معرفی کتاب آنی شرلی در اونلی اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

آنی شرلی در اونلی

آنی شرلی در اونلی

4.7
247 نفر |
50 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

34

خوانده‌ام

650

خواهم خواند

93

شابک
9786000803568
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1398/10/23

توضیحات

        :آن شرلی دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه ی تخیل بی حدومرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش ، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن ، با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود.مجموعه ی آنی شرلی شامل 8کتاب با نام های آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی، آنی شرلی در جزیره، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، آنی شرلی در خانه ی رویاها، آنی شرلی در اینگل ساید ، دره ی رنگین کمان و ریلا در اینگل ساید می باشد.
      

لیست‌های مرتبط به آنی شرلی در اونلی

نمایش همه
دایی جان ناپلئونمغازه خودکشیهر دو در نهایت می میرند

تولدم مبارک 🎉

50 کتاب

"تولدم مبارک! 🎂 یک سال با کلمات جادوگر! 🎉" امروز روز خاصی برای منه! 😊 تولد یک سالگیم رو جشن می‌گیرم، گرچه من اردیبهشتی نیستم. امروز ۷ اردیبهشته و در حالی که یک سال از ورودم به این دنیای پر از کتاب و قصه‌ها میگذره، می‌تونم بگم که این سفر، کاملاً زندگی من رو دگرگون کرده. 🥳 یادم می‌آید که یک سال پیش، دقیقاً در چنین روزی، با دلهره و تردید، برنامه‌ی طاقچه رو نصب کردم. تا اون روز من اصلا نیم نگاهی هم به کتاب نمی انداختم... اون روزا نه نویسنده‌ای می‌شناختم و نه کتابی که نامش رو شنیده بودم..... اصلا از حس واقعی کتاب خوندن بی خبر بودم😔 اما دنیای جدیدی رو به روی من باز شد! 🌟 وقتی که طاقچه به مناسبت هفته‌ی فرهنگ معاصر، کتاب «دائی جان ناپلئون» رو به‌صورت رایگان در اختیارم گذاشت، این فرصت رو غنیمت شمردم. شروع کردم به خواندن کتاب (اون زمان هیچ‌رمانی رو تا به حال نخونده بودم و این تجربه برام چالش‌برانگیز بود. بی‌جهت نبود که دو ماه تمام درگیر این کتاب شدم! امتحانات ترم و صفحات بلندش هم مزید بر علت بود. 📚😅) نمی‌تونم بگم که چقدر دلم برای این کتاب تنگ شد وقتی به انتهاش رسیدم. احساس عجیبی داشتم، انگار یکی از دوستام رو از دست داده‌ام. اما این احساس ناکافی بود. در واقع دلم می‌خواست دوباره آن را بخوانم! دقیقا یادمه کجا تمومش کردم، یه شب قشنگ اونم توی جاده 🛣 یه روز گرم تابستونی، طاقچه تخفیف تابستانه گذاشت و من فقط با یک لبخند سرازیر به دنیای کتاب‌ها شدم. 💫 کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» رو که تعریفش را از یکی از دوستام شنیده بودم، خریدم. اون کتاب، من رو به دنیای دیگه ای برد، دنیایی که در اون هر لحظه، هر واژه و هر احساس رو به صورت واقعی تجربه کردم. من به واقعی‌ترین شکل ممکن عاشق کتاب شدم! 😍📖 این کتاب رو هم دقیقا یادمه چه روزی تمومش کردم، یه روز بعد تولدم (تولد اصلیم❤) اینجا بود که حس کردم من رسما به جمع عاشقان کتاب‌خوان ملحق شدم؛ نه تنها از ۷ اردیبهشت که تولد اصلی واولین قدم من در این راه بود بلکه از اون روز به بعد هربار که یه کتاب جدیدی رو شروع به خوندن کردم، دوباره متولد شدم🤩 در این یک سال، من ۵۰ بار زندگی کردم و ۵۰ دفعه تجربه کسب کردم. ✨💖 اشک ریختم😭... خندیدم 😄... ترسیدم 😱... به هر جای دنیا سفر کردم وبا فرهنگ های مختلف آشنا شدم🗼🏫 ۵ یا ۶ کتاب بیشتر نخونده بودم تا با برنامه بهخوان آشنا شدم🥰 متاسفانه دقیقا با شروع مدارس متقارن شد(۴مهر🤦🏻‍♀️) 😐 بهخوان برام خیلی شگفت انگیز و جذاب بود(دقیقا همون برنامه ای بود که میخواستم🤩) در این مدت هم درس خوندم و هم کتاب خوندم (در نظر داشته باشین که سعی کردم که به درس و مدرسه م لطمه نزنه و نتیجه اش رو هم دیدم جزو دانش آموزان برتر مدرسه شدم✌🏻) ....... بعد از خوندن ۲۴ کتاب، نویسنده مورد علاقم رو پیدا کردم به سلامتی😅 و اون نویسنده بزرگوار کسی نیست جز: ⚡لوسی مود مونتگمری⚡ 📆دقیقا در تاریخ ۶ اسفند📆 💙با کتاب قصر آبی💙 همه چیز یهویی پیش اومد ، در لحظه دیدمش و خوندم به همین راحتی😁 اما دل کندن از کتاب با رنج و زحمت فراوان😶 همیشه آنی شرلی رو میدیم و هر سالی که پخش میشد بازم برام جذاب و تازه بود، و هیچ وقت هم فکر نمیکردم نویسنده این داستان انقدر جذاب باشه🥰 سر تون رو بیشتر از این درد نمیارم این داستان من بود 📖 🔻در لیست زیر تموم کتاب هایی که از ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ خوندم رو به اشتراک گذاشتم 👇🏻👣 به یاد تموم این لحظات، و به امید روزهای بیشتر با کتاب‌هایی جذاب و دل‌انگیز، تولدم رو جشن می‌گیرم! 🎉🌸

