معرفی کتاب ریلا در اینگل ساید اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

ریلا در اینگل ساید

ریلا در اینگل ساید

4.7
255 نفر |
74 یادداشت
جلد 8

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

422

خواهم خواند

154

شابک
9789645361950
تعداد صفحات
480
تاریخ انتشار
1399/10/23

توضیحات

        آنی شرلی دخترکی کک مکی است که مو های سرخی دارد و در یتیم خانه بزرگ شده است. او با هوش است، قوة تخیل بی حد و مرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آ‎ن، با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ریلا در اینگل ساید

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به ریلا در اینگل ساید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به ریلا در اینگل ساید

یادداشت‌ها

فاطمه رجائی

فاطمه رجائی

1402/3/25 - 12:41

شاید جسم ا
          شاید جسم انسان، آرام و مرحله به مرحله رشد کند، ولی روح با جهش هایی بلند و ناگهانی بزرگ می‌شود و زمانی به والاترین درجه اش می‌رسد.
.
شخصیت اول این کتاب ریلا ( برتا ماریلا) دختر آنه ست.
کتاب از زمانی که ریلا ۱۵ ساله ست یعنی سال ۱۹۱۴ شروع میشه و تا سال ۱۹۱۹ ادامه داره. 
حال و هوای جنگ جهانی اول کل کتاب رو در بر گرفته. خانم مونتگمری جنگ رو از داخل خانه روایت می‌کنه.
«چهار سال است که با ترس می‌خوابیم و با ترس بیدار می‌شویم. ترس مهمان ناخوانده‌ای است که سر میز غذا و در تمام دور هم جمع شدن ها خودش را به ما تحمیل می‌کند.»
.
از غمها و سختی های جنگ  می‌گه، طوری احساسات افراد و وقایع رو توصیف می‌کنه که گویا تو هم عضوی از خانواده ای و در اضطراب و غم هاشون شریکی.
«در این جنگ وحشتناک مادر بودن خیلی سخت است. مادرها، خواهرها، همسر ها و عاشق ها بیشتر از همه سختی می‌کشند.»
و ریلا هم عاشقه....
.
یه جایی از کتاب خبر مرگ کسی رو میارن، نامزدش این جمله رو میگه:
«ولی بعد خندید؛ خنده ای دردناک، درست مثل کسی که توی صورت مرگ بخندد. او گفت: چه آدم خودخواهی ام؛ چون یکی از دوستانم را از دست داده‌ام، فکر می‌کنم دیگر بهار تکرار نمی‌شود. میلیون ها انسان در حال زجر کشیدن‌اند، ولی بهار برنامه خودش را اجرا می‌کند و حالا که نوبت من رسیده، انتظار دارم دنیا از حرکت بایستد.»
( چقدر این حس آشناست...)
.
این کتاب برا من خیلی جذاب بود. حس میکنم مجموعه آنشرلی در بهترین حالتش تموم شد.
شخصیت ریلا خیلی با آنه متفاوته، برا من حتی دوست داشتنی تر هم بود💙.
سوزان توی این جلد منو به وجد آورد، نقش قشنگِ امیدبخشی داشت.✨
بیشتر یادداشت هایی که نوشته شده، مربوط به سایر جلدهای این مجموعه هستن.( متوجه نشدم چرا!!...)
نشد که یادداشت کوتاه تری بشه ⁦(⁠✿...⁦
.
_کتاب هشتم آنشرلی
.
۰۲/۳/۲۵
        

40

ریلا

ریلا

1403/11/15 - 19:30

        در این جلد همراه با خوانواده بلایت شاهد: سختی ها،مرگ ها، جدایی ها، دلتنگی ها و صندلی های خالی اعضای خانواده  می‌شویم که هر کدام تلخی فراوانی دارند . این تلخی ها باعث پختگی ریلا دختری سر زنده، بازیگوش و  بی علاقه نسبت به دانشگاه و خانه داری می شوند که هرکدام ضخمی به قلب او وارد می کند که همین باعث پختگی او میشود .این پختگی شامل حس مادرانه، چند سال  انتظار، مرگ عزیزان و... می شود.
هنوز که چند سال از خواندن این کتاب می گذرد نمی توانم مرگ والتر را باور کنم. اتفاق ناراحت کننده ای بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

