یادداشتهای قدسیه پائینی (56) قدسیه پائینی 1404/1/12 من برمی گردم فاطمه دولتی 4.4 43 روایت بازگشتن، روایت رجعت. حقیقت آرزوی باطنی انسان برای یک مهلت دوباره. خدا این مهلت را فقط برای دو گروه از انسانها قرار داده، بهترینها و بدترینها. اگر از فانتزی های متکثری که با انکار معاد، میخواهند قوانین ذاتی دنیا را دور بزنند؛ بگذریم؛ پیدا کردن راه رجعت به دنیا اصیل ترین آرزوی انسان میتواند باشد. کتاب من برمیگردم روایت چهار بانویی است که خبر رجعتشان را داده اند. کتاب تنها یک روایت ساده است از وقایع بیرونی و همین. هیچ نشانه ای از آن باطن شایسته رجعت به ما نشان نمیداد و مشعلی را روشن میکند که هوای تنفسش در این کتاب نیست. 0 3 قدسیه پائینی 1403/10/16 متهم دادگاه = Old bailey: مستند روایی از زندگی عبدالله نوی پور عضو گروه دستمال سرخ ها مرتضی قاضی 4.1 7 کتابی در نوع خود منحصر به فرد که به شکل عجیبی مغفول مانده است حجم عمده کتاب درباره فضای زندان های انگلیس هست. شاید جالب توجه باشد که هست اما نه به اندازه صفحات کوتاه اولیه که یک حول و حوش یک عملیات برون مرزی است. آمریکا سال هاست با روایت خود در عرصه جهان، تجاوز های متعددش را به خاک کشورهای بیشماری را در ذهن مردم خودش و البته جامعه جهانی، توجیه کرده و حتی ضروری جلوه داده است. قتل عام ها، نسل کشی ها، غارت ها و.... هیچ عرصه ای در جهان منهای اروپا از تجاوزگری آمریکا در امان نبوده است اما ما در معرض هجوم و جمله و ترور بوده ایم و هیچ روایتی از تعقیب قاتلان مردم درجهان نداریم. برای من یک حسرت بی شمار است که هنوز هیچ خبری از عامل ترور ۶ تیر، ۷ تیر، ۸ شهریور و بیشمار تاریخ دیگر نشنیدهام. 1 8 قدسیه پائینی 1403/10/14 همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه) زینب عرفانیان 4.2 35 ایرانیها چه قدر عجیبند! در زمانهای هستیم که اگر بخواهیم به مردمان سرزمینمان صفتی اطلاق بکنیم؛ از هر ده صفت، هشت یا نه صفت منفی به ذهنمان میرسد. زمانه خوبی نیست اما در همین زمانه بعضی آدمها زندگی میکنند که ملیتشان ایرانی است اما نه با رسم و صفات معمولی زمانه. راوی کتاب همسایههای خانم جان، شبیه ایرانی جماعت مطلوب و دوست داشتنی و خواستنیمان است. شبیه کسانی که دوست داریم شبیه شان باشیم اما در بد زمانهای گیر افتادهایم. انگار قرار است همسایه خانم جان راهش نشانمان بدهد. 2 25 قدسیه پائینی 1403/10/10 نفرتی که تو می کاری آنجی توماس 3.9 13 مامور به سمت ماشینش رفت. پدر و مادرم من را جوری بار نیاوردهاند که از پلیسها بترسم، بلکه یادم دادهاند که در برخورد با آنها باهوش باشم. به من گفته بودند وقتی پلیس پشتش به تو است هوشمندانه نیست تکان بخوری. خلیل این کار را انجام داد. به سمت در آمد. هوشمندانه نیست حرکت ناگهانی انجام دهی. خلیل این کار را کرد. در راننده را باز کرد. تو حالت خوبه، استار… بنگ! (نفرتی که تو میکاری – صفحه ۲۵) این اتفاق برای یک دختر هفده ساله سیاه پوست می افتد وقتی در حال برگشت از مهمانی است. دوستش در جلوی چشمانش با گلوله پلیس کشته می شود. استار در مراسم یادبود هریس متوجه می شود که کسی قصد بازداشت ماموری که هریس را به قتل رساند؛ ندارد. استار در کمال ناباوری مصاحبه میکند و درباره تمام دروغ هایی که درباره هریس گفته اند از ارتباطش با مواد مخدر و اینها می گوید و این آغاز ماجراست. آغاز شورش و درگیری. استار تا پیش از آن نمی دانست گاهی باید در مقابل یک چیز عظیم ایستاد. چیزی که ظلم است یا فساد یا دروغ. باید ایستاد به هر قیمتی که باشد کتاب نفرتی که تو میکاری نوشته آنجلا توماس، نویسنده آمریکایی است که با موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی، بهویژه مسائل مربوط به تبعیض نژادی و برخوردهای پلیس با اقلیتها، در رمان خود به سراغ موضوعات دشوار و مهم میرود. این کتاب برای نوجوانان و جوانان نوشته شده، ولی موضوعات آن بهقدری عمیق و مهم است که برای همه گروههای سنی جذاب است. داستان