یادداشتهای سید عرفان (38) سید عرفان 1404/1/10 مجله مدام جلد 4 رامبد خانلری 4.3 3 عجب خوابی بود سنگین، نرم، طولانی، بدون صدای مزاحم هرچی هم صدام کردن بیدار نشدم دوست داشتم بدونم آخرِ این خواب خوش چی میشه شاید هم بیدار بودم و همه چی حقیقت داشت هر چی که بود تعبیرش زیبا بود... 0 4 سید عرفان 1403/12/18 مجلۀ مدام شمارۀ 1 (کتاب) 3.7 8 از این که مجله ای با این کیفیت متولد شده خیلی خوشحالم و از همون ابتدای فروش جز نفرات اول خریداران بودم هر جلد از مدام راجع به موضوعی واحد حرف می زنه سفر ، جنگ، خواب ،کتاب و..... یکی از ویژگی های جذابش QRcode هایی هست که در عمق متن ها گنجانده شده و با اسکن آن ها میتونین تصاویر مربوط به متن یا موسیقی پس زمینه و توضیحات بیشتر راجع به عنوان مطرح شده رو ببينيم بشنویم و بخوانیم به نظرم جا داره بخش ها و عناوین بیشتری به مجله اضافه بشه که ریتم یکنواختی نداشته باشه 0 10 سید عرفان 1403/12/8 من خواب دیده ام فاطمه الیاسی 4.0 9 *واقفیه* گروهی از شیعیان که بر امامت موسی ابن جعفر علیه السلام توقف کردند و معتقد بودند ایشان عروج کرده و بعد از مدتی ظهور می کنند و فرزندی بعد از ایشان به امامت نخواهد رسید زیاد بن مروان قندی (لعنت الله) که از موکلین امام هفتم بود و بنا به اعتماد و شهرتی که داشت خمس و نذورات و هدایای شیعیان را تحویل می گرفت تا به صاحب اصلی آن برساند اما نفس اجازه ولایتپذیری و عاقبت بخیری را به او نداد و با خفت خواری به درک واصل شد کتاب در قالب داستان تاریخی روایت شده و نویسنده اثر فوق تازه کار اما با استعداد و باهوش است پایان داستان از نقاط ضعف این کتاب بود 0 2 سید عرفان 1403/10/23 خاطرات کتابی احمد اخوت 4.2 21 هوا ابری است. از آن ابرهای قرمز که دل پری دارند و کافیست بگویی: هر چه میخواهد دل تنگت بگو تا ساعت ها بِبارَد و بِبارَد و بِبارَد. حدودای ساعت هفت بعدازظهر یک زمستان سرد همه چیز آماده است برای قدم رنجه نمودن برف بر زمینِ میزبان خیابانی در مرکز شهر مملو از نور و هُرم گرمایی که سرما را از یاد می برد نسبتا شلوغ و پر رفت و آمد عشقی خفیف در جریان است کافه ای با رنگ و لعاب مدرن ترجیحا تاریک نیست و نور مناسبی دارد میزی که مشرف به سمت پیاده رو بیرون از کافه است و لذت تماشا را دو چندان کرده است عاشق بوی قهوه ام اما به مزاجم سازگار نیست قهوه :معشوقی با بوی خوش و موهای خرمایی رنگ اما بد خلق و مضطرب به ناچار دمنوشی از شوق، دلبستگی، سرخوشی و کمی نبات روبرویم احمد اخوت نشسته است از خاطرات کتابی حرف می زند با عشقی سرشار با هم به همه جا سفر کردیم بدون تشریفات مفصل و پردردسر برای عزیمت به سفرهای دور و دراز خارجی. به کتابخانه شکسپیر و شرکا به منزل ویرجینیا وولف به صرف کتاب و کتابخوانی به حاشیه نویسی های غم انگیز آدم ها در کتاب ها به خاطرات جامانده در بین کتاب ها به وعده و قرارهای تنظیم شده ای که در لا به لای صفحات کتاب ها دیر کردند و به سر قرار نرسیدند در همان کافه همان خیابان نسبتا شلوغ همان هوای ابری برف هم شروع به باریدن کرد... احمد اخوت فوق العاده است. دوم دی چهارصد و سه 0 31 سید عرفان 1403/10/17 دوستی دختر خاله خرسی (درباره ی مدیریت خشم) معصومه یزدانی 3.1 2 