معرفی کتاب پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین اثر محمدعلی جعفری

پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین

پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین

محمدعلی جعفری و 1 نفر دیگر
4.0
61 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

119

خواهم خواند

37

شابک
9786009819973
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1397/8/7

توضیحات

کتاب پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین، نویسنده محمدعلی جعفری.

لیست‌های مرتبط به پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین

نمایش همه

پست‌های مرتبط به پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعین

یادداشت‌ها

           دوستی بهم گفت که پادشاهان پیاده جزء اولین روایت های اربعین رفتن ایرانی هاست؛ با این حساب احتمالا توی چاپ های اول و برای مخاطب اربعین نرفته باید خیلی جذاب بوده باشه.اما برای من اربعین رفته ی چندتا کتاب درباره اربعین خونده هم خالی از لطف نبود.
کتاب بطور کلی جمع آوری صحبت هاییه که با مردم از سن و طبقه و مذهب و ملیت های مختلف شده. متن کتاب عینا گفته های خود افراده و طبقه اجتماعی و سن و سالشون رو میشه از متن فهمید. حتی اونجایی که از زبون عرب ها بیان شده بود  اصطلاحات عربی  زیر پوست ترجمه حس می شد. 
نکته جالب برام این بود که تمام مدتی که کتاب رو می خوندم حس می کردم مصاحبه شونده و مصاحبه کننده دارن راه می رن و حرف می زنن! شاید چون اربعین رفتم این حس رو داشتم! 
بین روایت ها از روایت همشهری تربت جامی م، روایت بچه ده ساله، روایت پاکبان، روایت موکب دار عراقی و روایت زائر پاکستانی خیلی خوشم اومد. روایت مرد عراقی از زمان صدام کمک م کرد که حس و حال مردم عراق رو بیشتر درک کنم. به حال  پاکبان غبطه خوردم و دلم  از سختی هایی که مردم کشور همسایه برای زیارت می کشن گرفت.
بهش پنج ندادم چون کتابا و روایت های عمیق تری هم از اربعین خوندم اما این کتاب به نظرم قشنگ بود و باعث شد اربعین رو از چشم خیلی ها ببینم

        

4

مظفری

مظفری

1401/5/14

          بسم‌الله الرحمن الرحیم
معلوم نیست مبدا سفر کجاست...
مگر مهم است سفر از کجا آغاز می‌کنی،
چه فرقی دارد اهل کدام سرزمینی.

حب‌الحسین یجمعنا فی کربلاء یوم الاربعین
ان‌شاءالله

اگر تنها دلیل یکی‌بودن، همدل‌شدن و باهم بودن، همین یک خط باشد، کافی است الی‌یوم‌القیامة

پ.ن۱: بخوانید، هر دو کتاب‌را. فرق چندانی ندارند. جز اینکه موکب آمستردام، فقط روایت عشاقی را نقل می‌کند که از قاره‌سبز به جاده اربعین رسیدند.

پ.ن۲: شاید یکی از روایت‌ها، بالاخره راهیتان کرد تا دعاهایمان را جامه عمل بپوشانیم: بابی انتم و امی و نفسی و مالی و ولدی... چرا بهانه مالی بیاوریم، بچه‌کوچک را مانع بدانیم و هزار دلیلی که در برابر  عظمت امام، گم می‌شود.

پ.ن۳: خودتان را به زمان و مکان اربعین برسانید.

پ.ن۴: چقدر نام و تصویرسازی کتاب موکب امستردام، دوست‌داشتنی و دلنشین است. جلد کتاب پادشاهان پیاده نیز هوشمندانه انتخاب شده، هر چند نام کتاب را دوست ندارم.

پ.ن۵: گاهی قلم از روایت باز می‌ماند و به تکرار می‌افتد و صفحات جلو نمی‌رود. خصوصاً در میانه کتاب پادشاهان‌پیاده... مهم نیست. انقدر روایت این آدم‌ها شیرین و خواندنی است که کتاب را یک نفس تمام کنی.
        

4

مینا

مینا

دیروز

          توی مقدمه کتاب نوشته‌ شده «هر مسافر قصه‌ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصه مسافرها با هم متفاوت بود... اما پایان همه قصه‌ها به یک جا ختم می‌شد.» به این فکر افتادم که وقتی همه این افراد در یک مسیر قدم بر می‌دارن و تلاششون در راه رسیدن به یک هدفه، روایت‌هاشون باید روایت‌های خاصی باشه. می‌دونستم که هر چی در این مسیر، درون آدما می‌گذره رو نمیشه روایت کرد. حتی یک کتاب سیصد صفحه‌ای نمیتونه روایتگر همه افرادی باشه که در پیاده‌روی حضور دارن، اما چون زیارت اربعین رو تجربه نکردم، تصمیم گرفتم بخونمش.

