یادداشتهای خانه ادبیات نوجوان (21) خانه ادبیات نوجوان 2 روز پیش امیلی در نیومون جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.5 31 «تا زمانی که به افسانهها اعتقاد داشته باشی نمیتوانی پیر شوی.» افسانهها، معمولا برای ما آنقدر غیرواقعی هستند که تنها در فیلمها و کتابها، ذهنمان را مشغولشان میکنیم. اما حقیقت این است که افسانهها طوری با زندگی ما آمیخته شدهاند که ما با یک نگاه گذرا، نمیتوانیم ردپایشان را در زندگی روزمره خود کشف کنیم. اما بعضی هستند که بهطور مثال، چشمانشان بهجای یک اتاق ساده، میتواند قصری مجلل را ببیند و یا بهجای دیدن یک تکدرخت معمولی، درختی را تصور کند که پریها، در آن خانه دارند. اینطور آدمها افسانهها را در دنیا پیدا میکنند و با آنها زندگی میکنند. همانهایی که هروقت همصحبتشان شوی، داستان جدیدی میشنوی و یا اگر بخواهی با آنها قدم بزنی؛ درختهای مسیر را هم جزئی از گفتگویتان احساس میکنی. گرچه تعداد این افراد در زندگی هرکس معمولا انگشتشمار است؛ اما باور کردن آنها میتواند سختی و غصهها را انگشتشمار کند. «امیلی در نیومون» اولین جلد سهگانهای از داستان زندگی دختری کوچک به نام امیلی بِرد استار است؛ که به عقیده من، از جایی میان افسانهها بیرون پریدهاست. امیلی با پدرش در خانهای زندگی میکند که باریدن باران و بزرگ شدن بچه گربهها، خبرهای دست اولش هستند و مهمان خانهشان نیز تنها بادی است که هر از چندگاهی خود را به پنجره میکوبد. در همین حال متوجه میشود که تنها همدم این زندگی یکنواخت و بی دردسر، یعنی پدرش، قرار است به زودی او را ترک کرده و یا بهقول خودش در جاده بهشت منتظرش بماند. در همین گیر و دار نیز، سر رسیدن خانواده مادریاش، یعنی خاندان ماریها، این قصه را شروع میکند و شما را به درون دنیای آمیخته با افسانه زندگی روزمره میکشاند. در حقیقت، شخصیتپردازی این کتاب در نوع خودش منحصر بهفرد است. ما طوری امیلی را میشناختیم که انگار جای نویسنده، داستان زندگیاش را برای خواننده نوشتهبودیم. ما همراه با امیلی از دیدن جرقه در آسمان ذوقزده میشدیم؛ بعد از دعوا با خاله الیزابت حسابی به غرورمان برمیخورد و نگاههای قاطعی به او میانداختیم و همچنین لحظات زیادی هم لبخند میزدیم. ما حتی بهتر از خاله لورا لبخند امیلی را میشناختیم و میدانستیم چگونه ذرهذره در صورتش پخش میشود و تمام آن را فرا میگیرد. ما هم بهاندازه و همانطور که تدی و ایلزه و پری او را دوست خودشان میدانستند؛ او را دوست خود میدانستیم. اگر کتابهای دیگر این نویسنده را خواندهباشید؛ میدانید که این موضوع کاملا درباره شخصیتهای فرعی نیز صدق میکند. درواقع از دریچه نگاه جستجوگر امیلی ما بقیه شخصیتها، مثل پسرعمو جیمی را نهتنها میشناختیم بلکه از زیر و بم زندگی گذشتهاش نیز آگاه بودیم. منِ خواننده نوعی، با خواندن این کتاب شاهد تلاشهای کوچک و لذتبخش امیلی برد استار کوچک بودم که در تلاش برای رسیدن به قله آلپ زندگیاش بود و چه بسیار شبهایی که از شوق و یا از اشک ریختن نخوابید. نویسندهی مرور: زینب قائمپناهی 0 2 خانه ادبیات نوجوان 2 روز پیش قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 183 فرض کنید در یک جنگل گم شدهاید که ناگهان از یک بلندی لیز میخورید؛ بعد از آن که خودتان را جمع و جور میکنید جادهای را جلوی رویتان میبینید که میتواند شما را به خانه برساند. گاهی در زندگی آدمها از این اتفاقات عجیب مثل لیز خوردن از بلندی میافتد که باعث میشود انسان به خودش بیاید و راه جدیدی را پیش رویش ببیند، مانند اتفاقی که برای «ولنسی استرلینگ» شخصیت اصلی کتاب «قصر آبی» افتاد. ولنسیِ ۲۹ سالهی مجرد، با مادر و دخترعمهاش زندگی خشک و بیروحی دارد؛ او هنوز خیلی چیزها را تجربه نکرده و همیشه با تظاهر کردن سعی کرده دیگران را از خودش راضی نگه دارد، سعی کرده به جوکهای بیمزهی «عمو بنجمین» بخندد و خودخواهیهای «اولیو» و بقیهی فامیلهایش را تحمل کند. تنها چیزهایی که کمی به زندگیِ خاکستریِ ولنسی رنگ میدهند، «قصر آبیِ» رویاهایش و کتابهای «جان فاستر» اند. تا اینکه یک روز پس از نتیجهی غافلگیرکنندهی معاینهی دکتر، او متوجه میشود تاکنون اصلا زندگی نکرده و برای اولین بار دست به کارهایی میزند که هیچکدام از اعضای خانواده و فامیلش از ولنسیِ مطیع و آرام انتظار ندارند. او تصمیم میگیرد برای خودش زندگی کند و از قضاوتهای دیگران نترسد، چون همانگونه که در یکی از کتابهای جان فاستر خوانده است: «ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چنبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفت بار است.» و ولنسی با تصمیم جدیدش زندگی تازهای را شروع میکند و کمکم مانند غنچهی صبحگاهی میشکفد و در نهایت عشق را مییابد و به «قصر آبیِ» رویاهایش دست پیدا میکند. شجاعت ولنسی برای تغییر و رها شدن از بند ترسهایش، غبطهآور است و من فکر میکنم همان چیزی است که همهی ما برای داشتن یک زندگی واقعی به آن نیاز داریم. توصیفات این کتاب آنقدر ظریف و دقیق است که میتوانید خودتان پارو دست بگیرید و روی دریاچهی میستاویس برانید یا در جزیرهی بارنی به تماشای طلوع و غروب خورشید