ایشون دختر همون خاله خرسه ی معروفن که با سنگ صورت بنده خدا رو آورد پایین.. حالا ایشون با توجه به تجربه ی تلخی که از مادرش به جا مونده قصد داره یک دوست از نوع انسان پیدا کنه و به بچه هایی که کتاب رو میخونن کنترل خشم و عصبانیت رو یاد بده که دوباره با سنگ صد کیلویی فاجعه به بار نیارن البته مورچه و زنبور و ماهی هم کمک میکنن به نظرم بد نبود مثلا از یک تا ده شمردن نفس عمیق کشیدن دو جرعه آب خوردن پیشنهاد های نویسنده در بطن داستان بود که میتونه در کنترل خشم موثر باشه 0 7 سید عرفان 1403/9/24 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 246 زیباترین و با تامل ترین قسمت این شاهکار ادبی برای من همان ابتدای داستان بود وقتی که همکاران آن اداره حین بحث کاری و پرونده های شکایات و فلان و فلان خبر مرگ دوستشان را شنیدند. هرکس به نحوی احساسات ش رو ابراز کرد و به فاصله ی دقایقی کوتاه به بحث قبلی و موضوع جانشینی همان دوست فوت شده در اداره بازگشتند. مرگ این شخص برای زندگی دوستانش وقفه ای کوتاه در حد چند دقیقه به وجود آورد برای همسر و فرزندانش این وقفه چند روزی بیشتر بود برای آشنایان شاید به اندازه شنیدن خبر و رویت اعلامیه مرگ اما برای دنیا هیچ.... واقعا هیچ تلخ است اما حقیقت است ... مرگ من و امثال من تاثیری در این جهان و این کره خاکی ندارد مترو سر ساعت حرکت میکند پرواز ها طبق برنامه انجام می شوند ماشین پخش و توزیع لبنیات مثل هر روز محصولات را به فروشگاه ها می رساند اخبار روز هر لحظه و هر ساعت منتشر می شوند رستوران ها پر و خالی میشوند پرنده ها پرواز می کنند مورچه ها همچنان به فکر زمستان و جمع آوری آذوقه هستند گربه ها دنبال صید می گردند باد، برگ درخت ها را به رقص وادار میکند همه و همه در جریان هستند ایوان ایلیچ ها هم مرده اند. ایوان ایلیچی که یادش رفته بود مرگ به سراغ اوهم خواهد آمد هر چه قدر هم که با شرافت و با برنامه زندگی کنی و هر چه قدر برای رنگ پارچه های مبل حساسیت به خرج بدی. کک کسی هم نمیگزد و زندگی در جریان است. 0 26 سید عرفان 1403/9/21 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 138 سکوتی که دیر شکست غروری که جا خشک کرده بود توهم های تمام نشدنی جنگ افکار ضد و نقیض راه رفتن و راه رفتن و راه رفتن دو لخته خون تمثال مریم مقدس هاج و واج مانده جنازه ای نازنین و معصوم کفش های کوچک آن جنازه نازنین و جای پایی که دیگر بوسیده نخواهد شد دیر شد.... فقط 5 دقیقه؟؟؟ نه بلکه به اندازه همه ی زمان هایی که از عشق حرفی زده نشد... _در افکارم هر روز در آغوشمی و می بوسمت!!!! +عجب افکار عاشقانه ای!!! 0 14 سید عرفان 1403/9/15 نوشابه با سیانور آگاتا کریستی 4.0 22 اولین تجربه م از آگاتا خانم بود دوست داشتم ده پسر بچه زنگی رو اول بخونم اما نیست و نابود شده بود و همه جا اتمام موجودی!!!! طبق نظرات و موجودی که از کتابای ایشون وجود داشت این کتاب رو انتخاب کردم داستان به قدری عمق داشت که ذهن رو درگیر کنه و اجازه بده خواننده فرضیه های مختلف رو تحلیل کنه و به نظرم یکی دیگر از نکات مثبتش این بود که خواننده در داستان به امان خدا رها نمی شد بلکه دست در دست نویسنده قدم به قدم پیش می رفت و داده ها و اطلاعات