کتاب حول زندگی استار کارتر، یک دختر سیاهپوست 16 ساله در آمریکا، میچرخد که در محلهای فقیرنشین زندگی میکند. استار بین دو دنیای متفاوت زندگی میکند: دنیای خانه و خانوادهاش در محلهای پرخطر و دنیای مدرسهای که در یک منطقه مرفه سفیدپوستها تحصیل میکند. زندگی استار زمانی تغییر میکند که شاهد قتل بهترین دوستش، خالد، توسط یک افسر پلیس سفیدپوست میشود. خالد بدون هیچ دلیلی توسط پلیس کشته میشود، در حالی که او تنها سوار بر ماشین خود بوده است و دستخالی بوده. این حادثه، استار را به مرکز توجهات عمومی قرار میدهد و او با فشارهای زیادی از جمله تهدیدات جانی، دخالت رسانهها و فشارهای پلیس مواجه میشود. استار باید تصمیم بگیرد که آیا باید در برابر ظلم و نابرابری سکوت کند یا صدای خود را بلند کرده و مبارزه کند. او باید یاد بگیرد که چگونه با ترس، شجاعت و مسئولیتهای اجتماعی خود روبهرو شود. نفرتی که تو میکاری علاوه بر اینکه یک رمان نوجوانانه جذاب است، یک بیانیه اجتماعی قوی نیز محسوب میشود. این کتاب نهتنها به مسائل نژادی و نابرابریهای اجتماعی پرداخته، بلکه بهطور کلی پیامهایی درباره عدالت، شجاعت، و مسئولیتپذیری در برابر ظلم را به مخاطب منتقل میکند یکی از مهمترین محورهای داستان، برخوردهای ناعادلانه و خشونتآمیز پلیس با سیاهپوستان است که یک موضوع بسیار حساس در ایالات متحده است. آنجلا توماس با استفاده از داستان استار، بهطور مؤثری مشکلات مربوط به سیستم نژادپرستی و تبعیض پلیسی را نشان میدهد. قتل خالد، یک جوان بیگناه، توسط پلیس، نمونهای واقعی از مشکلات سیستماتیک در برخورد با اقلیتهای نژادی است که در جامعه آمریکا و بسیاری از کشورها وجود دارد. استار که شاهد قتل دوستش است، با دشواریهای زیادی روبهرو میشود. او باید تصمیم بگیرد که آیا باید سکوت کند یا صدای خود را بلند کند و در برابر ناعادلایها بایستد. این کشمکش درونی استار، از یک سو ترس از انتقامجویی و تهدیدات جانی، و از سوی دیگر احساس مسئولیت اجتماعی و عدالتخواهی، یک درگیری عاطفی پیچیده را به تصویر میکشد که هر خوانندهای میتواند آن را درک کند. یکی دیگر از جنبههای مهم کتاب، نقد رسانهها و نحوه برخورد آنها با مسائل نژادی است. رسانهها در این داستان اغلب به جای تمرکز بر حقیقت و عدالت، به تحریف واقعیتها و تغییر تصویر افراد میپردازند. داستان بهطور غیرمستقیم به این نکته اشاره دارد که چگونه رسانهها میتوانند در مواردی نژادپرستی و خشونت پلیس را طبیعی جلوه دهند. در این کتاب، خانواده استار، بهویژه پدرش که خودش یک افسر پلیس است، نقش بسیار مهمی دارد. او شخصیتی است که به استار آموزش میدهد چطور با مشکلات جامعه روبهرو شود، اما همزمان دلایلی برای احتیاط و محافظت از خود دارد. این تضاد در شخصیتپردازیها، بهویژه در خانواده استار، به کتاب عمق بیشتری میبخشد و نشان میدهد که نژادپرستی و تبعیض در همه سطوح جامعه وجود دارد. استار بهعنوان شخصیت اصلی داستان، در حالی که یک نوجوان است، بهشدت واقعی و پیچیده به نظر میرسد. مشکلات او و احساسات درونیاش در مواجهه با تبعیض، غم و اندوه، و ترس از ناعادلایها، بهطور مؤثر و قابل درک به تصویر کشیده شده است. این کتاب بهخوبی توانسته است توجهها را به مسئله تبعیض نژادی و مشکلات اجتماعی معطوف کند و بحثهای مهمی درباره عدالت اجتماعی و نقش فرد در تغییر جامعه ایجاد کند. 0 4 قدسیه پائینی 1403/9/25 پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین محمدعلی جعفری 3.9 13 میگویند اگر میخواهی شیعه را بشناسی، سه بار آرام بگو حسین...حسین...حسین. یک دفعه چشمهایش غرق اشک میشود، چانه اش میلرزد و رویش را برمیگرداند. همین قدر عمیق، همین قدر جان دار. امشب دلم کربلا میخواست. بی هیچ دلیلی، دلم میخواست. شبیه خیلی آدمهای این کتاب. در یک لحظه دلشان خواسته و راه افتادهاند و رفتهاند. برای بعضیها این یک لحظه اندازه یک پلک زدن بوده؛ برای بعضیها این یک لحظه، یک سال طول کشیده است. فرقی هم ندارد این لحظه چه قدر طول کشیده است. همهشان رسیدهاند به آن جاده. گاهی خیال میکنم؛ در قیامت هم همه عالم به محضر رب می آیند و میروند از اول خلقت تا آخرش و ما هنوز محو حسینی هستیم که قدم به محشر گذاشته است. ما را با محشر و اهلش چه کار وقتی بعد از عمری به حسین رسیدهایم برای تماشایش. 