بنشینید یا در بین کاجهای ساحل قدم بزنید. همهی شخصیتهای قصه به طور کامل شکل گرفتهاند و هرکدام خصوصیات جالب خودشان را دارند؛ همهی اینها در کنار روند جذاب و گیرای داستان، وارد شدن به دنیای کتاب قصر آبی را لذت بخش میکند. نویسندهی مرور: محدثه سادات موسویپور 2 20 خانه ادبیات نوجوان 5 روز پیش ریلا در اینگل ساید جلد 8 لوسی مود مونتگمری 4.6 44 همانطور که از اسم کتاب معلوم است، این داستان نه حول آنه، بلکه درباره دخترش ریلاست. او دختری نیست که ویژگیهای جالبی داشته باشد. ریلا بیحواس، تنبل و بیتوجه به آیندهاش است. ریلا در یک مهمانی با شخص خاصی آشنا میشود. اما از بخت بدش جنگ جهانی اول همان شب خوی زشتش را نشان میدهد. جنگ باعث اتفاقاتی میشود که ریلای بیتعهد، مسئولیتهای بزرگی را بپذیرد. هر انسانی در زندگی، گاهی نیاز دارد تا تکانی بخورد. تا نگاهی دوباره به اطرافش داشته باشد و به خود بیاید. ریلا به این تکان نیاز داشت. جنگ، روش خوبی برای این کار نیست. اما ریلا با جنگ تکان داده شد. جنگ و خیلی اتفاقاتی که ممکن است در آن رخ دهد. این کتاب، یک عاشقانهی رئال است. مثل رمانهای دیگری که در زمان جنگهای جهانی میگذرند. در آنها دختران جوانی هستند که عزیزانی را از دست میدهند، سعی میکنند کمک باشند، اصلا از همه مهمتر، منتظر هستند. فرقی ندارد انتظار برای نامزدی باشد، برای برادری یا برای پایان جنگ... خانم مونتگمری در نوشتن چنین داستانهایی استاد است. ولی این کتاب، جوری نیست که بگوییم در مقایسه با بقیهی کتابهای مجموعه آنه شرلی، نکتهی برجستهتری دارد. این جلد آخرین مقصد سفرتان به این هشتگانه خواهد بود. امیدوارم بتوانید با غمی که بعد از اتمامش دارید، کنار بیایید. وقتی تمام میشود، انگار با دنیای آنه خداحافظی کردهاید. تازه متوجه شخصیتپردازی خانم مونتگمری میشوید. میبینید که این نویسنده بزرگ، شخصیتهایی خلق کرده که شما واقعا آرزو دارید زنده باشند! نویسندهی مرور: زهرا الهوردی 0 6 خانه ادبیات نوجوان 5 روز پیش دره رنگین کمان جلد 7 لوسی مود مونتگمری 4.6 23 دنیای بچهها همیشه دنیایی سرشار از سادگی، مهربانی و دردسر بوده است. زیباترین و گاهی شرمآورترین اتفاقها میتوانند در همین دوره بیفتند. شاید در حال حاضر شیطنت بچهها یا دستهگلهایی که سهوا به آب میدهند نه تنها عجیب و بد نباشد، که چهبسا بامزه و خوب هم باشد! اما در گذشته چنین خبرهایی نبود. با هر دستهگل، تربیت خانواده و چهرهی بچه ها در کل جامعه(!) زیر سوال میرفت. ولی میدانید؛ سوزان، خدمتکار خانواده بلایت هیچوقت نمیگذاشت این اتفاق برای بچههای آنه بیفتد. هرچند که متاسفانه برای همه بچهها شرایط اینطور نبود. داستان کتاب هفتم مجموعه، از جایی شروع میشود که کشیش جدیدی به همراه خانوادهاش به گلن میآید. آقای کشیش همسرش را از دست داده است. او چهار فرزند دارد که نتوانسته زیاد مراقبشان باشد. آنها هنوز آداب اجتماعی زندگی کردن را کامل بلد نیستند. گاهی هم دردسرهایی درست میکنند که نام آنها را در گلن خراب کرده است. اما همهچیز طوری پیش میرود که دوستی قشنگی بین آنها و بچههای بلایت شکل میگیرد و... از جلد ششم، رفتهرفته نقش آنه شرلی در کتابش کمرنگتر میشود. کمکم قرار است داستان و ماجرایش را فقط فرزندان آنه بگردانند. این کتاب هشتگانهی آنه، بر پایهی یک سیر مشخص داستانی پیش میرود. شاید جزو کتابهایی شود که در سفرتان به این مجموعه، آن را بعدها باز هم خواهید خواند. مفاهیم زیادی در این کتاب یافت میشود: غم، حمایت، شادی کودکانه، عشق، نیاز، استقلال و... خانم مونتگمری گویا به دوران بچگی آنه برگشته. زمانی که آنه با دایانا و دوستان دیگرش، شیرهایشان را توی رودخانه میگذاشتند تا به مدرسه بروند، انجمن شعر و داستان میساختند و... فقط این دفعه بچه های کشیش و بچه.های بلایت به جای آنها آمدهاند، منتها نه در اونلی، بلکه در گلن. البته تفاوت دیگری هم وجود دارد. دنیا از دهها سال پیش که آنه نوجوان بود، متمدنتر و روشنفکرتر شده است. دو نسل متفاوت. امیدوارم در سفر هشتگانهایتان، خیلی زود به این کتاب هم برسید؛ از آن لذت ببرید و در درهی رنگینکمان رویاییاش قدم بزنید. نویسندهی مرور: زهرا الهوردی 0 45 خانه ادبیات نوجوان 6 روز پیش آنی شرلی در اینگل ساید جلد 6 لوسی مود مونتگمری 4.5 35 چه کسی فکرش را میکرد که آنهی کوچک رویاهایمان، صاحب پنج تا کوچولوی قد و نیمقد شود؟ آن هم کوچولوهایی که واقعا با بچههای دیگر فرق دارند و هر کدام یک جور خاص هستند. جم، والتر، نن و دای، شرلی و ریلاکوچولو که تقریبا نصف داستان را در صفرسالگی میگذراند. آنه دیگر یک زن کاملِ بزرگسال با روحیات لطیف و شاعرانه است. دیگر از شخصیت زودجوش و شیطان دوران نوجوانیاش خبری نیست. همان شخصیتی که باعث میشد در روی خانم لیند بلند بگوید تو چاقی!... اما حالا بچههایش هرکدام نسخهی کوچکی از شخصیت او شدهاند. سادگی آنه را دای به ارث برده، غرور بیحد و مرز او را نن، روحیه ی شاعرانه ی او را والتر (که احتمالا تنها پسری در گلن و شعاع ده کیلومتری آن است که شعر میگوید) و... کتاب ششم مجموعهی آنه شرلی، یک روال و داستان مشخص ندارد. بیشتر شبیه چند داستان کوچک و کوتاه است که به هم ارتباط پیدا میکنند. داستانهایی پیرامون اتفاقاتی که در اینگلساید، خانهی جدید خانوادهی بلایت میافتد و کودکان آنه در آن نقش بسیاری دارند. قلم خانم مونتگمری، واقعا قلمی انعطافپذیر بوده است. او با قلمش میتوانسته هم از دریچهی یک کودک نگاه کند و بنویسد، هم از دریچهی نگاه یک نوجوان، هم از دریچهی نگاه یک دختر جوان متاهل و هم از نگاه یک مادر. هر کدام از رمانهای مجموعهی آن شرلی در یک دورهی خاص از زندگی او اتفاق میافتند؛ اما قلم خانم مونتگمری در خم و چم این دورهها کوچکترین نقصی نداشته است. او نوجوانی آنه را به بهترین نحو نوشته بود و البته این اتفاق برای همهی این دورهها افتاد؛ از جمله دورهی مادری آنه. فرق این کتاب با تمام کتابهای دیگر مجموعه، این است که ماجرا، همزمان هم در دنیای مادرانه است و هم جهان کودکانه. همین نکته باعث میشود که این کتاب، کتاب خاصی باشد. در مسیر سفرتان به این هشتگانه، با خواندن آنه شرلی در اینگلساید نوع دیگری از لذت را با آنه تجربه میکنید. نویسندهی مرور: زهرا الهوردی 0 31 خانه ادبیات نوجوان 6 روز پیش آنی شرلی در خانه ی رویاها لوسی مود مونتگمری 4.6 33 زوجهای خوشبخت بعد از اینکه سر خانه و زندگیشان میروند، یک دورهی طلایی دارند. سعی میکنند همدیگر را بیشتر بفهمند؛ یا کارهایی انجام بدهند که مخصوص خودشان است. مثل آنه و گیلبرت که کنار ساحل قدم میزنند، با دوستانشان رفت و آمد میکنند، مثل نوجوانان از زندگی لذت میبرند و در عین حال بزرگسالانی متعهد و مسئول هستند. خودتان حساب کنید که این روزهای آنهی شاعرانه و گیلبرتِ خوش مشرب، چقدر دوستداشتنی و جذاب میشود. چیزی که قلم خانم مونتگمری آن را به اوج میرساند. آنه و گیلبرت بعد از ازدواجشان در گرین گیبلز، به گلن سنت مری آمدهاند. حالا هم در خانهای که کمی با شهر فاصله دارد ساکن هستند. آنه در خانه رویاهایش با همسایگان و آدمهای جدیدی آشنا میشود. آدمهای دلنشینی مثل کاپیتانجیمز که با او اوقاتی ناب را میگذرانند. همه دربارهی قلم خانم مونتگمری شنیدهاند. حرفزدن دربارهی خوبیاش مثل حرفزدن دربارهی خوبی آب نوشیدن است. اما نکتهای که اخیرا برایم جالب شده، این است که چقدر خانم مونتگمری نزدیک به واقعیت مینوشت. این هنر بزرگیست. چیزی در داستانهای او وجود ندارد که امکان اتفاق افتادنش در زندگی ما کم باشد. همین باعث می شود که گاهی فراموش کنیم آنه فقط شخصیتی است که وجود خارجی هم ندارد. گویی او با ما عمری زندگی کرده است. آنه شرلی در خانه ی رویاها، پنجمین کتاب از مجموعه آنه شرلیست. امیدوارم اگر این مسیر هشتگانه را شروع کردهاید، زودتر به کتاب پنجم برسید! هر چند که باید همهی کتابهای آنه را با آرامش و آهسته خواند. نویسندهی مرور: زهرا الهوردی 2 41 خانه ادبیات نوجوان 7 روز پیش آنی شرلی در ویندی پاپلرز جلد 4 لوسی مود مونتگمری 4.4 49 زمان برگشتن به گرینگیبلز رسیده؟ خیر! یعنی آنی میخواهد دوباره برای زندگی به جای دیگری برود؟ بله! دخترکوچولوی موقرمز ما که دیگر برای خودش خانمی شده، میخواهد برای کار و تدریس، به ویندی پاپلرز برود. آنجا در خانهای به همراه سه خانم دیگر زندگی میکند. شغل معلمی قرار است برایش پر از چالشهای بزرگ و کوچک باشد. ولی میدانید که، آنی قرار نیست تسلیم شود. میتواند دیر یا زود، دل هر کسی را به دست بیاورد. ولی اینبار چطور؟ ویندی پاپلرز پر از اتفاقات غیر منتظره برای آنی است. اتفاقاتی که فقط مربوط به کلاسها و مدرسه نمیشوند و زندگی شخصیاش را هم درگیر میکنند. نکتهی جالبی درباره جلد چهارم وجود دارد. آن هم این است که بخش قابل توجهی از این جلد، در قالب نامههای آنی روایت میشود. نامههایش به گیلبرت، که دیگر دشمن خونی آنی شرلی نیست. ولی ما جوابهای گیلبرت را نمیخوانیم. فقط اجازه داریم در نوشتههای خود آنی سرک بکشیم و از زاویه دید خودش به زندگی در ویندی پاپلرز نگاه کنیم. با اینکه قالب داستان گاهی از سوم شخص به اول شخص تغییر پیدا میکند، خانم مونتگمری به خوبی از عهده نوشتن برآمده است. همهی شخصیتهای جدید قابل درک هستند. هرکدام احساسات و رفتار ویژه خود را دارند. فرقی ندارد که خدمتکار بد اخلاق خانه باشد یا دخترکوچولویی کمحرف و خجالتی، میشود با همهشان ارتباط بر قرار کرد. این نکته، آنی شرلی در ویندی پاپلرز را برای من خیلی دوستداشتنی میکند. نویسندهی مرور: ریحانه عارفنژاد 0 10 خانه ادبیات نوجوان 7 روز پیش آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 51 باورش کمی سخت است. باور این که آنی کوچولوی مدرسهای، حالا دارد به کالج میرود. آن هم نه هر جایی؛ به کالج ردموند. این افتخار بزرگی برای خانواده کاتبرت است که آنی تحصیلاتش را ادامه بدهد. آنی چمدان میبندد. هم ناراحت است و هم خوشحال. قرار است مدتی از گرینگیبلز محبوبش دور بماند و در عوض، تجربهها و دانش زیادی در ردموند کسب کند. آنی شرلی در جزیره، قرار است ماجراهای آنی در یک شهر دور را برایمان به تصویر بکشد. ما هم با آنی برای پیدا کردن خانه همراه میشویم؛ دغدغههای جدیدش را میبینیم و در احساساتش شریک خواهیم بود. قلم خانم مونتگمری در این جلد هم