23

پست‌های مرتبط به آنی شرلی در اونلی

یادداشت‌ها

این جلد یک
          این جلد یکی از جلدای دل‌نشین و قشنگ این مجموعست که خواننده رو به دنیایی آشنا اما پخته‌تر از جلد اول می‌بره. توی این جلد، آنه دیگه اون دخترک خیال‌پرداز و بی‌پروا نیست، بلکه یه دختر 16 ساله و مسئولیت‌پذیر شده که وارد مرحله جدیدی از زندگی‌ش، یعنی تدریس توی مدرسه اونلی، می‌شه.

نقاط قوت کتاب:

1. رشد و بلوغ شخصیتی آنه:
یکی از بهترین بخشای این جلد، تغییر و تکامل آنه‌س. دیگه فقط توی رویاهاش غرق نمی‌شه، بلکه سعی داره توی زندگی بقیه هم تأثیر مثبت بذاره، مخصوصاً دانش‌آموزاش و دو دوقلوی بازیگوش، دیوی و دورا، که به گرین گیبلز میان. با این حال، تخیل قشنگش هنوز هست و حال و هوای خاصی 
 به داستان می‌ده.


2. رابطه‌ی دوستانه و گرم بین شخصیت‌ها:
توی این کتاب، همچنان شاهد دوستی عمیق و محکم آنه و دایانا هستیم، اما در کنار اون، آدمای جدیدی مثل پل ایروینگ (دانش‌آموزی که تخیل قوی و دنیای متفاوتی داره) و خانم لاوندر (زنی که گذشته‌ای تلخ داشته ولی آنه زندگی‌ش رو تغییر می‌ده) هم وارد ماجرا می‌شن. این روابط باعث می‌شه داستان همچنان جذاب و پر از لحظات احساسی باشه.
3. ترکیب طنز و لطافت توی داستان:
در کنار موضوعات جدی‌تر، لحظات طنز و سرگرم‌کننده‌ای هم توی داستان هست، مخصوصاً توی ارتباط با دیوی، که یه پسر شیطون و بازیگوشه و در تضاد با خواهر آرومش، دورا، صحنه‌های جالبی خلق می‌کنه.

نقاطی که شاید یه کم متفاوت باشه:

نبود چالش‌های عمیق‌تر: توی این جلد، برعکس جلد اول که آنه برای پذیرفته شدن توی جامعه تلاش می‌کرد، مشکلات اون‌قدرا هم سخت نیستن. بیشتر داستان درباره روابط اجتماعی و تجربه‌های آنه به‌عنوان معلم می‌چرخه، که شاید برای بعضیا کم‌هیجان‌تر از جلد اول به نظر بیاد.

آنی در اونلی یه داستان گرم، دل‌نشین و پر از احساسه که نشون می‌ده چطوری یه دختر خیال‌پرداز و پر از آرزو، آروم‌آروم تبدیل به یه زن جوون و مسئولیت‌پذیر می‌شه. این جلد، شاید به‌اندازه جلد اول هیجان‌انگیز نباشه، ولی همچنان شیرینی خاص خودش رو داره و پیام‌های قشنگی از دوستی، عشق به زندگی و تأثیر مثبت گذاشتن روی بقیه رو به خواننده منتقل می‌کنه.و به نظر من به اندازه جلد اول قشنگ بود و به دل من یکی که نشست. 
اگه کسی از جلد اول خوشش اومده باشه، حتماً از این جلد هم لذت می‌بره، چون همچنان روح زیبای آنه و فضای جادویی اونلی توی اون جریان داره.
        

