معرفی کتاب آنی شرلی در اینگل ساید اثر لوسی مود مونتگمری مترجم سارا قدیانی

آنی شرلی در اینگل ساید

آنی شرلی در اینگل ساید

4.5
156 نفر |
36 یادداشت
جلد 6

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

392

خواهم خواند

112

شابک
9789645361936
تعداد صفحات
496
تاریخ انتشار
1399/10/23

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        آنی شرلی دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیم خانه بزرگ شده است، او باهوش است، قوه تخیل بی حد و مرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن، با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود.
      

لیست‌های مرتبط به آنی شرلی در اینگل ساید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آنی شرلی در اینگل ساید

یادداشت‌ها

        تموم شد.
(ریویو نیست فقط میشه گفت نامه ایه برای کتاب؟:'>)
هشت جلد زندگی با انه تموم شد:)
احساس میکنم این مجموعه همیشه یه قسمتی از من میمونه
ریلا.
جمز کوچولو...
قطعا این جلد جلد موردعلاقه امه
اینقدر غم ها و شادی های زیبایی باهاش تجربه کردم که:)))
وقتی والتر مرد احساس کردم یکی از دوستام مرده
(قسمت اخر کتاب که جم درباره نترس بودن والتر میگفت خرد شدم... همیشه خودش رو ترسو میدونست.)
وقتی جم نامه نوشت که حالش خوبه احساس کردم یکی از عزیزترینای خودم داره بر میگرده
وقتی جنگ تموم شد مثل تمام اهالی اینگلساید شادی کردم.
و در اخر وقتی ماندی جم رو دید. اونجا از همه بیشتر برام عزیز بود. و واقعا به نظرم یکی از قشنگ ترین قسمت های این کتاب بود.
اینکه این همه سال توی ایستگاه بود و اون جوری رفت به استقبالش....
فکر کنم عجیب باشه چون این بخش از همه بیشتر اشکمو در اورد.
در اخر خداحافظ انه، و خانواده بلایت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 
.
و توی این ۲۱۰ روز که تقریبا از خوندن اولین جلد آنی شرلی می‌گذشت انقدر واقع بینانه داستانی ازین مجموعه نخونده بودم!
.
اگر اشتباه نکنم این کتاب روایتگر ۶ سال از زندگی آنی شرلی در روستای گلن سنت مری ، در خونه‌ای به اسم اینگل‌سایده ، داستان ۷ سال بعد از کتابِ قبلی روایت میشه و آنی داره کم‌کم دل به روزمرگی ها میده و بخش های داستان بیشتر درمورد بچه‌های آنی و گیلبرته.
.
راستش قبل از خوندن ۲۰ صفحه اخر از این جلد راضی نبودم ، چون من دلباخته‌ی آنی بودم ، ولی مونتگمری داشت از بچه‌هاش برام میگفت. یچیزه جالبی که وجود داره و برام موقع خوندن کتابای مونتگمری به عادت تبدیل شده اینه که ، باید حداقل یه بار طی خوندن کتاب گریه کنم. 
ولی این جلد داشت نگرانم میکرد چون گریه نکردم و این یعنی داستان برام آنی شرلی سابق نیست ، اما ورق برگشت ، اونم توی صفحه‌ی اخر.
.
و جمله‌ای که خوندم این بود " والتر مانند کسی که از رازی سحرآمیز باخبر است در خواب لبخند می‌زد. ماه از میان میله‌های پنجره سربی به بالشش می‌تابید و و سایه صلیبی را روی دیوار بالای سرش انداخته بود ؛ سال‌ها بعد آنی آن تصویر را به یاد می‌آورد و می‌اندیشید که آن صلیب از آینده خبر می‌داده است ، از صلیبی بالای قبری در گوشه‌ای از فرانسه. ولی آن شب این صلیب سایه‌ای بیش نبود فقط یک... سایه."
شاید این جمله برای شما هیچی نباشه ، ولی برای من کافی بود تا گریه کنم به حال آنی که سال ها بعد قراره این صحنه‌ رو به یاد بیاره و والتری که نیست... ، و مشتاقانه منتظرم ببینم آیا این شرح حال از آنی سره قبره والتر توی جلدای بعد گفته میشه؟ و چجوری؟ چجوری از والتره مهربان ، شاعر دل میکنه؟
.
بزارین ازین بگم که چرا ۲۰ صفحه‌ی اخرو دوست داشتم و نظرمو نسبت به کل کتاب تغییر داد ، تو این صفحات به تنهایی از آنی گفته بود ، از زنی که روزگار به سنش افزوده بود و داشت به ورطه‌ی روزمرگی می‌کشید ، گویی توی این صفحات من آنی تمام فصول رو میدیدم در گرین‌گیبلز ، آنی ردموند ، آنی ویندی پاپلرز و...
.
آقا بخونید این مجموعه رو ، اصلا یه بهاره و کتابای مونتگمری!
        