شون بیشتر می شد. 2 9 سید عرفان 1403/7/26 جنگ با بزمجه ها کارل چاپک 5.0 2 آقای کارل چاپک نویسنده این شاهکارررر به تمام معنای ادبی قبل از جنگ جهانی دوم در سال 1936 وحتی قبل از این که شاهد قرن بیستم باشه این داستان رو خلق کرده (از این جهت عجیبه که پیش بینی های دقیقی داشته از قرن بیستم) داستان علمی تخیلی است (عجیب تر این که من ژانر علمی هیچ وقت دوست نداشتم) اما حتی یک درصد هم نمیشه باور کرد که این داستان زاده ی تخیل ذهن نویسنده است.... اغراقی هم در کار نیست میتونید امتحان کنید و چند صفحه ورق بزنید ( حین خوانش چند بار خواستم مستنداتی که ارائه داده رو چک کنم) مگه یک ذهن چه قدر میتونه پربار باشه چه قدر میتونه خلاق باشه که انقدر همه چی دقیق و درست سرجاش قرار میگیره بیش از 50 صفحه پانویس که همش مهمه و انگار کلی محقق و مورخ و شیمی دان و پزشک و ... براشون سال ها وقت گذاشتن و به مقاله تبدیل کردن و منتشر کردند اما همشون رو نویسنده نوشته کلی بریده روزنامه که همشون ساخته ی ذهن تمیز نویسنده است اگر بخوام از داستان بگم اسپویل میشه و مزه اش میره فقط به همین بسنده می کنم که قراره تقابل یک تمدن نوپا با تمدنی پیشرفته رو ببینیم بزمجه ها در یک طرف و نقش همیشگی و پر تکرار همه ی داستان ها :انسان ها اسکار امسال رو به این کتاب درجه یک میدم 🙂 بیست و ششم و مهر چهارصد و سه 0 6 سید عرفان 1403/6/18 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 154 نامش چرخ بخت است اما انگار بخت ماست که هی می چرخد و قرار نیست نظم و قاعده ای داشته باشد گاهی پارویی میخواهد برای جمع کردن خوشبختی و ثروت و شهرت به سمت خود گاهی جارویی میخواهد که گرد و خاک نقش بسته بر سنگفرش را جارو کنی و دو دستت را بهم بزنی و به هم بکشی و بگویی پاکِ پاک عین کف دست🫲🏻 کتاب قمارباز هم همینطور غیرقابل پیشبینی است مثل بازی چرخ بخت شخصیت های داستان اصلا در رفتار قابل پیش بینی نیستند پول و پله شان هم از این قاعده مستثنی نیست یا خیلی دارند یا خیلی ندارند حتی سلام و احوال پرسی ها گرم و سرد، بسته به موقعیت و منفعت است اگر پولدار باشند پس شایسته تعظیم ، احترام و معشوق بودن هستند اگر بی پول باشند شایسته... نه ...اصلا و ابدا شایسته نیستند اولین کتابی بود که از این نویسنده نامدار خوندم و واقعا برام جذاب بود مشتاق و مفتخرم که کتاب بعدی رو به پیشنهاد دوستان عزیز و کتابخوانم انتخاب کنم 13 29 سید عرفان 1403/6/1 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 59 تویی که روی پر قو خوابیدی بهترین ها رو خوردی و پوشیدی تحصیلات عالیه داری و کم نداشتی حالا از من میخوای نسبت به درد و رنج بی تفاوت باشم چون یک امر بیرونی هست و این درون ماست که مهمه و عقله که جایگاه و شانیت به انسان میده نه احساسات بیرونی هه.... کافیه فقط انگشتت لای در بمونه تا صدای فریادت به فرسخ ها دور تر برسه و همه ی این عقایدت رو فراموش کنی بله... تو رنج نکشیدی... درد نداشتی... قطعا از نظر تو تيمارستان و اتاق کار گرم فرقی نداره.... . . ایوان این حرف ها رو به آندری زد و آندری فقط لذت برد که هنوز کسی هست که باهاش حرف های فلسفی و و عقلایی بزنه اما وقتی حسش کرد که به اتاق شماره 6 فرستاده شد نه به عنوان پزشک... بلکه به عنوان یک دیوانه عالی بود... خوشحالم که این کتاب و قبل تر نخوندم و الان خوندم برچسب زدن به آدم ها داره هر روز بیشتر میشه فقط کافیه از مسیری که همه میرن جدا بشیم و اونجاست که دیوانه لقب میگیریم.... 