0 19 قدسیه پائینی 1403/9/25 قتل در قطار سریع السیر شرق آگاتا کریستی 4.2 26 می خواهید یک عصر تابستانی را به خواندن یک کتاب جنایی جذاب بگذرانید؟ قطعا کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق یکی از بهترین انتخاب هاست. چه طور ممکن است کتابی که سال 1934 نوشته شده است و حدود یک دهه دیگر صد ساله می شود، جزء بهترین آثار جنایی قرن باشد؟ کتاب "قتل در قطار سریعالسیر شرق" نوشته آگاتا کریستی، یکی از معروفترین و محبوبترین آثار نویسنده در سبک معمایی و جنایی است. این رمان در سال 1934 منتشر شد و در قالب یک داستان کارآگاهی پرتنش، به حل یک قتل اسرارآمیز در قطاری میپردازد. بستر وقایع تاریخی این داستان در اواخر دهه 1920 یا اوایل دهه 1930 میلادی قرار دارد، در دورانی که اروپا هنوز درگیر تبعات جنگ جهانی اول بود و تغییرات اجتماعی و سیاسی مهمی در حال وقوع بود. پس از پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، بسیاری از کشورهای اروپایی در بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به سر میبردند. جنگ جهانی اول تأثیرات عمیقی بر جوامع مختلف داشت. در این دوران، بسیاری از مردم به دنبال بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود بودند. در این زمان، حمل و نقل سریع و راحت مانند قطارهای سریعالسیر، نمادی از پیشرفت تکنولوژیکی و رفاه بودند. در این داستان، قطار شرق سریعالسیر به عنوان نمادی از دوران مدرن و سرعت در زندگی روزمره به کار میرود. در این دوره، بسیاری از کشورها در حال بازسازی و تلاش برای برقراری روابط دیپلماتیک پس از جنگ بودند. این دوره، عصر برقراری روابط بینالمللی جدید، به ویژه در اروپا و آسیا، بود. در داستان، شخصیتهای مختلف با پیشینههای ملی و فرهنگی متفاوت از کشورهای مختلف در قطار حضور دارند، که این امر نشاندهنده تنوع جامعه بینالمللی و روابط پیچیده میان کشورها است. در دهههای 1920 و 1930، جهان در حال تغییرات عمدهای بود. در غرب، به ویژه در اروپا، انقلابهای اجتماعی، فرهنگی و صنعتی در جریان بود. رمانهای آگاتا کریستی بهطور خاص بازتابدهنده این تغییرات هستند، جایی که شخصیتهای مختلف اغلب با چالشهایی در مورد هویت و طبقات اجتماعی خود مواجه میشوند. در قتل در قطار سریعالسیر شرق، این تغییرات اجتماعی و فرهنگی را میتوان در شخصیتهای مختلف مشاهده کرد، از جمله تفاوتهای طبقاتی، عقاید و تاریخچههای خانوادگی که در تعاملات شخصیتها نقش دارند. در داستان، اشارهای به قطار سریعالسیر که در آن قتل رخ میدهد، وجود دارد. قطارها در این دوران به عنوان یک وسیله حمل و نقل پیشرفته و سریع شناخته میشدند که نمادی از پیشرفت تکنولوژی بودند. در دوران پس از جنگ جهانی اول، حمل و نقل سریع و موثر نقش مهمی در دنیای مدرن ایفا میکرد و باعث تسهیل ارتباطات بین کشورها و مناطق مختلف میشد. در مجموع، داستان قتل در قطار سریعالسیر شرق نه تنها یک معما و داستان جنایی جذاب است، بلکه بستر تاریخی و فرهنگی آن به وضوح نشاندهنده تحولات اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیکی دوران پس از جنگ جهانی اول است. ترکیب این زمینهها با داستانی هیجانانگیز و شخصیتهای پیچیده، این رمان را به یکی از آثار برجسته کریستی و یکی از بهترین داستانهای کارآگاهی تاریخ تبدیل کرده است. هرکول پوآرو در استانبول از طریق تلگرافی به لندن فراخوانده می شود. او سوار بر قطار سریع السیر شرق شده و عازم لندن می شود. در میان راه، طوفان حرکت قطار را مختل کرده و آن را متوقف می کند. در این شرایط پوآرو متوجه ناهمگونی جمع مسافران قطار می شود. زنان و مردان بسیاری در سنین مختلف، از طبقات