40

پرستار وار
          پرستار وارد شد و نَن شنید که می‌گفت به نظر او بحران، آن شب از راه می‌رسد. او از دای پرسید: بحران چیه؟
دای محتاطانه گفت: فکر کنم همان چیزی ست که پروانه از آن بیرون می‌آید، بیا از جِم بپرسیم.
.
ماجرای این کتاب بیشتر درمورد بچه های آنه و گیلبرته؛ درمورد جِم، والتر، نَن، دای، شرلی و ریلا.
درمورد روابط، تخیلات، آرزوها و دل‌زدگی های بچه هاست. غم هاشون که با یک آغوش، شنیده شدن و کمی روشنگری محو میشه مثل ساحل مه گرفته بندر فورویندز بعد توفان.
*او خوب می دانست خراب شدن یک رؤیا، چه طعم تلخی داشت.
آنه: قدرت خیالبافی، قدرت بزرگی ست... ولی مثل همه قدرت های دیگر، ما باید آن را تصرف کنیم، نه اینکه اجازه بدهیم آن ما را تصرف کند...
باید یاد بگیری که مرز بین خیال و واقعیت را گم نکنی. فقط در اینصورت می‌توانی موقع سختی ها به دنیای زیبای خیال هایت پناه ببری. خود من، همیشه بعد از یکی دو سفر به جزیره خیال هایم راحت تر می‌توانم مشکلم را حل کنم.
.
دیدن آنه در نقش یک مادر خیلی میتونه دل نشین باشه.
ولی خانم مونتگمری خیلی ظریف داره آنه رو به حاشیه میکشه و جا برای شخصیت های جدید باز می‌کنه ولی انگار حواسش نبوده ما با آنه بزرگ شدیم، نمیتونیم یه بار دیگه با بچه ها این راهو بریم.
.
_ کتاب ششم آنشرلی
.
۰۲/۳/۱۵
        

11

فادم|Fadem

فادم|Fadem

13 ساعت پیش

        من واقعا ارتباط خیلی قویی با بچه‌های آنی برقرار کردم.
خیلی جالبه که  آنی بچه‌هایی شبیه‌خودش داره. هرکدوم به نحوی رویاپردازن و خیلی به بچگی آنی‌شبیه‌ن.
دوسش داشتم خیلی‌زیاد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