4 47 سید عرفان 1403/5/24 عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان محمدرضا اکبری 3.2 4 نویسنده محقق توانایی هست و شاید با جرئت بتوان گفت اکثر منابعی که به این موضوع پرداخته بودند را برسی کرده و مورد تطبیق قرار داده اما در بعضی موارد نسبت به نظرات مطرح شده خیلی متعصبانه و به قولی حرف حرف من است ایراد کرده بودند به عزیزانی که آشنایی ندارند یا همچنان معقتد بر عدم وجود این اتفاق هستند پیشنهاد می کنم 0 2 سید عرفان 1403/5/23 رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم جواد رسولی 4.2 19 کیست درین انجمن محرم عشق غیور ما همه بیغیرتیم آینه درکربلاست هر جا اسمش باشه، روایتش باشه، صحبتش باشه، آرامش هم حتما هست... 0 2 سید عرفان 1403/5/23 مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است فردریک بکمن 4.1 59 🙃😇🙃 0 0 سید عرفان 1403/5/23 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.0 39 قطعا با یه روانشناس طرف هستیم برای بعضی از شخصیت های این داستان میتونستم صدا هم تصور کنم از بس که هنرمندانه خلق شده بود به ریز ترین و ظریف ترین ویژگیهای خلقی و روحی یک انسان توجه کرده بود جناب بک من و در آخر تعارفی که از واژه ها داره طبق خط داستانی بیان میشن و ممکنه کمی گیج کننده باشه. لذت بردم... یازدهم شهریور 401 0 3 سید عرفان 1403/5/23 پالپ چارلز بوکوفسکی 3.3 46 زیادی شلوغش میکنن.. بدون سانسور هم بود تازه 0 0 سید عرفان 1403/5/23 چادر کردیم رفتیم تماشا: سفرنامه عالیه خانم شیرازی عالیه خانم شیرازی 3.4 36 این کتاب عجیب بوی بادمجان میده... 0 0 سید عرفان 1403/5/23 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 449 حق این کتاب... این ایده عالی.. این روایت جذاب... این تصویر پردازی لذت بخش... پنج ستاره بود.... اما نقاط ضعفی هم داشت که شاید به نظر حقیر اصلی ترین ِش فراموشی نورا در ابتدای هر زندگی بود!!! به هر حال خوش حالم که این کتاب رو در بهترین زمان ممکن مطالعه کردم... پیشنهاد میشه 0 1 سید عرفان 1403/5/23 سلاخ خانه شماره 5 کورت ونه گات 3.6 23 اگر خواستی انسانی را به قتل برسانی اول مطمئن شو بی کس و کار باشد . روایت داستان آرام و قرار نداشت و از جایی به جای دیگر می رفت که البته واقعا هنرمندانه بود... اگه بخوام حدس َم، تفسیر َ م، نظر َ م رو راجب این پرش های نویسنده بگم باید عرض کنم هدفش این بوده که ذهن یک آدم جنگ زده روانی رو کمی لمس کنیم که به نظرم تا حد زیادی اما نه کامل موفق بوده... در کل اثری ضد جنگ رو در اینجا میبینم که... خب... رسم روزگار اینچنین است 0 1 سید عرفان 1403/5/23 روزگار سخت ماریو بارگاس یوسا 4.1 7 ترکیب آقا ماریو تو این کتاب دفاعی بود... یه کم سخت بود برام، البته بیشتر از یه کم.. (شاید سخت خوان) همش تلاش میکردم تو داستان غرق بشم اما نهایت دو متر عمق بیشتر نداشت و هِچی... اما همچنان یوسا محشره... محشر یه کتابخوان همیشه مبتدی 0 0