اجتماعی گوناگون در قطار حضور دارند. توجه پوآرو بیش از همه به ساموئل راچت جلب می شود که یک تاجر ثروتمند آمریکایی است. راچت از پوآرو می خواهد که به عنوان محافظ شخصی او استخدام شود، ولی پوآرو نمی پذیرد. مدتی بعد قتلی اتفاق می افتد. جسد راچت با دوازده ضربه چاقو در کوپه اش پیدا می شود. پوآرو شروع به تحقیق درباره قتل می کند. او متوجه می شود که راچت به ماجرای آدم ربایی و قتل دیزی آرمسترانگ که در گذشته رخ داده ارتباط دارد. دیزی دختر خردسال آقا و خانم آرمسترانگ بوده که به وسیله گانگستری به نام کاستی ربوده شد. کاستی در ازای آزادی دیزی پول زیادی طلب کرد و والدین دیزی نیز پول را پرداخت کردند، اما پس از این کار جسد فرزند خود را تحویل گرفتند. مادر دیزی که در آن زمان باردار بود کودک نارس و مرده ای بدنیا آورد و خود درگذشت و پدرش نیز خودکشی کرد. مرگ دیزی و والدینش زندگی بسیاری از دوستان و آشنایان این خانواده را تحت تاثیر قرار داد و آسیب های زیادی به آنها وارد کرد. در حالی که کاستی جنایتکار از چنگ عدالت گریخت و ناپدید شد. پوآرو متوجه می شود که راچت همان کاستی بوده که هویت خود را تغییر داده و به عنوان یک تاجر فعالیت می کرد. اگر قبلا کتاب را نخوانده باشید یا یکی از اقتباس های متعدد سینمایی اش را ندیده باشید، بعید است حدس درستی درباره قاتل داشته باشید. از این جا به بعد را به خودتان می سپارم اما نکته شگفت انگیزی در انتهای کتاب هست. یک رفتار غیر منتظره از پوراو که همیشه طرفدار قصاص قاتل است. این جا وجه مسیحی بودن پوارو و در واقع خانم آگاتا کریستی خودش را نشان می دهد. پوارو در فاصله میان کشف قاتل با دیدار پلیس، با انجیل خلوت می کند تا راهی پیدا کند. 0 33 قدسیه پائینی 1403/9/21 اسارت در هور: روایت دو خلبان از عملیات بدر مرتضی قاضی 4.5 1 چه قدر زنده اند این کتاب های روایت نزدیک. انگار بغل بغل حادثه ایستاده ای به تماشا، بوی خاک و هور و آتش از بین کلمات بیرون زده است. تازه، کاملا تازه انگار همین الان اتفاق افتاده اند و هیچ غباری از زمان روی آن نیست. 2 19 قدسیه پائینی 1403/9/15 غرور و تعصب جین آستین 4.0 149 یکی از مشهورترین رمان های کلاسیک انگیسی. اسمش را شنیده اید؟ ماجرای آقای دارسی و دوشیزه بنت که دو قرن در تاریخ ادبیات جهان ماندگار است. مرد جوان ثروتمندی به همراه دوستش خانه ای می خرد و بلافاصله مسابقه مادران و دختران جوان برای جلب توجه و ازدواج با آنان شروع می شود. در این میان الیزابت بنت شخصیتی متفاوت دارد. از این فضا بیزار است و دوست دارد کسی را پیدا کند که به شخصیت او توجه کند و از سر اقبال یا بداقبالی با آقای دارسی مواجه می شود که صفت بارزش غرور بیش از اندازه اش است. رمان غرور و تعصب، در این دوران یک داستان عاشقانه جذاب با فراز و فرودهای هیجان انگیز آن است. اما ماجرا برای جین آستین نویسنده کتاب هم همین طور بود؟ انگلستان در قرن 18، حق ارثی برای دختران قائل نبود. برای همین اگر الیزابت و چهار خواهرش موفق به ازدواج با مردی ثروتمند نمی شدند، زندگی اجتماعی شان به پایان می رسید و هیچ چاره ای جز معلم سرخانه شدن نداشتند. برای همین است که حرافی های و هیجانات خانم بنت در نگاه اول مضحک و ازار دهنده به نظر می رسد اما در حقیقت او مادری است که به شدت نگران آِینده دختران جوانش است. چه کاری از دستش بر می آید؟ در جامعه ای که تمام امکانات و پول و قدرت و اختیار در اختیار مردان اشراف است، زنان چاره ای ندارند به جز این که به هر قیمتی خودشان را به این سیستم متصل کنند تا زنده بمانند. و این حقیقت تلخی است که در پس پرده یکی از مشهورترین رمان های کلاسیک عاشقانه وجود دارد. نقطه قوت کتاب غرور و تعصب شخصیت پردازی قدرتمند این کتاب است. شخصیت اصلی، الیزابت بنت، زنی مستقل، باهوش و شوخطبع است که نمایانگر زنی پیشرو در جامعهی مردسالار قرن 19 میلادی است. در مقابل، آقای دارسی، در ابتدا فردی متکبر و سرد به نظر میرسد، اما در طول داستان، لایههای