homa

homa

1402/6/31

          
کتاب ششم از مجموعه ی دل‌انگیز آنی شرلی، به طرز باورنکردنی ای قشنگ بود...تا قبل از خوندنش فکر می کردم کتاب سوم از همه قشنگ تره ولی امروز می‌گم اول کتاب ششم بعد کتاب سوم!📗❤️
《آنی شرلی از جلد دختری سر به هوا و خیال بافت دراومده و تبدیل شده به مادری با تجربه که صاحب شش فرزنده! البته نه اینکه ذره ای از خیال بافیش کم شده باشه... شش فرزند آنی به طرز شیرینی شبیه به مادرشونن، یا خیال بافن و رویایی یا مو قرمز و دوست داشتنی!👩🏻‍🦰🧑🏻‍🦰
این قسمت از مجموعه که درمورد آنی و دکتر گیلبرت بلایت، بچه هاشون که بزرگ می‌شن و قد می کشن و درد سر هایی که هر کدوم ایجاد می کنن روایت می‌شه، واقعا جالب و خوندنیه...》
.
پی نوشت:
خب من فکر می کردم کتاب پنجم از مجموعه آخرین کتابی باشه که تابستون امسال خوندم، ولی اینطور نشد... اول قصد داشتم از سر کنجکاوی فقط چند صفحه ی اول کتاب رو بخونم ولی هرچی جلوتر رفت مشتاق تر شدم و دیدم ای بابا کتاب تموم شد😅😂
خیلی خوشحالم که دفتر تابستون ۱۴۰۲ با این کتاب جذاب و شیرین به آخر می‌رسه و خاطرش تا ابد برام شیرین می مونه...🐈‍⬛🐕❤️📗
        

2

          چه کسی فکرش را می‌کرد که آنه‌ی کوچک رویاهایمان، صاحب پنج تا کوچولوی قد و نیم‌قد شود؟ آن هم کوچولوهایی که واقعا با بچه‌های دیگر فرق دارند و هر کدام یک جور خاص هستند. جم، والتر، نن و دای، شرلی و ریلاکوچولو که تقریبا نصف داستان را در صفرسالگی می‌گذراند.

آنه دیگر یک زن کاملِ بزرگسال با روحیات لطیف و شاعرانه است. دیگر از شخصیت زودجوش و شیطان دوران نوجوانی‌اش خبری نیست. همان شخصیتی که باعث می‌شد در روی خانم لیند بلند بگوید تو چاقی!... اما حالا بچه‌هایش هرکدام نسخه‌ی کوچکی از شخصیت او شده‌اند. سادگی آنه را دای به ارث برده، غرور بی‌حد و مرز او را نن، روحیه ی شاعرانه ی او را والتر (که احتمالا تنها پسری در گلن و شعاع ده کیلومتری آن است که شعر می‌گوید) و... 

کتاب ششم مجموعه‌ی آنه شرلی، یک روال و داستان مشخص ندارد. بیشتر شبیه چند داستان کوچک و کوتاه است که به هم ارتباط پیدا می‌کنند. داستان‌هایی پیرامون اتفاقاتی که در اینگل‌ساید، خانه‌ی جدید خانواده‌ی بلایت می‌افتد و کودکان آنه در آن نقش بسیاری دارند.

قلم خانم مونتگمری، واقعا قلمی انعطاف‌پذیر بوده است. او با قلمش می‌توانسته هم از دریچه‌ی یک کودک نگاه کند و بنویسد، هم از دریچه‌ی نگاه یک نوجوان، هم از دریچه‌ی نگاه یک دختر جوان متاهل و هم از نگاه یک مادر. هر کدام از رمان‌های مجموعه‌ی آن شرلی در یک دوره‌ی خاص از زندگی او اتفاق می‌افتند؛ اما قلم خانم مونتگمری در خم و چم این دوره‌ها کوچک‌ترین نقصی نداشته است. او نوجوانی آنه را به بهترین نحو نوشته بود و البته این اتفاق برای همه‌ی این دوره‌ها افتاد؛ از جمله دوره‌ی مادری آنه.

فرق این کتاب با تمام کتابهای دیگر مجموعه، این است که ماجرا، همزمان هم در دنیای مادرانه است و هم جهان کودکانه. همین نکته باعث می‌شود که این کتاب، کتاب خاصی باشد. در مسیر سفرتان به این هشت‌گانه، با خواندن آنه شرلی در اینگل‌ساید نوع دیگری از لذت را با آنه تجربه می‌کنید.

نویسنده‌ی مرور: زهرا اله‌وردی
        

32