Ucf 1677772

Ucf 1677772

1403/10/29

        من از سبک میلان کوندرا و جزییاتی که مورد توجه قرار می ده خوشم اومد. یه جورایی منو یاد شاهکارای ادبی کافکا میندازه. البته فقط در سبک نوشتن! یه جاهایی حس می کنم نویسنده برا بیان عقاید و نظرش راجع به رفتار و هویت انسان از چارچوب رمان می زنه بیرون و به اسم ژان مارک (شخصیت رمان) خیلی واضح ابراز عقیده میکنه،چیزی که تو رمانها و داستانای معاصر  پسندیده نیست.شروع رمان به نظرم خوبه و کشش اینو داره که مخاطب تا صفحه ۵۰ بی وقفه مطالعه کنه. البته نیاز به تمرکز و دقت در رفتار شخصیت ها جهت ارتباط برقرار کردن باهاشون هست. و خب ترجمه جناب دکتر همایون پور هم 
خوبه...کل رمان در واقع به نظر می رسد تعبیر همان خوابهای آشفته ای است که شانتال شب اول در هتل می بیند.بحران میانسالی همراه با سوتفاهم  به تدریج از کنترل خارج شده ای که می تواند رابطه صمیمانه دو نفر را به سادگی و به طرز خنده داری از بین ببرد.
یکم بهمن ۱۴۰۳

فکر کن یه روز صبح از خواب بیدار شی و بفهمی که دیگه کسی تو رو اونطوری که هستی نمی‌بینه. نه به عنوان یه آدم با افکار و احساسات خاص، بلکه فقط به عنوان یه نقش، یه تصویر یا حتی یه شیء. این دقیقاً همون حسیه که شانتال، شخصیت اصلی رمان، داره. شانتال یه زنه که حس می‌کنه هویت واقعی‌اش داره محو می‌شه و کسی دیگه اونو درک نمی‌کنه.
از اون طرف، ژان-مارک، معشوق شانتال، سعی می‌کنه با عشقش بهش ثبات بده، اما خودش هم درگیر اینه که اصلاً عشق واقعی چیه و چطور می‌تونه هویت شانتال رو بهش برگردونه. اما هرچی بیشتر تلاش می‌کنه، بیشتر احساس می‌کنه که داره از شانتال دور می‌شه.
توی این رمان، کوندرا یه جورایی بازی‌های ذهنی راه می‌ندازه. یه لحظه فکر می‌کنی داری یه داستان واقعی رو می‌خونی، یه لحظه بعد حس می‌کنی داری یه رویا یا یه فانتزی رو تجربه می‌کنی. اینجاست که کتاب یه حال و هوای سوررئال و عجیب پیدا می‌کنه.
خلاصه کنم، «هویت» یه رمانیه که بیشتر از اینکه یه داستان خطی داشته باشه، یه سری سوال‌های بزرگ درباره عشق، تنهایی و این که «ما واقعاً کی هستیم» رو مطرح می‌کنه. اگه دوست داری کتاب‌هایی بخونی که ذهنت رو درگیر کنه و بعد از خوندنش کلی فکر کنی، این رمان می‌تونه برات جذاب باشه. اما اگه دنبال یه داستان ساده و سرراست هستی، احتمالاً این کتاب برات سنگین باشه!
      

4

باشگاه‌ها

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.