شخصیتی او آشکار میشود و نشان میدهد که قضاوتهای اولیه چقدر میتوانند گمراهکننده باشند. البته سرعت تغییر شخصیتها، بهویژه در مورد آقای دارسی، یکی از موضوعاتی است که برخی منتقدان به آن پرداختهاند. در غرور و تعصب، آقای دارسی از فردی متکبر و سرد به شخصی متواضع، مهربان و فداکار تبدیل میشود، اما این تحول برای برخی خوانندگان و منتقدان بهظاهر سریع و ناگهانی به نظر میرسد. اگرچه تحول دارسی در نگاه اول ناگهانی به نظر میرسد، جین آستن در طول داستان نشانهها و زمینههایی برای این تغییر نشان داده می شود. مثلا وقتی که الیزابت دارسی را به غرور، بیاحترامی و رفتارهای خودخواهانه متهم میکند، او نه تنها به دفاع از خود نمیپردازد، بلکه به مرور این انتقادات را میپذیرد و در رفتارهایش تجدیدنظر میکند. پس از آن نامه ای به الیزابت می نویسد که این نامه نشان میدهد، دارسی از همان ابتدا انسانی اخلاقمدار و مسئولیتپذیر بوده است، اما غرور اجتماعی او مانع از نشان دادن این ویژگیها در تعاملات اجتماعی شده بود. هم چنین تغییرات تدریجی در رفتار دارسی در املاک خود در پمبرلی و نحوهی برخوردش با خانوادهی الیزابت، بهویژه با خواهر کوچکتر او، نشاندهندهی تلاش او برای تغییر است. تحول شخصیتی دارسی را میتوان در کنار تحول الیزابت مقایسه کرد. الیزابت نیز در طول داستان یاد میگیرد که به قضاوتهای شتابزده خود اعتماد نکند و رفتار دارسی را به شکلی عمیقتر و عادلانهتر تحلیل کند. هر دو شخصیت در روند داستان به شناخت عمیقتری از خود و دیگری میرسند. در کنار موضوع شخصیت پردازی، غرور و تعصب اثری است که توانسته با شخصیتهای ماندگار، نقد اجتماعی، و سبک ظریف نویسندگی، جایگاهی ویژه در ادبیات جهان به دست آورد. این کتاب، فراتر از یک داستان عاشقانه، یک مطالعهی دقیق بر روی طبیعت انسانی و روابط اجتماعی است که همچنان با خوانندگان امروزی ارتباط برقرار میکند. اما با این حال نکات دیگری در این داستان وجود دارد که از پس پرده هیاهوی رمانتیک رمان خودش را نشان می دهد. رمان غرور و تعصب به طور عمده بر زندگی، دغدغهها و روابط طبقات متوسط و بالا در جامعهی انگلستان قرن نوزدهم تمرکز دارد. در این اثر، نویسنده تصویری از تعاملات اجتماعی، قراردادهای ازدواج، و ارزشهای طبقاتی ارائه میدهد که عمدتاً مربوط به طبقهی زمیندار و اشراف کوچک است. جین آستن در رمانهای خود، از جمله غرور و تعصب، کمتر به زندگی و مشکلات طبقات پایین جامعه میپردازد. طبقات کارگر، کشاورزان، و خدمتکاران در داستان بیشتر در حاشیه قرار دارند و نقش برجستهای در روایت ندارند. شخصیتهایی مانند خدمتکاران خانههای اشرافی یا کارگران، اگرچه به طور ضمنی حضور دارند، اما حضور آنها تنها در پسزمینهی داستان احساس میشود و هیچ نقشی در پیشبرد داستان ایفا نمیکنند. رمان به بررسی موضوعاتی میپردازد که برای طبقات متوسط و بالا اهمیت بیشتری دارد، مانند: ارث و مالکیت: مسائلی نظیر عدم امکان ارثبری دختران خانوادهی بنت و تأثیر آن بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی آنها از دغدغههای اصلی داستان است. ازدواج به عنوان ابزار تأمین مالی: برای زنانی که فاقد پشتوانهی مالی هستند، ازدواج یک راهکار اساسی برای حفظ جایگاه اجتماعی محسوب میشود. آستن نه تنها به دغدغههای طبقات بالا میپردازد، بلکه با ظرافت، از رفتارها و نگرشهای آنها نیز انتقاد میکند. شخصیتهایی مانند خانم د بورگ و آقای کالینز، نمونههایی از افرادی هستند که برتری طبقاتی را به ابزاری برای کنترل دیگران تبدیل کردهاند. رمان غرور و تعصب، اگرچه بر طبقهی متوسط و بالا تمرکز دارد، اما تصویری دقیق و چندلایه از ارزشها، چالشها، و روابط انسانی در آن طبقات ارائه میدهد. گرچه عدم پرداختن به طبقات پایینتر ممکن است به عنوان نقطهضعف در نظر گرفته شود، اما تأثیرگذاری و اهمیت این رمان در نقد اجتماعی و شخصیتپردازی همچنان بیبدیل است. توجه به محدودیتهای اجتماعی زنان در این طبقات، به ویژه در ارتباط با ازدواج، نقش