یادداشت زینب سادات جزایری
1403/9/19

ای عهده دار مردم بی دست و پا، حسین! اولین بار طعم اربعین را سال ۹۸ چشیدم، مزه اش که برود زیر زبانت کار خیلی سخت تر میشود؛ آن سفر را جایزه حفظ قرآنم و توسلم به علیرضا کریمی میدانستم، هرچند همه اش لطف شما بوده آقاجان. اربعین دوم سال ۱۴۰۲ بود؛ آن سال شرایطم عجیب بود و نمیدانستم وظیفه در آمدن است یا ماندن؛ اما با توسل به خانم سه سالهتان کارم ناباورانه سه، چهار روز مانده به حرکت کاروان همه کارهایم ردیف شد و با کاروان دانشگاه راهی شدم؛ از بچگی کربلا آمده بودم اما اربعین حکایتش فرق میکند. امسال هم تا دو روز پیش از اربعین هم امید داشتم؛ امید داشتم که لحظه آخری راهی شوم، مثل خیلیها که آخر کار زیارتتان نصیبشان شده بود؛اما نشد، دو هفته چشم به راه بودم اما آخرش زیارت از راه دور قسمتم شد هرچند میگویند: بعد منزل نبود در سفر روحانی! شرایط امسال هم طوری بود که نمیدانستم وظیفه در رفتن است یا ماندن، قسمت که بر ماندن بود. پارسال هم از قبل تر گذرنامه گرفتم تا اولین سفر بعد از ازدواجمان اربعین شما باشد اما خب، قسمت نبود، نه که کاهلی نکرده باشم اما خب دل است دیگر، تنگ میشود؛ پارسال همسر را فرستادم هرچند خودش نمیخواست تنها برود و امسال هر دوی مان دور از شما دل تنگ بودیم. البته ناشکر نباشم من امسال جبران آن اربعین پارسال زائرتان شده بودم اما دلم میخواست در این حادثه آخرالزمانی بیایم و تجدید عهد کنم؛ کربلا و نجف سفری است که زیادش کم است و کماش زیاد. شرح دلتنگی زیاد است، کاش شما هم دلتان برای من تنگ بشود، با همه خراب آبادیام. لطفتان مدام باشد و عشقتان در دل عشاق جهان روز افزون. آقای اباعبدالله ما دوست داریم. نگذارید تا آخر عمر از زیر علم شما جای دیگری برویم. تا کی رقیب سوزد در آتش جمالت قدری مرا بسوزان، من هم گناه دارم کربلایم ببری یا نبری حرفی نیست تو نگیر از من دلخسته حسین گفتن را
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.