قوی و جذاب است. همهی شخصیتها پختهتر شدهاند. افراد جدیدی هم وارد داستان میشوند که در نوع خودشان جذابیت زیادی به ماجرا میبخشند. طنز ظریفی هم چاشنی قصه شده که کتاب را خواندنیتر میکند. البته نباید نقش مهم ترجمه را دست کم گرفت. خانم قدیانی این اثر ماندگار را به بهترین نحو برای ما ترجمه کردهاند. بین خواندن جلد دو و سه برای من خیلی فاصله افتاد. اولش اصلا نمیخواستم از جلد دوم آنطرفتر بروم. نزدیک بود همانجا با آنی خداحافظی کنم! حس میکردم این مجموعه را فقط تا وقتی آنی بچه است دوست دارم. ولی آخرش تصمیم گرفتم دوباره همراهش شوم. فاصله بین جلد دو و سه، باعث نشده بود وقایع جلد سوم برای من گنگ و نا مفهوم باشند. جلد سوم داستانی کاملا مستقل را تعریف میکند. پس اگر هنوز با آنهی دوستداشتنی به جزیره سفر نکردهاید، خودتان را به نزدیکترین کتابفروشی برسانید و هرچه سریعتر مشغولش شوید. نویسندهی مرور: ریحانه عارفنژاد 0 20 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/29 آنی شرلی در اونلی جلد 2 لوسی مود مونتگمری 4.7 47 دلم نمیخواست از آنیِ کوچک خداحافظی کنم و کتاب کودکیاش را ببندم. نکند دیگر موهایش را از دو طرف نبافد؟ نکند جاده درختی برایش تکراری شود؟ ولی او هم بزرگ میشود؛ مثل تمام آنها که نمیخواستند بزرگ شوند اما شدند. آنی از پشت نیمکتهای مدرسهی اونلی بلند شده و حالا روی صندلی معلم نشسته است. او قصد دارد با روشهایی کاملا جدید پیش برود؛ اما بچههای مدرسهی اونلی آنقدر دردسرسازند که آنیِ بیچاره دلش میخواهد تمام مسیرِ راه درختی تا خانه را گریه کند! من فکر نمیکنم او فرصتِ فاصله گرفتن از کودکیاش را داشته باشد؛ چون در این کتاب، حسابی با بچهها سروکار دارد. نمیدانم که گرین گیبلز جادویی است یا آب و هوای اونلی باعث میشود زندگی آنی اینقدر هیجانانگیز باشد؟ شمل فکر میکنید حالا که او بزرگ شده است، از خواندن کتاب دوم به اندازهی کتاب اول لذت نمیبرید؟ مگر یادتان رفته که آنی وارد هر جایی شود، آنجا را تبدیل به قصهای پُر ماجرا میکند؟ آنیشرلی مثل همه نیست که زندگیاش از یک جایی به بعد روی خطی صاف حرکت کند! هنوز آنقدر خیال میبافد که خودش هم خیالاتش را باور میکند. هنوز دردسرهای زیادی در انتظارش هستند، و شخصیتهای تازهای قرار است به داستانهایش اضافه شوند. آدمهایی که گاهی مثلِ شهابسنگی میمانند که بر زندگی او فرود آمدهاند؛ اما میبینید که گاهی همانها تبدیل به گلهای سرخِ قلبِ آنی میشوند. حالاحالاها مانده تا در بیتهای شاعرانهی زندگی او فرو رَوید! کاش روزهای نوجوانیمان مثل نوجوانیِ آنی؛ شاعرانه و پرقصه باشد و هیچوقت تمام نشود. نویسندهی مرور: فاطمه مصطفوی 0 17 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/29 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 167 در زندگی هر فردی سختیهایی وجود دارد؛ اما مهم کنار آمدن با سختیها و تبدیل کردن آنها را به پلی به سوی موفقیت است. آنهشرلی با این که مشکلات خیلی زیادی در زندگیاش وجود دارد اما سعی میکند زندگی خوب و شگفتانگیزی برای خود بسازد. در نگاه او آینده آنقدر زیباست که برای رسیدن هرچه زودتر به آن، با هر مشکلی کنار میآید و خود را با هر شرایطی سازگار میکند. او دختری یتیم اما شاد و پرانرژی است. او در سن کودکی توسط خواهر و برادری به نام ماریلا و متیو کاتبرت به سرپرستی گرفته میشود و در خانه آنها یعنی عمارت گرینگیبلز در روستای اونلی زندگی میکند. در گرینگیبلز اتفاقات کوچک و بزرگی میافتد که بسیار شیرین و سرگرم کننده هستند؛ داستانهایی که در عین سادگی، همتا ندارند. با دیدن جلد روی کتاب، حس خیلی خوبی به من دست داد. من با دیدن طرحش احساس کردم که داستان در جایی خیلی سرسبز، با گاو و گوسفند و گل و درختهای فراوان است و این شوقم را برای خواندن بیشتر کرد، چون من خیلی داستانها و حتی فیلمهایی را که در مزرعه و مکانهای سرسبز هستند دوست دارم. این کتاب، کتابی سرشار از توصیف بود؛ با این حال توصیفات فراوانش طوری نبود که ما را از خواندن خسته کند بلکه به گونهای بود که ما میتوانستیم در ذهنمان به خوبی یک مکان یا موقعیت را تصور کنیم و به آن در ذهنمان بال و پر بدهیم. علاوه بر اینها، نویسنده، طوری داستان را نوشته بود که من میتوانستم خود را در گرینگیبلز تصور کنم، خودم را به جای آنهشرلی بگذارم و با چشمان خود تمام وقایع را ببینم. نویسندهی مرور: زهرا سادات سنایی 0 26 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/23 آخرین قصه گوی زمین دانا باربا هیگرا 4.0 6 پترا پینیا میخواهد تا آخر عمر در زمین کنار مادربزرگش بماند و مانند او قصهگو باشد؛ اما به زودی ستارهای به زمین برخورد و آن را نابود میکند. برای نجات بشریت قرار است فضاپیماهایی را به دنبال سیارهای قابلِ زیستن بفرستند؛ اما تنها عدهی کمی از مردم اجازهی این سفر چند صد ساله را دارند. پترا، برادرش و پدر و مادر او یکی از آنهایی هستند که قرار است چند صد سال در خواب به سر ببرند تا هنگام پیدا شدن سیارهای زیستپذیر، آسایش را با دانش خود در آنجا بسازند. یک زندگی بهتر؛ اما به چه قیمتی؟ قرار است در حین خواب مصنوعیِ مسافران اطلاعاتی در خواب به آنها آموخته شود. مادربزرگش بلیت یکطرفهی این سفر فضایی را ندارد و پترا دلگرم این است که با قصههایی که در خواب خواهد آموخت، بعد از صدها سال میتواند پیوند خود را با مادربزرگش حفظ کند؛ اما چه میشود اگر ناگهان بگویند تنها علومِ مهم و حیاتی آموخته خواهد شد و پترا مجبور است به جای قصهگویی متخصص زیستشناسی شود؟ مگر قصه برای بشریت ضروری نیست؟ این کتاب شاید بخش کوچکی از پاسخی بزرگ به این سوال باشد:«قصهها چگونه ما را نجات میدهند؟» داستان علیرغم هیجانی بودنِ ماجرایی که داشت، با آرامش روایت میشد. این مسأله برای من خوشایند بود؛ چون که در حین داستان متوجهی عادتِ «با آرامش قصه گفتن» توسط پترا و مادربزرگش میشویم و میبینیم که در برابر هیجان خواننده، همچنان صبورانه، بیعجله و باحوصله روایت میکنند. این که نویسنده هم مانند شخصیتهای کتابش روایت میکرد برای من لذتبخش بود. انگار که پترا دارد برایم ماجرایش را تعریف میکند. سوالی در طول خواندن این کتاب برای من به وجود آمد که پاسخی برایش در کتاب پیدا نشد:«جمع از کجا به وجود آمده بود و دقیقا منشأ آن از چه بود؟» همچنین این برای من سوال بود که چرا نویسنده از ابتدا تا اواسط کتاب به مشکل بینایی پترا اشاره کرده بود؛ اما از آن پس بیخیال پرداختن به داستان با توجه به این مشکل شده بود؟ نویسنده به جز این دو نکته به نظر من دقیق و کافی به داستان پرداخته و در نهایت، پایانی نوشته که تاثیرگذار و رضایتبخش است. نویسندهی مرور: نرگس عرب خراسانی 0 4 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/17 مجموعه سه گانه فونکه (3 جلدی با قاب) کورنلیا فونکه 1.0 2 چه اتفاقی میافتاد اگر میتوانستیم کاری کنیم که شخصیتهای داستان از کتابها بیرون بیایند؟ حتما خیلی خوب میشد. کنارشان چای میخوردیم؛ باهم از زیباییهای دنیایشان صحبت میکردیم و به جای همه لحظههایی که به حروف کتاب چشم دوخته بودیم در آغوش میگرفتیمشان. حتی بد نمیشد اگر پیش خودمان نگهشان میداشتیم، نه؟ مورتیمر فلشارت یا همان مو میتواند این کار را انجام دهد! صدایش کاری میکند که کلمات زنده شوند و از توی داستان بیایند بیرون. برای همین صدایش میکنند «جادوزبان». ولی هر جادویی بهایی دارد. وقتی چیزی از توی داستان میآید بیرون، جایش خالی میماند و باید چیزی از این دنیا بهجای آن وارد داستان شود! یک شب در خانه فلشارتها، مو دارد برای همسر و دختر کوچکشان «مگی» کتاب میخواند. عنوان کتاب «سیاهقلب» است. یکدفعه همه چیز بههم میریزد، همسر مو دیگر کنارش نیست و سه مرد با ظاهری عجیب ایستادهاند روبهرویش... نه سال از آن ماجرا میگذرد. مو مانده و مگی که بیش از هر کسی یکدیگر را دوست دارند. ولی اتفاقاتی میافتد که مو دوباره هر سه آن مردها را میبیند. وقتی جلد دوم، «سیاهخون»، شروع میشود؛ همهچیز شبیه جمله «و آنها به خوبی و خوشی زندگی کردند» است. اما مهمانی از راه میرسد که هیچکس انتظارش را ندارد، و مو با اتاق خالی مگی مواجه میشود. «سیاه مرگ» مخزن اتفاقات عجیب است.داستان تاریکتر و زیباتر میشود، طوری که قلبتان با آن پیوند میخورد. سهگانه فونکه طولانی است. شاید کسانی که به مجموعه داستان عادت ندارند آن را کنار بگذارند. اما حین خواندن آن هیچوقت منتظر تمام شدنش نیستید! کلمات و تشبیههای فونکه آنقدر خوب و دقیق هستند که گاهی احساس میکنید در حال خواندن شعر هستید. شاید برگردید و جملهای را چندبار بخوانید. بخش عظیمی از جذابیت داستان به خاطر شخصیتهاست. شخصیتهایی که هرکدام با یکدیگر متفاوتند و در عین حال به هم مرتبط هستند. آنقدر باجزئیات خلق شدهاند که انگار انسانهایی واقعی هستند. فکر میکنم این کتاب برای نوجوانهای بالای سیزدهسال مناسب باشد. اگر آدم سختگیری نیستید، از داستان لذت خواهید برد. ولی اگر از آن آدمهایی هستید که توی رستوران بعد از سفارش دادن غذا، تا آخرین قاشق از بدیهای آن میگویند، احتمالا این کتاب، موردعلاقهتان نخواهد بود. ولی بازهم پیشنهاد میکنم یک فرصت به آن بدهید! نویسندهی مرور: سعیده قشلاقی 2 22 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/16 سفر در زمان با یک همستر راس ولفورد 4.3 3 وقتی دوازدهساله بودم، هر وقت امتحانی را خراب میکردم به این فکر میکردم که کاش میشد در زمان سفر کرد و جواب سوالات روی ورق امتحان را طور دیگری نوشت یا وقتی با دوستم قهر میکردم دلم میخواست برگردم و نگذارم آن ناراحتی بین ما پیش بیاید. «آل» هم دوازدهساله است و در روز تولد دوازدهسالگیاش به سفر در زمان فکر میکند اما او قرار است کار مهمتری از نوشتن جواب درست روی ورق امتحان را امتحان کند! حتی کاری مهمتر از قهر نکردن با یک دوست! اینجا مسئله مرگ و زندگی در میان است! او باید به سال ۱۹۸۴ برگردد و از مرگ پدرش که چندسالی است از دنیا رفته جلوگیری کند! «آل» یک ماشین زمان هم دارد، حتما فکر میکنید ماشینش باید یک مجموعه در هم تنیده از سیمها و تراشههای فلزی کوچک و بزرگ باشد ولی ماشین او یک لبتاب است و یک تشت حلبی مخصوص حمام که قرار است دنیا را تغییر دهد؛ دست کم دنیای «آل» را! راس ولفورد در این کتاب به سفر پر ماجرای «آل» میپردازد، سفری با همراهی یک همستر کوچک که آن را هم در جشن تولد ۱۲ سالگیاش هدیه گرفتهاست. اگر موضوعاتی مثل «سفر در زمان» و «دنیاهای موازی» ذهن شما را قلقک میدهد و دنبال یک قصه متفاوت و پرهیجان هستید، این روزها و شبهای بهاری فرصت خوبی برای همراه شدن با «آلبرت اینشتین هاوکینگ چادهوری» و «آلن شیرر» برای سفر در زمان است! این کتاب را میتوانید با ترجمه بسیار روان و خواندنی ثمین نبیپور بخوانید و کیفش را ببرید! نویسندهی مرور: معصومه فراهانی 0 6 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 کبوترهای وحشی ایمی تیمبرلیک 4.1 7 جرجی با تفنگ مورد علاقهاش اسپرینگلفیلد به تفریح تیراندازی و شکار میپردازد. او با یک اشتباه، آگاتا خواهرش را فراری میدهد. جنازهای غیر قابل تشخیص با لباس خواهرش پیدا میشود. همه مرگ او را با جان و دل پذیرفتهاند. ولی او با بیلی مک کیب، خواستگار قبلی خواهرش و قاطر لجبازش به دنبال آگاتا میرود تا از راز این جنازه پرده بردارد. ولی در راه خطراتی دور از انتظارشان کمین کردهاند. کتاب کبوترهای وحشی اثر ایمی تمبرلیک، داستانی راز آلود و ماجراجویانه، که روایتگر عشق خواهرانهای است که در دل جرجی جوانه زده است. اول داستان سوالهای متعددی برایمان به وجود میآید که ما را برای ادامهی داستان ترغیب میکند. داستان از نگاه جرجی ١٣ ساله است و پر است از توصیفها و تمثیلهای خلاقانهای و همين موضوع باعث میشود همه چیز تا آخر داستان برایمان فاش نشود. ترتیب خاطرات جرجی باعث میشود که ما کمکم به دلایل وقوع احساسات و مخاطراتی که برای جرجی اتفاق افتاده پی ببریم. این داستان به همراه اتفاقات و رازهایی که در آن نهفته است، توصیف با مهارت شخصیت جرجی، مرور خاطرات، شیوه کنار آمدن او با غمها و کارهایی که با آن افکارش را کنترل میکند، همه و همه باعث میشود تا ما همراه جرجی در طول سفرش با او بزرگ شویم. نویسنده جرجی را با شخصیتهایی که با آنها کنار نمیآمد، همسفر کرده است، و همراه آن داستان با بگو مگوها و اتفاقات طنز پیش میرود. و دقیقاً آنجایی که فکر میکنید اتفاقات این داستان تمام شده است، غافلگیر خواهید شد. راستی این کتاب بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده است. نویسندهی مرور: هاجر حیدری 0 9 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 ماه بر فراز مانیفست کلر وندرپول 3.9 9 اینجا از یک کتاب معمولی حرف نمیزنیم. داریم از یک برندهی نیوبری، از یک رمان فوقالعاده، بسیار خفن، مورد پرستش کتابخوارهای حرفهای، گاز زده شده توسط یکی از همین کتابخوار ها(راست می گویم! راستی راستی گاز زد! جلو چشم های خودم) و.. آه الان اشکهایم سرازیر می شود.. داریم دربارهی ماه بر فراز مانیفست حرف می زنیم! بله! شاید شبیه این تبلیغهای تلویزیون شد، اما بهتر از این نمیتوانستم این شاهکار را معرفی کنم. یک شهر را تصور کنید، شهری که در آن آدمها زندگیشان را میکنند، مهربانند و هر کسی را میپذیرند، در این میان دخترکی آبیلین نام را تصور کنید که با پریدن از قطار آنهم در هنگام حرکت و در اواخر ایستادن آن، به این شهر داخل میشود. آبیلین را پدرش گیدئون، به این شهر، یعنی مانیفست، فرستاده است که یک تابستان را در آن بگذراند. اما به نظر آبیلین این شهر عجیب است. شاید دلیلش ملاقات او با دوشیزه سادی باشد. او آدم عجیبی است و پیشگویی و طبابت میکند. همه کاری انجام میدهد. سادی، آبیلین را مجبور میکند که برایش کار کند و در این بین، داستانهایی از گذشتهی آن شهر تعریف میکند. آبیلین متعجب است، چون در این داستانها همهی مردم شهرهستند جز پدرش که مدت زیادی در آن شهر زندگی کردهاست! شاید شهر پدر آبیلین را دوست نداشته! بحث شهر شد، به گمانم خلق یک شهر آنهم فقط با کلمات، کار دشواری باشد. اما از آن کارهاییست که اگر نویسنده استادش باشد و به بهترین نحو انجامش دهد، چیزی است که در ذهن هر کتابخواری که کتابش را میخورد به زیبایی حک خواهد شد. مانیفست یکی از همین خلقهای به یاد ماندنی است. علاوه بر خود شهر که به خوبی در ذهن شما ترسیم میشود، هر کدام از شهروندانش برای خودشان شهری هستند، هر کدام ویژگیهای خودشان را دارند و خیابانهای زندگی خودشان را میرانند. طرز لباس پوشیدنشان، تیکهای عصبی شان، اینها نشانههای یک شخصیت پردازی بسیار قوی و طلایی ست. قلم نویسنده فوق العاده است، از دریچهی دید دو انسان اهل خطر و تا حد زیادی تودار، منتها یکی دختر و دیگری پسر. یک حالت خاصی دارد، چیز خیلی جذاب و عجیب غریبی نیست اما باعث میشود شما با کتاب همراه شوید نه اینکه به زور چشمانتان را از روی کلمات عبور دهید، به امید آنکه به یک جای هیجان انگیز برسید. نویسندهی مرور: زهرا الهوردی 0 10 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 45 آخرین باری که یکی از اعضای خانوادهتان از یک سفر برگشت کی بود؟ پریروز؟ هفته پیش؟ هر موقعی که بود آن را به یاد بیاورید. آیا نگران بودید خدایی نکرده در جاده اتفاقی برایش بیفتد؟ حالا تصور کنید برنمیگشت. هر چقدر هم زنگ میزدید جواب نمیداد. شما هر جوری بود آن شب را میگذراندید و صبح میدیدید شبکههای اجتماعی پرشده از این خبر که: دیوار بزرگ کشیده شد! دیوار دقیقا بین شما و او قرار گرفته است. احتمالاً دیگر فهمیدید راجع به چی صحبت میکنم: دیوار برلین! دیگر همهمان میدانیم این دیوار چه آسیبهایی به مردم تحمیل کرد. اما این دفعه بیاید یک کار دیگر بکنیم. یک ذرهبین بگذاریم روی نقشه آلمان سال۱۹۶۱. تقریباً در مرکز برلین، در یکی از محله های آرام، در یک آپارتمان خلوت، گرتای دوازده ساله با خانوادهاش زندگی میکرد. تا اینکه دیوار زندگیاش را به هم ریخت و خانوادهاش را از هم جدا کرد. خب، گرتا به خودش میگوید: گرتا نیستم اگه دوباره بابا و داداش رو برنگردونم خونه! صبر کن! اصلاً ما میریم! شخصیت پردازی کتاب آنقدری قوی است که وقتی مادر گرتا غر میزند و همچنان وقتی که میبینید چطور فضا را مدیریت میکند میگویید "این خودِ خودِ مامانمه!" یا وقتی پدر گرتا را میشناسید، دوست دارید شب بیاید بهتان شب بخیر بگوید. همهی شخصیتها چیزی برای یاد گرفتن دارند و میتوانند تا مدتهای مدتها همراه شما بمانند. ریتم و روال داستان به اندازه مناسب کند و تند میشود. خبری از جمله ها و توصیفهای اضافه اعصاب خرد کن نیست. جنیفر ای نلسن از همان اول آنقدر ستونهای داستان را خوب جا میگذارد که از شب اول دیوار شما پرت میشوید توی داستان و برای چند ساعتی در آلمان زندگی میکنید. پیامهایی که داستان تعریف میکند خیلی قشنگ هستند و آنها را خوب به شما میفهماند. چیزی مثل ارزشهای خانوادگی که کمتر دیدهایم ماهرانه بیان بشوند. و در ادامه مبارزه برای عدالت و حق که دیگر چیزی برای گفتن باقی نمیگذارند. و البته شناخت فرهنگ آن موقع در آن جغرافیا که خوب است. بعد از خواندن این کتاب دیدتان نسبت به دخترها و پسرهای ۱۲ ساله تغییر میکند. امیدوارم بهشان این باور را بدهید که نه برای دنیا، ولی برای خانوادهشان یک معجزه هستند و همین یعنی کافی بودن. و در آخر خودتان! آرزو میکنم گرتای درونتان را فراموش نکنید و باهاش باکله بروید در دیوار زندگیتان! نویسندهی مرور: مهدیه سادات سبطالنبی 1 4 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 مجموعه آتش دزد تری دیری 3.7 1 پرومتئوس یک نیمهایزد و نیمهانسان است. آتش را از ایزدان میدزدد و آن را به انسانها میدهد. به همین دلیل است که دویستسال در کوه به غل و زنجیر کشیده میشود. هر روز ایزد انتقام او را میکشد و فردایش او دوباره زنده میشود. ولی زنوس، ایزد ایزدان، با او قراری میگذارد: اگر قهرمان انسان بیاید، پرومتئوس بخشوده میشود. پس او هم با فرار از ایزد انتقام و به دنبال قهرمان، در زمان سفر میکند. سهگانهی آتشدزد اثر تری دیری، داستانی اساطیری با آمیزهای از طنز است. مخاطب در بین گفتوگوها، حقایق و نکاتی را متوجه میشود. مثل اینکه هریک از ایزدان چه کاری را بر عهده دارند. کتاب دو داستان جدا از هم را تعریف میکند که در اواسط داستان به هم گره میخورند. ترتیب رویدادها باعث شده که ما درک و حتی غافلگیری بیشتری نسبت به حوادث داستان داشته باشیم. شخصیتسازی خوب، یکی از ویژگیهای جالبی است که این مجموعه دارد. همینطور این نکته که نویسنده برای هر اتفاق افسانهای، دلیل خیالی خود را روایت میکند. این کتاب به ما ثابت میکند که در درون هر یک از ما، تحت شرایط سخت و خطرناک یک قهرمان ظهور خواهد کرد. همچنین کتاب نقد شدید و واضحی به ستم و حیلهگری انسانها دارد. این مجموعه به نوجوانهای بالای ۱۳-۱۴ سال پیشنهاد میشود. نویسندهی مرور: هاجر حیدری 2 9 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 قصه انجلینو براون دیوید آلموند 3.0 4 تا حالا یک پری کوچک را دیدهای که از جیب کسی بیرون بیاید؟ تصور کن یک روز عادی است. خورشید مثل همیشه میتابد، درخت و زمین و آسمان هم مثل همیشه هستند و آدمها از همیشه بداخلاقتر و تو مشغول کارهای ریز و درشتت هستی. یک اتفاق کوچک شبیه به معجزه از جیب لباست بیرون میزند و روی دستت مینشیند. اول تعجب میکنی و آن معجزهی کوچک را توی دستت بالا و پایین میکنی. فکر میکنی قرار است چکاری برایت انجام دهد؟ آن هم با آن جثه ی ریز و کوچک. شاید همانجا بگذاریاش توی جیبت و بی خیال مشغول همان کارهای ریز و درشت بشوی. غافل از اینکه معجزهی زندگیات اتفاق افتاده. آنجلینو پری کوچکی است با موهایی فرفری و دو بال روی شانهها، که یک روز صبح از جیب لباس برت، راننده اتوبوس بیرون میآید. برت و همسرش بتی تصمیم میگیرند او را به جای فرزنده مرده شان قبول کنند. زندگی رنگ و بوی تازهای میگیرد، برایش لباس میخرند با تختخوابی جدید و بتی هر روز او را به مدرسه میبرد تا مانند باقی بچه ها آموزش ببیند. بچههای مدرسه و پری دوستان خوبی میشوند. او یاد میگیرد که چطور حرف بزند و پرواز کند. اما او در این دنیای بزرگی که تازه شناخته دشمنانی هم دارد. آنجلینو حالا با چیزهای جدیدی آشنا می شود که هیچ درکی از آنها ندارد. این هنر دیوید آلموند است. در اینجا نیز با سبک منحصر بفرد او، حضور پدیدهای خیالی در فضای واقعی زندگی روبرو هستیم. جملاتی به ظاهر ساده و شیرین با معنایی عمیق و فلسفی. او داستانش را آنقدر شیرین میگوید که مخاطب کودک را به خواندنش ترغیب کند و هم به