مهمی در برجسته شدن این اثر در ادبیات جهان دارد. 3 26 قدسیه پائینی 1403/9/12 خار و میخک یحیی سنوار 4.4 47 مرور نوشتن درباره خار و میخک برایم آسان نیست. هنوز چهره یحیای سنوار قلبم را در خود مچاله میکند. چشمهای محزون و با ارادهاش و لبخند معصوم کودکانهاش. چنین ترکیبی را فقط در چهره مجاهدان موسفید کرده میتوان دید. جمعه خوانشی داشتیم با چند نفر از دوستان نوجوانم. از هر دری درباره کتاب و ماجرای فلسطین حرف زدیم اما نکته جالب برای من که همیشه به ادبیات هر متنی و روش نگارشش توجه میکنم؛ چیز دیگری بود. روش نگارش یحیا. جملات در خار و میخک کوتاه هستند؛ سریع هستند و حاشیه ندارند. اصل مطلب را می گویند و از به سرعت حرکت میکنند هم در جریان پیرنگ داستان؛ هم در عمق مضمون. این سبک نگارش برای کسی است که اهل عمل است؛ سریع تصمیم میگیرد و به سرعت عمل میکند اما درست و به موقع چون ریشههایش پیش از آن محکم شدهاند. حجم حمد من برای شناختن چنین مردی و تسبیح دوست داشتنش انتهایی ندارد. 0 18 قدسیه پائینی 1403/9/9 مثل نهنگ نفس تازه می کنم معصومه امیرزاده 4.3 88 اگر گفتید جدی ترین چالش این روزهای همه زنان دنیا با همه اختلافاتشان چیست؟ احتمالا درست حدس زدهاید. پیدا کردن خودشان در این جهان شلوغ و بی در و پیکر. این روزها زنان مظلوم هستند. صبر کنید؛ نه آن مظلومیتی که همه جا حرفش را میزنند. یک مظلومیت جور دیگر. زن های قدیم تکلیفشان با خودشان و دنیای اطرافشان روشن بود، مادر بودند و همسر. همه هوش و حواسشان پی ساختن آدم های دور و برشان بود. زنهای دنیای مدرن هم یک دفعه زده بودند زیر میز و همه ساختار سنت را منکر شده بودند و افتاده بودند دنبال مدیریت و ریاست و چیزهای شبیه به این تا خودشان را بسازند اما دوامی نداشت. دنیا مادر میخواست و زنها هم ته دلشان غنج میزد برای مادری کردن برای همه دنیا اما حالا خودسازی و نقش آفرینی اجتماعی هم میخواست. هم دنیا و هم خود زنها. از این جا به بعد قصه مظلومیت جدید زنها شروع شد. زنی به نام مستوره میان چالش بین مادری برای فرزندش و مدیریت پروژه اش حیران است و این کتاب سیر حیرانی های مستوره در بقیه مواقف زندگی هست. از زمانی که دختری دانشجو بود تا بعد از ازدواج و بعد مادری. تا به حال کتاب های زیادی درباره سردرگمی زندگی زنان نوشته شده است اما مثل نهنگ نفس تازه می کنم اولین کتابی است که به سبک زندگی زنانی می پردازد که مومن هستند، و از دغدغه هایشان حرف می زنند. قشری که در همه جای ایران فعال هستند و حضور موثر دارند اما در چالش تصورات ابرزن جامعه از خودشان گیر افتاده اند و دنبال راهی برای سر و سامان دادن به آن میگردند. داستان به گذشته برمی گردد. دورانی که مستوره یک دانشجوی فعال است و پای ثابت مراسم . توصیفات امیرزاده از این روزها برای خیلی از دخترهای دانشجو آشناست. انگار خاطرات خودشان است در دوران دانشجویی و یک لذت عجیب از دیدن خودشان بین صفحات یک کتاب. آن قدر که هیچ جا و هیچ وقت نام و نشان سبک زندگی خودشان را در یک ساختار رسمی در حد یک کتاب هم ندیده اند. اما آن چیزی که مستوره تعریف می کند، ترسیم روزهای پرخاطره نزدیک به دو دهه از زندگی دخترهای جوان دانشجو است که فعالیت فرهنگی یک وجه پررنگ و مهم از زندگی شان بوده است. بعد از آن مستوره با یکی از همان جوان های دانشجو به اسم امیریل ازدواج می کند و از خطه جنوب دامن می کشد و به تهران می آید. زندگی یک روی دیگرش را اینجا نشان می دهد. مستوره می شود زن زندگی و خانواده و تدریس و کار. از این جا به بعد داستان وارد فضای خانوادگی می شود و البته واگویه های مستوره در مثل نهنگ نفس تازه میکنم به درد همه میخورد، دختران جوان که در ابتدای کنشگری زندگی خود هستند، زنانی که مثل مستوره در میانه ماجرا هستند. 