حدود نود روایت در این کتاب وجود داره. در ابتدای هر روایت، مشخصات روایت کننده (سن، شغل و محل زندگی) نوشته شده و اینکه محل گفتگو کجا بوده. محل گفتگوها نجف، کربلا یا جاده نجف-کربلاست. گاهی روایت‌ها خیلی شخصی می‌شد، از موضوع پیاده‌روی اربعین خیلی دور می‌شد و به حاشیه می‌رفت. من بخش‌هایی که مردم تجربه‌هاشون از پیاده‌روی اربعین رو روایت می‌کردن، بیشتر دوست داشتم. به نظرم امیدواری، نقطه اشتراک همه افراد بود و انگار تردید و دودلی در این مسیر جایی نداشت. 
بیشتر از همه، روایت‌های مردم عراق برای من جذاب بود. خاطرات زیارت اربعین زمان صدام، وقتی که پیاده‌روی اربعین ممنوع بود و پذیرایی مردم روستاهای سر راه از آنها و درگیری با بعثی‌ها. با خوندن این کتاب ترغیب شدم درباره مردم عراق و تاریخ معاصرش بیشتر مطالعه کنم.

البته خوندن این کتاب باعث نشد زیاد حال و هوای زیارت اربعین رو درک کنم. هنگام خوندن هر روایت، به آدمایی فکر می‌کردم که از کنار راوی عبور می‌کنن و به مسیر چشم دوختن. به قول یکی از راویان کتاب که یک مبلغ پاکستانی بود، «مردم می‌پرسند می‌شود برای ما از کربلا بگویی؟ جواب می‌دهم کربلا دیدنی است نه گفتنی»
        

5

«ما توی عر
          «ما توی عراق یه مثل داریم این را مادربزرگ‌هایمان می‌گفتند که وقتی دیوارهای نجف تا کربلا به هم وصل می‌شود و خروس دیوار به دیوار از نجف می‌رسد به کربلا، آن موقع ظهور حضرت صاحب الزمان می‌شود. الان دیگر ما دیوار به دیوار شدیم. دیگر زمین خالی نداریم؛ یعنی از نجف تا کربلا ۸۰ کیلومتر دیگر زمین خالی نیست، تمام موکب شده‌اند.»🌱 
موکب دار در جاده نجف_کربلا

این کتاب شامل مصاحبه با افراد مختلفی است که در پیاده‌روی اربعین شرکت‌ کرده‌اند. مربوط به دهه نود است. 

متن کتاب به همان صورت که توسط افراد بیان شده، ضبط شده و مشخصا در آن دخل و تصرفی صورت نگرفته است؛ به همین دلیل حالت گفتاری دارد. در حین خواندن متوجه اشکالاتی می شوید که بهتر بود با حفظ مفهوم و صحبت اصلی، ساختار متن اصلاح شود.

کتاب جنبه داستانی و ... ندارد؛ صرفا حرف‌های دلی افراد است؛ روایت آدم‌هایی است از کشورهای مختلف حتی با ادیان مختلف. 
روایت اهل سنت را می‌خوانید که هرساله در پیاده‌روی اربعین شرکت‌ می‌کنند و برای اباعبدالله عزاداری می‌کنند. 

وقتی روایت‌ها را می‌خوانید در بخش‌هایی حرف‌های دل خود را می‌یابید.
داستان دلی آدم‌های این مسیر را بخوانید، شما هم یک جایی چشم‌هایتان خیس می‌شود ...🖤 

📖در ادامه بخش‌هایی از روایت‌ها که برام جالب بوده رو گذاشتم: 

▫️«فقط تاثیرهای اجتماعی و سیاسی این مراسم نیست، تاثیر فردی‌اش هم زیاد است. من دارم اینجا ساخته می‌شوم. وقتی برگردم، دیگر آدم قبل نیستم. سعی می‌کنم رفتارم را بهتر کنم.» 