11

عکسی که از
          عکسی که از بخشی از کتاب گذاشتم، بهترین و جالب‌ترین جملۀ کل مجموعه برای من است. جمله‌ای که از چهارده سال پیش وقتی برای اولین بار آنی شرلی خوانده بودم در ذهنم مانده بود اما در کتاب پیدایش نمی‌کردم. جمله‌ای که در بخش‌های زیادی زندگی به آن فکر کردم و تقریباً همۀ زندگی شبیهش بود و حالا وقتی برای دومین بار، نسخۀ صوتی کتاب را گوش می‌دهم، پیدایش می‌کنم.

آنی به خاطر از دنیا رفتن متیو و ضعیف شدن چشم‌های ماریلا تصمیم می‌گیرد از رفتن به دانشگاه صرف‌نظر کند و در اونلی بماند و معلم مدرسه شود. تعبیری که از این اتفاق می‌کند جالب است. آنی می‌گوید همیشه آینده در نگاهش یک جادۀ صاف بوده که تا انتهایش را می‌دیده اما حالا آینده برایش یک جاده پرپیچ و خم است و شاید رفتن به دانشگاه پشت پیچ بعدی باشد. (شاید اگر این کتاب امروز نوشته می‌شد آنی تا آخر کتاب از زمین و زمان متنفر می‌شد و آه و ناله می‌کرد که سد راه آرزوهایش شدند!)

ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود. یکی از اقوام ماریلا از دنیا می‌رود و آنی و ماریلا فرزندان دوقلوی او را به نام «دیوی» و «دورا»  به سرپرستی قبول می‌کنند. بزرگ کردن آنی در نگاه ماریلا سخت بوده اما حالا با بزرگ شدنش حال و هوای متفاوتی دارد. انگار با خودش می‌گوید:«آنی که بزرگ شد و تبدیل به چنین زنی شد. پس بزرگ کردن بچه‌ها نباید آن‌قدرها نگران‌کننده باشد.» آمدن دیوی و دورا به زندگی آن‌ها رنگ جدید می‌دهد و از طرف فضای بانشاط و کودکانۀ قصه را هم حفظ می‌کند. حالا که آنی بزرگ شده، مادمونتگمری از دیوی استفاده می‌کند تا از بچه‌ها و فکرهایشان بگوید.

از طرفی آنیِ 17 ساله حالا معلم مدرسه هم هست و مواجهه او با بچه‌هایش جالب است و احتمالاً چون مونتگمری خودش هم سابقۀ معلمی داشته این صحنه را بهتر توصیف می‌کند. صحنۀ روز اول مدرسه، وقتی آنی خشکش می‌زند و همۀ سخنرانی‌اش را فراموش می‌کند یا روزی که دندانش درد می‌کند و تحمل بچه‌ها را ندارد و عذاب وجدان بعد از آن کاملاً برگرفته از تجربۀ یک معلم واقعی است.

دغدغۀ جدید آنی در این جلد راه‌اندازی یک انجمن اصلاح برای بهبود وضعیت اونلی است. همین انجمن هم ماجراهایی دارد که داستان را جالب می‌کند. مثلاً ماجرای رنگ سالن همایش جزیره بامزه است و مونتگمری در قسمت‌های دیگر داستان هم از طنز این بخش استفاده می‌کند. اتفاق‌هایی مثل ملاقات با خانم لوییس، طوفان در جزیره، آشنایی با آقای هریسون و ... باعث می‌شود که ریتم داستان حفظ شود و حوصلۀ خواننده سر نرود. گرچه داستان روایت زندگیِ عادی یک دختر معمولی است اما خسته‌کننده نیست.

ورود شخصیت‌های جدید مثل خانم لوییس و آقای هریسون و پائول اروینگ هم به داستان جان تازه‌ای می‌دهد. ما هم کمتر دلمان برای شخصیت‌های قدیمی جلد اول مثل متیو و خانم استیسی تنگ می‌شود.

اولین بار که این جلد را در 14 سالگی خواندم آن‌قدر ها دوستش نداشتم. شاید چون آنی بزرگسال را درک نمی‌کردم شاید هم چون معلم نشده بودم و آن زمان خیلی رویای معلمی نداشتم. شاید هم چون نسخۀ قدیمی زبان دشوارتری داشت و شنیدن نسخۀ صوتی این ترجمۀ جدید بسیار جالب‌تر بود. لحن‌هایی که گوینده به صحبت‌های شخصیت‌ها می‌داد باعث می‌شد همه چیز چند برابر جالب‌تر شود. مثلاً دیوی در کتاب صوتی بسیار بامزه‌تر و بازیگوش‌تر از دیوی در کتاب غیرصوتی به نظر می‌رسید.

این ایامی که آنی شرلی می‌شنیدم. نگاه امیدوار و روشن این دخترک در همۀ بخش‌های زندگی‌ام پخش شده بود. همین به بارها و بارها خواندش می‌ارزد.
        