لعیا عرب

لعیا عرب

1402/6/16 - 13:14

          با صفاترین جلد این مجموعه!
تصویرسازی و شخصیت پردازی این جلد انقدر شیرین و قشنگ بود که تک تک جمله هارو با روحم زندگی میکردم و به عنوان عضو دهم این خانواده در گرین گیبلز حضور داشتم!
میخوام با سوزان شروع کنم ؛ با محبت ، صاف و ساده و دلسوز!
 شیش تا بچه‌ی شیطون و مهربون و پاک با داستانای عجیب و غریب و خنده دارشون!
دوقلوهای جذاب و دوستداشتنی نن و دی ،دوستای بی وفای دی ، ریلای کوچولو و داستان پرت کردن کیک توی آب ، شیطنت های پسرای این خانواده ، عصرها در دره رنگین کمان و انعکاس صدای خنده‌ی جگرگوشه های آنی!
آقای دکتر که حسابی برای خودش توی روستا معروف شده و سرش حسابی شلوغه ولی در تحت هیچ شرایطی عشقش و میوه های عشقش رو فراموش نمیکنه و حتی اگر خیلی خسته و درگیر باشه براشون جبران میکنه.(فصل آخر این کتاب قلب من رو تصاحب کرد!)
و مهمتر از همه آنی 
قلب و چراغ این خونه
همون آنی گرین گیبلز اما خیلییییی پخته تر و عاقل تر و چیزی که این آنی رو منحصر به فرد میکنه، مادر فوق العاده بودن برای بچه هاشه!
نمی‌دونم برای بار چندم دارم تکرار میکنم ولی : خانم شرلی (خانم بلایت) شما قلب من رو برای همیشه ازآن خودت کردی!
پ.ن:انگار تعریف روزانه‌ی من از سرکار خانم "ال.ام مونتگمری" تبدیل به عادت روزانه شده بخاطر همین پرحرفی نمیکنم و تعاریف بنده رو از نویسنده پرتوان و مورد علاقه من رو خودتون تصور کنین.
        

8

          نوشتن در مورد جلد آخر سخت است ، جنگ لعنتی به دنیای شیرین و زیبای آنی رخنه کرده و اندوه را در سرتاسر داستان می‌پراکند . 
پسرانش یک‌به‌یک داوطلبانه به جبه‌های جنگ در آن‌سوی اقیانوس می‌روند و دوقلوهایش در دانشگاه مشغول تحصیل‌اند . تنها ریلا آخرین فرزندش را که حالا نوجوانی شده کنار خود دارد .بیشتر داستان از زبان ریلا تعریف می‌شود و روند داستان همانند جلدهای قبلی است و فرق زیادی ندارد . با شروع جنگ جهانی و ورود بریتانیا به آن  طبل جنگ در سرتاسر کانادا و جزیره‌ی پرنس ادوارد نواخته می‌شود ، جوانان و مردان وطن‌پرست برای پاسداری از میهن و برافراشته ماندن پرچم‌شان راهی سرزمینان آن‌طرف اقیانوس می‌شوند و برای مردمان جزیره دل‌نگرانی را به‌جا می‌گذارند .
با اینکه حس وطن‌پرستی در داستان را تحسین می‌کنم ولی در واقع با استعماری که از سوی بریتانا و دیگر قدرت‌های بزرگ آن زمان که در کشورهای دیگر اعمال می‌شد بشدت مخالفم .از اینکه در قسمتی از داستان از پس‌گرفتن اورشلیم و کوت و بغداد توسط نیروهای انگلسی اهالی اینگلساید خوشحال می‌شوند در حالی‌که از نظر بقیه آن‌ها دوباره به استعمار بریتانیا درمی‌آیند . جنگ هیچ‌وقت خوشایند نبوده و نیست ولی اگر به خاکی حمله شد بر مردمان آن سرزمین فرض است که از خاک خود دفاع کنند .دفاع در برابر اجنبی همیشه شکوهمند و افتخارآفرین است .
در اینجا هم پسران آنی برای دفاع از خاکشان در برابر نازی‌ها وارد جنگ می‌شوند هرچند که سیاست بریتانیا همیشه بر پایه‌ی استعمار می‌گردد .
جوانانی که با دنیایی از شادی و شعف و روح شاعرانه در دنیای آنی زندگی می‌کردند بعد از جنگ مردانی باتجربه در برابر سختی‌ها به وطن بازمی‌گردند .
        

2