▫️«اربعین چه اتفاقی است برای این‌ها؟ ... بعد شما زیست عمومی مردم عراق و عرب را بشناسی متوجه این موضوع می‌شوید که این‌ها این معرفت را به صورت دائمی ندارند، در این سطح و عمق. ولی می‌بینید تو این فضا چه معرفت عجیبی دارد موج می‌زند!»
🌱 در روایت دیگری از کتاب می‌خوانیم:
«یکی از داداش‌هام را ۱۹۸۶ از ما گرفتند و داداش دیگه را ۱۹۹۶. بابام هم قبل از سقوط. 
صدام اینجاها هیچ خانواده‌ای را بدون شهید نگذاشته. هر خانواده‌ای یکی را از دست داده است.» 
در بعضی روایت‌ها و کتاب‌های دیگر می‌خوانید که برخی برای اینکه نمی‌خواسته‌اند در جنگ مقابل ایران حاضر شوند و علیه برادران مسلمان شان بجنگند، به ایران فرار کرده‌اند، کشته شده‌اند یا به اسارت گرفته شده‌اند.‌ علاوه بر سبک رفتار متفاوت این مردم، این کشور همیشه چنان جنگ‌زده بوده که روی زندگی و اخلاق مردمش هم قطعا تاثیر داشته.

▫️«شهر من آیوتایا است در تایلند. همه‌شان مسلمان‌اند. هشتاد درصد مسلمان‌اند. آشنایی با کربلا در تایلند ۵۰۰ سال پیش شروع شد. کسی که این مسئله را تبلیغ کرد آقای شیخ احمد قمی بود.»
🌱شیخ احمد قمی در دوره صفوی به عنوان تاجر به شهر آیوتایا می‌رود که در آن زمان پایتخت تایلند بوده و در آن‌جا ازدواج می‌کند.
در جریان خیانت ژاپنی‌ها که می‌خواستند سلطنت را سرنگون کنند، از پادشاه حمایت کرد و سرانجام با همکاری نیروی وفادار به پادشاه، این خیانت را خنثی کرد. بعد از این جریان، به منصب‌های عالی دربار رسید و حتی مقامی که تقریباً معادل با وزیر اعظم است، رسید.
نوادگانش هم به خاندانی به اسم بوناگ تاسیس کردن که منصب‌های قدرتمندی در تایلند داشته‌اند. 

▫️«فرمانده ارتش آن زمان داماد صدام بود به نام حسین کامل. صاحبان کلام وقیحانه که « من حسینم و تو هم حسین هستی.» او با توپخانه به گنبد و بارگاه امام حسین شلیک می‌کرد.»
〰️ در جریان قیام شعبانیه در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱ میلادی)، حسین کامل، داماد صدام، به دستور صدام به حرم امام حسین (ع) در کربلا حمله کرد. این حمله در پاسخ به قیام شیعیان کربلا علیه حکومت صدام انجام شد. 💔
«می‌گفتند کربلا در هشتم محرم ۱۹۹۲ خالی از زوار و مردم بود.»❤️‍🩹 

▫️«از زمان همین جدمان محرم‌ها همه خانواده و اهل فرقه عزاداری خاص خودشان را داشته‌اند ... توی یک دهه یک بار قرآن را ختم می‌کنیم و ثوابش را هدیه می‌کنیم به امام حسین (ع) ... روز تاسوعا و عاشورا هم نذری می‌دهیم.»
🌱از صحبت‌های اهل سنتِ سیستان و بلوچستان 

▫️«من جز هزاره‌ها هستم؛ یکی از اقوام مطلقاً شیعه افغانستان.» 

▫️«روز عاشورا مردم شهر طویریج، هروله کنان می‌آیند سمت کربلا.»
🌱طویریج محلی بوده است که در زمان قیام امام حسین (ع) قبیله بنی‌اسد در آن زندگی می‌کرده‌اند.
در سال ۱۳۷۰ حزب بعث عراق این مراسم را ممنوع کرد، اما مردم برای برگزاری این مراسم پافشاری کردند و این امر موجب بازداشت‌ و اعدام شرکت‌کنندگان شد. برپایی این مراسم بعد از سقوط حکومت صدام در سال ۱۳۸۲ از سر گرفته شد. 

▫️«سیدالشهدا که به دنیا آمدند، وقتی قصه شهادتشان را پیغمبر اکرم برای صدیقه کبری گفتند حضرت گریه کردند. بعد گفتند بابا جان وقتی حسین شهید می‌شود من هستم؟
حضرت فرمودند: نه‌خیر شما نیستی. زمانی شهید می‌شود که باباش علی هم نیست. وقتی که برادرش حسن هم نیست. باز دوباره شیون صدیقه‌کبری بیشتر شد. حضرت فرمودند: پس کی برای حسینم گریه می‌کند؟
پیامبر اکرم فرمودند: فاطمه جان غصه نخور، می‌آید در آخرالزمان مردانی که مثل زن بچه‌مرده برای حسین تو گریه می‌کنند.»