زیرکی فلسفهاش را در کلماتش پنهان میکند تا مخاطب بزرگسالش را وا دارد تا را از دنیای سرد و تاریکی که ساخته بیرون بیاید. نثر داستان روان، شیرین و جذاب است. مترجم در نشان دادن لحن و زبان نویسنده و ارتباط متن با روحیهی مخاطب موفق بوده است. آنجلینو همان معجزهی کوچک هر روز زندگی ماست که خواسته و ناخواسته از درک و دیدنش محرومیم. نویسندهی مرور: فائزه جعفری ورزنه 0 5 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 پسر هزارساله راس ولفورد 4.1 4 در طول تمام تاریخ بشریت همیشه کسانی به دنبال عمر بسیار طولانی یا جاودانگی بودهاند و آرزویش را داشتند. اَلفی پسری است که در یازده سالگی بدون اینکه بخواهد این آرزو برایش محقق شده است. او هزاران سال است که یازده سال دارد و جاودانه است اما این کتاب داستانِ پسری است که دیگر نمیخواهد هزارساله بماند. اَلفی دیگر دوست ندارد با مرگ عزیزان و اطرافیانش روبرو شود؛ آن هم وقتی که قرار است تا ابد با درد نبودنشان کنار بیاید. او خیلی وقت است که فهمیده زندگی جاودانه آنقدرها هم که دیگران فکر میکنند خوب نیست. من با شخصیتهای کتاب "پسر هزارساله" به خوبی مأنوس شدم. به روابط بین شخصیتها خوب پرداخته شده بود و در نگاه من -از دوستی و دشمنی تا روابط دیگر- واقعا جالب بودند. اولین بار که شروع کردم به خواندن کتاب "پسر هزارساله" به هیچ عنوان حوصلهی مطالعه نداشتم و انتظار داشتم کتابی که انتخاب میکنم، این حوصله را به من برگرداند. دفعه پیش حدودا تا صفحهی صد و پنجاه خوانده بودم که رهایش کردم؛ کتاب را بستم و در ذهنم فریاد کشیدم: «از این کتاب خوشم نمیآید.» روزها گذشت و دو سال بعد سراغش رفتم و با وجود فریاد ذهنیای که پیش از این سر داده بودم، دوباره خواندنش را آغاز کردم. با خودم میگفتم: «این بار هیچچیز جز اینکه باید تا صفحهی آخر بخوانم مهم نیست.» بعد به همان حدود صفحهی صد و پنجاهم که پیش از این ذکر کردم رسیدم و با اینکه هنوز هم نظر مثبتی راجع به کتاب نداشتم، از صفحهی صد و پنجاهم هم عبور کردم. خواندن را حدودا تا صفحهای دویست و چندم ادامه داده بودم که اطمینان پیدا کردم این کتاب را دوست دارم. به نظرم آدمها و روابطشان هم یکجورهایی به این تجربهی کتابخوانی من ارتباط دارند. ما وقتی با کسی دیگر روبرو یا آشنا میشویم، چند صفحه از آن را خواندهایم تا بتوانیم از نظر شخصی خودمان راجع به او اطمینان داشته باشیم؟ آیا هنوز صفحهی صد و پنجاهم آن هستیم یا به صفحهی دویست و چندم، یعنی موقعیتی که «او»ی واقعی را آشکار میکند رسیدهایم؟ آیا اینکه من خواندن کتابی را صفحه به صفحه ادامه میدهم و آن نیز صفحه به صفحه جملاتش ادامه دارد، مثل ارتباط ما آدمها نیست؟ فرصت دادن و اعتماد کردن نگاهی بود که هم در تجربهی من بود و هم در طی داستان "پسر هزارساله" نمایش داده میشد. نویسندهی مرور: نرگس عرب خراسانی 0 2 خانه ادبیات نوجوان 1404/1/14 اگر ببری به دام تو افتاد تای کلر 4.1 3 لیلی به همراه مادر و خواهرش بعد از یک سفر جادهای طولانی پر باران به خانه مادربزرگ (هالمونی) مهاجرت میکنند، در راه لیلی ببر بزرگی را که اندازه ماشینشان است در جاده میبیند، مادر و خواهرش به حرفهایش توجهی نمیکنند اما مادربزرگ به محض اینکه میشنود لیلی ببری دیده است میترسد و به لیلی میگوید: ببر به دنبال من آمده تا چیزی که از او دزدیدم پس بگیرد. لیلی که ذهنش پر از سوال است خوابش نمیبرد و نیمه شب وقتی همه خواب هستند به طبقه پایین خانه میرود. این گردش شبانه باعث میشود لیلی به رازهای دیگری هم پی ببرد، مثل اینکه مادربزرگ بهشدت بیمار است و آنچیزی که از ببرها دزدیده چیست! حالا که فقط لیلی میتواند ببرها را ببیند پس فقط اوست که میتواند برای مادربزرگ کاری کند. ببر بزرگ از او میخواهد در ازای سلامتی مادربزرگش چیزی از او بگیرد. اما آیا لیلی جرئت این معامله را دارد؟ کتاب "اگر ببری به دام تو افتاد" پیوند یک افسانهی کرهای با زندگی مدرن یک دختر نوجوان در آمریکاست که مادربزرگش سالها پیش به دلایل نامعلوم از کره به آمریکا مهاجرت کردهاست. "شناختن خود" و "آشنا شدن با تاریخچه خانوادگی" درونمایه اصلی کتاب است که به شیوه هنرمندانه در قصه روایت شده است و مخاطبان نوجوان و حتی بزرگسال خود را به فکر کردن وادار میکند. لیلی که راوی داستان ماست لحن و نگاه شاعرانهای دارد و آشنا شدن یا این شخصیت و خواندن جملات از زبان او، کتاب را لذتبخشتر میکند. هالمونی و عقاید افسانهای و مدل حرف زدنش که در ترجمه به فارسی بیشتر شبیه به فارسی حرف زدن هندیها شده یکی دیگر از شیرینیهای داستان است که شما را به لبخند زدن وادار میکند! اما از حق نگذریم کتاب ترجمه روانی دارد. ژانر کتاب رئالیسم جادویی است که کمتر کتابی در این ژانر جذاب برای نوجوانها دیدهام و همین یکی از دلایلی است که نشان میدهد با یک کتاب غیر تکراری برای نوجوانها مواجه هستیم. کتاب در سال ۲۰۲۱ برندهی مدال نیوبری شده است که از جوایز معتبر ادبیات کودک و نوجوان است. من تا به حال هر کتابی از برندگان نیوبری خواندم پشیمان نشدم و برایم تجربه لذتبخشی بوده. شما چطور؟ نویسندهی مرور: معصومه فراهانی 0 20