0 6 قدسیه پائینی 1403/5/19 درگاه این خانه بوسیدنی است زینب عرفانیان 4.7 56 مادرها لطیفند دیگر، همه این را میدانند اما دنیا همیشه یادش هست تا به هر بهانهای این را به یادمان بیاورد. اولین جملات کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است این است روی تابوت علی را باز کردم، در بهشت باز شد. ته تغاری شهدایم. چه قدر آرام خوابیده بود. دیگر سرفه نمیکرد. چهل روز زیر آفتاب ماندن، از صورت سرخ و سفیدش چیزی باقی نگذاشته بود. دلم چشمهایش را می خواست. کاش بازشان میکرد و قربان صدقهاش میرفتم. سرم را کنار گوشش بردم: علی جان! اون دنیا مامان را یادت نرهها. حلالم کن. علی تمام جانم بود. دلم میخواست کنارش بمانم. ببوسمش، ببویمش و برایش لالایی بخوانم. لب روی لبهایش گذاشتم. انگار یک تخته چوب زیر لبم بود. سخت و خشک. هیچ گوشتی به تن بچهام نبود. یاد روضه اباعبدالله کنار پیکر علی اکبر دلم را چنگ زد. آقا کنار پیکر پسرشان چه کشیدند؟ بچههایم خاک پای علی اکبرش هم نبودند. چشمهایم را بستم. صورت به صورت علی. عمیق نفس میکشیدم تا بوی جانش در مشامم بماند. دیگر نه چیزی میدیدم نه چیزی میشنیدم. از این دنیا جدا شده بودم. شناور در بیوزنی و خلسهای عمیق. جایی میان زمین و آسمان. جایی در انتظار بهشت. دستم را زیر سرش بردم تا بغلش کنم، مثل وقتی به دنیا آمد. هی جملهای نوشتم، هی پاک کردم. دوباره. بعد از این حرفها دیگر چیزی نداشتم که بنویسم. قلب من هم همراه فروغ کنار پیکر علی آب شده بود. سومین پسر شهیدش. انگار فقط خداست که از قلب مادرها خبر دارد. قلبهای داغدارشان و فقط خودش آن جاست. برای همین است که بهشت را گذاشته است زیر پاهایشان و خودش قلب آنها را در دست گرفته است 0 8 قدسیه پائینی 1403/5/13 من از گاوی که لگد می زند می ترسم حامد اشتری 4.2 9 من از گاوی که لگد بزند میترسم چه در دهه ده شمسی در ایران باشد، چه سال یازدهم هجرت در مدینه 1 14 قدسیه پائینی 1403/5/12 مه و دود سجاد خالقی 4.0 12 وقتی غارت زدگان در مقابل غارتگران قد علم می کنند. 0 5 قدسیه پائینی 1403/5/12 آقای سالاری و دخترانش مجید اسطیری 3.1 14 آقای سالاری و دخترانش چه می گویند؟ دخترهایش موهبت و شایسته و مینا بیشتر از بقیه آدم های دیگر داستان حرف نمی زنند. نه کمتر و نه بیشتر برای همین خیلی متوجه نقششان در عنوان داستان نشدم. آقای سالاری درباره چه چیزی حرف می زند؟ سرمایه داری. همان کلمه ای که هر وقت آن را می شنید تا اعماق جانش به هم می ریخت. کلمه ای که ربطی به قبل یا بعد از انقلاب نداشت. همیشه بوده و همین طور ادامه پیدا کرده بود و هر بار رنگ عوض کرده بود. حالا شاید بعضی روزها اسمش کارخانه دار بوده، یک وقت هایی هم سرمایه دار و یک روزهایی هم مرفه بی درد و بعضی اوقات هم کارآفرین. اما باطنش همیشه یه چیز بوده، خریدن و فروختن هر چیزی به هر قیمتی. به همین سادگی. نه؟ به همین تهوع آوری. شاید اگر مردم دور و برمان مدل دیگری در زندگی ندیده بودیم؛ مثل بقیه مردم دنیا خیال می کرد زندگی اصلا همین هست و جور دیگری نمی شود زندگی کرد. اما کاری نمی شود کرد. ما امثال سید مجتبی را دور و برمان دیده ایم و ادم هایی شبیه حاج صفری. یک جور دیگری از زندگی هست که حرص و جوش ندارد. تفاخر و تحقیر ندارد. ذلت و بی چشم رو بودن ندارد. شاید مثل همین داستان هنوز جوانه نزده، نابودش کنند اما باز هم از یک جای دیگر سر بیرون می آورند. این صفت ها را همین طور پشت هم نچیدمها. همه اش مال آدم های همین داستان هست. دخترهای سالاری، دامادهایش، مدیر کارخانه اش، حاج آقا رضوانی، گداهای دور مسجد و خیلی های دیگر. همه شان رنگ به رنگ همین رنگی هستند. خواندن این کتاب قرار است حالتان را خوب کند؟ گمان نمی کنم. انتهای داستان یک طعم تلخ گس مانند در دهان آدم باقی می گذارد. از آن داستان ها نیست که انتهایش در صفحه آخر رقم بخورد. داستان در ذهن خواننده ادامه پیدا می کند و خودش باید انتخاب کند تا در همان فرونشستن بی خودانه سالاری فرو برود یا برود دنبال سید مجتبی بگردد. 0 2 قدسیه پائینی 1403/5/9 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 276 کم کم رمان هایی که درباره قاتل روانی هستند؛ دارند حوصله سربر میشوند 0 6 قدسیه پائینی 1403/4/22 سی و۳ مسعود آذرباد 4.4 2 صحت این گزاره چه قدر است؟ رمانهای خوب برای وقایع بزرگ تاریخ دههها و حتی سالها بعد خلق میشوند؟ داستان سی و ۳ درباره ماجرای جنگ سی وسه روزه لبنان است. شخصیت اصلی کتاب مهندس امید در کنار فرماندهان عملیات، حاج عماد و حاج قاسم و سید حسن قرار گرفته و ماجرای این جنگ را تعریف میکند اما هیچ چیز به جز همان وقایعی که قبلا در گزارشهای خبری و مستندها دیده ایم به ما نمیدهد. همین را در یک توصیف و صحنه پردازی جذاب قرار نمیدهد تا لذت آن واقعه باشکوه به به مخاطب بدهد 1 9 قدسیه پائینی 1403/4/22 شیوه تاریخ دانی و گذشته خوانی از منظر قرآن کاظم حاجی رجبعلی 4.5 1 همه ماجرا این است که از چه دریچهای به دنیا نگاه میکنی. نگاه بیطرفانه در علم و تاریخ کلاه گشادی بود که غرب بر سر دنیا گذاشت. این کتاب درباره دستگاه متفاوت نگاه انسان به عالم است. نگاه توحید محور به عالم در مقابل نگاه انسان محور. دستگاهی که خوانش تاریخ را بر اساس جریان هدایت تعریف میکند و ابرانسان های این تاریخ انبیا هستند نه دانشمندان علوم طبیعی. نگاه انسان محور هنوز غلبه غریبی در میان همه ساختارهای فکری دارد و این کتاب شبیه دریچهای عمل میکند که یک دنیای دیگر را جلوی چشم باز میکند.دنیایی که اتفاقا جریان طبیعی عالم با آن جلو میرود و جریان مبارز با دستگاه شرک مدار تاریخ مرسوم را مدیریت میکند. 0 8 قدسیه پائینی 1403/4/14 تمام این مدت ریچل لیپینکات 3.7 24 برای اولین بار متوجه شدم چرا بعضی داستان در فیلم جذاب هستند اما در رمان اصلا به آن شکل نیست. عالم رویا و خواب و کما و عوالم این چنینی که برای یک فضای بین مرگ و زندگی هستند؛ فقط با افکت های سینمایی میتوانند جلب توجه کنند و در کتاب اصلا نمی توانند آن حس و حال را منتقل کنند. 0 7 قدسیه پائینی 1403/4/10 قاتلان بدون چهره هنینگ مانکل 3.1 5 سبک ویژه رمانهای جنایی سوئدی چند سالی است که اقبال گستردهای پیدا کرده است. شاید بشود گفت که اقتباسهای سینمایی بعضی از این آثار مثل دختری با خالکوبی اژدها در سینمای سوئد و بعدتر هالیوود در امر موثر بوده اما نمیتوان منکر فضای خاص این رمانها شد. حال و هوایی سرد و تاریک و پر از برف و باران و توفان. در داستانها چه اتفاقی میافتد. همان روند معمول پروندههای جنایی در همه جای دنیا. تفاوت رمانهای جنایی سوئدی در همین جاست. برخلاف عرف معمول این گونه ادبی، خبری از هوشمندی خاص بازپرس یا طراحیهای عجیب و غریب جنایت یا جنایتکاران فوق عادی نیست. جنایتها معمولی هستند؛ حتی انگیزه ها. در این رمانها مثل همین رمان قاتلان بدون چهره؛ حتی مدت زمان طولانی رسیدن به نتیجه و اطناب این مسیر حذف نشده است. داستان در عرف پروندههای جنایی عادی است اما در عرف رمانهای جنایی غیر متعارف. شاید راز جذابیت رمانهای جنایی سوئدی همین باشد، جنایت های معمولی در جهانی سرد و توفانی. 0 11 قدسیه پائینی 1403/3/28 خال سیاه عربی حامد عسکری 4.1 112 *خال سیاه عربی* کتاب خاطرات سفر حج اقای عسکری است. متنی ساده و روان که خیلی جاها میبندیاش تا با روضه هایش گریه کنی. برای من که این سفر را تجربه کردهام، یک جور روایت ذهنی خاطره نگار بود و به طرز عجیبی آشنا، حتی بعضی جملاتی که در موقفهای خاص نوشته شده بود دقیقا عین جملاتی بود که من هم در آن مواقف نوشته بودم. شاید همین نزدیک بودن باعث شده بود احساس ویژهای نداشته باشم، مثل خاطرات جلال که هنوز هم خاص است و عجیب. نمیدانم مربوط به زمانه است یا دورانی که در آن هستیم نمی دانم این اختلاف با دوران جلال خوب است یا بد در خاطرات جلال یک جور بزرگمنشی در عین رها بودن داشت، خیلی زلال جاری شده بود و خود را در معرض دریافت قرار داده بود من در نوشتههای امثال خودمان این را نمیبینم، یک جور جدیت هست، یک جور حاضر به یراق بودن، انگار که برای دریافت فرمان رفته باشیم. حالا لیاقتش را داشتهایم یا نه چیز دیگری است. چه قدر این اختلاف در زمان غریب است!!!! 0 14