▫️«شیعیان در مسقط خیلی مورد احترام هستند. جناب سلطان نمی‌گذارد مشکلی پیش بیاید و کسی شیعه و سنی کند. همه مساوی هستند و تفرقه آنجا نداریم.»
🌱پایتخت عمان

▫️«عجیب این است که آدم‌هایی که می‌آیند اینجا هیچ کدامشان ننشسته‌اند درباره انگیزه‌های قیام امام حسین (ع) تحقیقات انجام بدهند. شاید آنهایی که دنبال نتایج قیام باشند الان نشسته باشند توی خانه‌شان و مشغول تحقیق باشند. اینکه بشینی توی خانه کتاب بخوانی که به جایی برسی اینجا معنا نمی‌دهد؛ چون این از همان جاهایی است که علم می‌تواند حجاب باشد. خود ذوات مقدس اهل بیت (ع) گفته‌اند: العلم نقطة کثرها الجاهلون؛ علم یک نقطه بود جاهل‌ها هی زیادش کردند.» 

▫️«وقتی که هیئت می‌روی تا هفته بعدش از خودت خجالت می‌کشی سمت کارهای دیگر بروی.» 

▫️«می‌گویند روز عرفه خدا اول به زائران امام حسین (ع) نگاه می‌کند بعد به کسانی که در صحرای عرفات هستند.» 

▫️«پیش خودم گفتم اگر امام زمان بود چی؟ اگر رویش را می‌کرد آن‌طرف و می‌رفت چی؟ اگر بهم محل نمی‌گذاشت چی؟»

▫️«حس و حال زیارت هر امام با یک امام دیگر متفاوت است. چون شما در هر زیارت داری با یک فرد دیگری ملاقات می‌کنی که با بقیه پدرانش تفاوت‌هایی دارد.» 

انشالله سال بعد ماهم جز این زائران پیاده باشیم.🖤
بیست و سه مرداد ۱۴۰۴، اربعین ۱۴۴۷
        

16

ویدئو در بهخوان
          ای عهده دار مردم بی دست و پا، حسین!

اولین بار طعم اربعین را سال ۹۸ چشیدم، مزه اش که برود زیر زبانت کار خیلی سخت تر می‌شود؛ آن سفر را جایزه حفظ قرآنم و توسلم به علیرضا کریمی می‌دانستم، هرچند همه اش لطف شما بوده آقاجان.

اربعین دوم سال ۱۴۰۲ بود؛ آن سال شرایطم عجیب بود و نمی‌دانستم وظیفه در آمدن است یا ماندن؛ اما با توسل به خانم سه ساله‌تان کارم ناباورانه سه، چهار روز مانده به حرکت کاروان همه کارهایم ردیف شد و با کاروان دانشگاه راهی شدم؛ از بچگی کربلا آمده بودم اما اربعین حکایتش فرق می‌کند.

امسال هم تا دو روز پیش از اربعین هم امید داشتم؛ امید داشتم که لحظه آخری راهی شوم، مثل خیلی‌ها که آخر کار زیارت‌تان نصیب‌شان شده بود؛اما نشد، دو هفته چشم به راه بودم اما آخرش زیارت از راه دور قسمتم شد هرچند می‌گویند: بعد منزل نبود در سفر روحانی!
شرایط امسال هم طوری بود که نمی‌دانستم وظیفه در رفتن است یا ماندن، قسمت که بر ماندن بود.

پارسال هم از قبل تر گذرنامه گرفتم تا اولین سفر بعد از ازدواجمان اربعین شما باشد اما خب، قسمت نبود، نه که کاهلی نکرده باشم اما خب دل است دیگر، تنگ می‌شود؛ پارسال همسر را فرستادم هرچند خودش نمی‌خواست تنها برود و امسال هر دوی مان دور از شما دل تنگ بودیم.

البته ناشکر نباشم من امسال جبران آن اربعین پارسال زائرتان شده بودم اما دلم می‌خواست در این حادثه آخرالزمانی بیایم و تجدید عهد کنم؛ کربلا و نجف سفری است که زیادش کم است و کم‌اش زیاد.
شرح دلتنگی زیاد است، کاش شما هم دلتان برای من تنگ بشود، با همه خراب آبادی‌ام.

لطفتان مدام باشد و عشق‌تان در دل عشاق جهان روز افزون.
آقای اباعبدالله ما دوست داریم.
نگذارید تا آخر عمر از زیر علم شما جای دیگری برویم.

تا کی رقیب سوزد در آتش جمالت
قدری مرا بسوزان، من هم گناه دارم

کربلایم ببری یا نبری حرفی نیست
تو نگیر از من دل‌خسته حسین گفتن را
        

0