18

رؤیا

رؤیا

1403/4/17

          در کتاب دوم، آنه در اونلی به شغل شرافتمندانه‌اش می‌پردازد. ماجراها یکی پس از دیگری اتفاق می‌افتند و آنه فاصله ۱۶ تا ۱۸ سالگی‌اش را طی می‌کند. در انتها نیز تصمیم سفر به دنیای جدیدی می‌گیرد.
 دوقلوهای دیوی و دورا، پائول اروینگ، آنتونی پای، آقای هریسون و خانم امیلی، استفن اروینگ، لوندر لوئیس، عمو ایب، انجمن اصلاح، گیلبرت بلایت، فرد و داینا در رقم زدن ماجراهای این کتاب نقش اساسی دارند. 

جملاتی از کتاب:

آنی شخص مناسبی برای دست انداختن بود چون هر حرفی را جدی می‌گرفت.
___________

آنی روحی لطیف داشت، اما گاهی‌اوقات کاملاً به‌موقع زهرش را هم می‌ریخت.
___________

«به نظر من بهترین و شیرین‌ترین روز، روزی نیست که همه اتفاق‌هایش باشکوه، شگفت‌انگیز یا هیجان‌آور باشند، بلکه روزی پر از شادی‌های کوچک و ساده است که یکی پس از دیگری مثل دانه‌های مروارید از گردن‌بند پایین می‌ریزند.»
___________

بعضی‌ها با پیری به دنیا آمده اند، بعضی‌ها به آن دست پیدا کرده‌اند و بعضی‌ها پیری را به‌زور قبول کرده‌اند.
___________

آنی! یک قلب شکسته، در زندگی واقعی به دردناکی داخل قصه‌ها نیست. مثل یک دندان آزاردهنده، قابل مداراست.

____________

آنچه قصد دارم از دانشگاه به دست بیاورم، دانش بهتر زیستن است و اینکه چطور در زندگی بهترین و پرثمرترین راه را انتخاب کنم. دوست دارم بهتر درک‌کردن را یاد بگیرم و به مردم و خودم کمک کنم.
____________
یکی از ویژگی‌های این دنیا واقعاً آرامش‌بخش است؛ همیشه مطمئنیم بهار دیگری در راه است.
___________

آنی گفت:«احساس می‌کنم... یک نفر ... ماه را... در دستم گذاشته... ولی نمی‌دانم... با آن چه‌کار کنم...»
____________

شاید به قول خانم لیند، همه‌چیز از قبل مقرر شده بود و تحت هر شرایطی اتفاق می‌افتاد، اما با این حال بازهم خیلی لذت‌بخش است که احساس کنی تقدیر برای انجام نقشه‌اش از تو کمک گرفته. وای! واقعاً چقدر شاعرانه است.
____________

آه! این نامزدی‌ها وقتی برای صمیمی‌ترین دوست آدم پیش می‌آیند، چقدر مسخره و غیرقابل‌تحمل می‌شوند.
____________

آقای هریسون فیلسوفانه گفت:«تغییرات همیشه خوشایند نیستند، اما پرفایده‌اند. دوسال، برای ساکن‌ماندن همه‌چیز، خیلی طولانی است و طولانی‌تر شدن چنین رکوردی، ممکن بود منجر به گندیدن شود.»
___________
        

7

          در این جلد، آنه هفده ساله شده است و پذیرش اینکه خیالبافی هایش کمتر از قبل شده اند کمی سخت است. 
نکته ای که باعث  میشود که من عاشق این جلد بشوم تجربه های جذاب معلمی آنه است که با تک تک شان یاد تجربیات مشابه مونتگمری در دفتر خاطراتش می افتادم و بیش از قبل دلم برای معلم شدن پر میزد. ارتباط آنهٔ معلمی که مسئولیت پذیر شده است با دانش آموزان اونلی خیلی زیبا بود و از خواندن ماجراهایش در مدرسه و با دانش آموزانش لذت میبردم. 
جذابیت این جلد را تصمیم عجیب ماریلا تکمیل می کند؛ قبول کردن دوقلوی یکی از اقوام دورشان که فوت کرده است! دیوی با شیطنت هایش گرین گیبلز را پر از اتفاقات تازه میکند و خودش را در دل خواننده طوری جا میدهد که مدام منتظر خرابکاری های بعدش اش بمانیم. 
یکی از دغدغه های آنه در این جلد تشکیل یک انجمن اصلاح برای جزیره بود، که ماجراهای جذابی را رقم میزد و سرگرم کننده بود.
این جلد جدید است و هیچ اقتباسی ندارد، برای همین اتفاقاتش تازگی داشتند و برایم جذاب بود که از روزمرگی و اتفاقات یک «آنه شرلیِ هفده ساله»  بخوانم. 
در آخر، این جلد را خیلی دوست دارم اما بیشتر بزرگ شدن آنه میترسم... :( 
        

38